11 حسرت زندگی؛ چه مسیری پیش روی زندگی‌مان است؟

ما اگر بخواهیم یک سفر کوتاه به شمال داشته باشیم، ترجیح می دهیم از کسی که بارها و بارها جاده چالوس را رفته، اطلاعات بگیریم: در فلان جای جاده، دره ای با چشم انداز زیبا وجود دارد که می توان دقایقی را در قهوه خانه مشرف به رودخانه ته دره، چای خورد، در جایی دیگر می توان از زیبایی های یک روستای تاریخی لذت برد و… حال چرا این کار را درباره سفر زندگی مان نکنیم.

سواد زندگی – چند سال تان است؟ 25 ؟… 37؟… 43؟… 59؟ یا بیشتر؟!

این، اولین بار است که به این سن می رسید؛ راستش را بخواهید بعداً هم به این سن نخواهید رسید.

همه ما مسافرانی هستیم که از هر گذرگاه عمر، تنها یک بار عبور می کنیم و چون قبلاً تجربه ای از آن مرحله از زندگی نداشته ایم، معمولاً به جای بهره مندی و لذت از هر بخش از سفرمان، دچار رنج و سپس پشیمانی می شویم.

این است که با از دست دادن هر کدام از مراحل زندگی مان، دل خوش می کنیم که ایستگاه بعدی سفر زندگی مان بهتر می شود. اما در 40 سالگی همان رخ می دهد که در 30 سالگی بوده و در 60 سالگی هم اتفاق جدیدی نخواهد افتاد.

علت این است که قبل از رسیدن به مراحل بعدی سفر، اطلاعاتی از آن کسب نکرده ایم.

ما اگر بخواهیم یک سفر کوتاه به شمال داشته باشیم، ترجیح می دهیم از کسی که بارها و بارها جاده چالوس را رفته، اطلاعات بگیریم: در فلان جای جاده، دره ای با چشم انداز زیبا وجود دارد که می توان دقایقی را در قهوه خانه مشرف به رودخانه ته دره، چای خورد، در جایی دیگر می توان از زیبایی های یک روستای تاریخی لذت برد، غذای فلان رستوران خیلی عالی است، مخصوصاً اوزون برون هایش و … .

حال چرا این کار را درباره سفر زندگی مان نکنیم. اطراف ما پر از آدم هایی است که در مسیر زندگی، پیش تر از ما هستند و بسیاری شان نیز عاقل و خردمند.

پدرها، مادرها، پدربزرگ ها، مادر بزرگ ها، ریش سفیدان قوم و افراد دنیا دیده را به عنوان گنج های اطلاعاتی از مسیر پیش روی زندگی ببینید و بکوشید از هر کدام شان ولو شده، “یک کلمه” درباره مسیر پیش رو یاد بگیرید.
البته که همه آدم ها سرنوشت یکسانی را طی نمی کنند ولی اصول کلی موفقیت و شکست، یکسان است.

تا کنون محققان زیادی این کار را به صورت علمی انجام داده اند. روش های مختلفی نیز برای این تحقیقات داشته اند: از گفت و گو با افراد بالای 50 سال تا نشستن پای صحبت افرادی که خودشان می دانستند چند صباحی دیگر مهمان این دنیا نیستند.

سوال این بود که چرا که عده ای دوران کهنسالی شان را با رضایت طی می کنند و گروهی دیگر، در حسرت زندگی برباد رفته بدرود حیات می گویند؟

رازهای رضایت یا حسرت انسان ها در فرهنگ های مختلف، تقریباً یکی بوده است؛ مهم ترین شان را بر اساس “زندگی زیسته خود” و “تحقیقاتی که دیگران انجام داده اند” این گونه جمع بندی کرده ام:

1 – برای خودت زندگی کن نه برای این و آن و نه حتی برای نزدیک ترین افراد زندگی ات: « آنها، آنها هستند و تو، تو هستی ». بی آن که در دام خودشیفتگی بیفتی، خودت را محترم بدار و دوست داشته باش.

به خاطر پدر و مادر انتخاب رشته نکن، به خاطر حرف دوستان، شغلت را انتخاب نکن، به خاطر این و آن، از رنگ لباس مورد علاقه ات صرف نظر نکن و … .
معنای این توصیه، خودخواهی نیست، ارزش دادن به انسانیت خویش است و البته بدیهی است که “برای خود زندگی کردن” به معنای مجاز بودن نقض حقوق دیگران نیست.

2 – مراقب سلامتی ات باش. این بدن، یگانه مَرکبی است که تو با تمام خصوصیات روحی و فکری ات، سوار آن هستی. اگر در سنین جوانی و میانسالی بدنت با ناسازگاری های تو همراهی می کند، بدان که در کهنسالی، این بدن است که با تو ناسازگار می شود.

3 – آدم ها را دوست داشته باش و به آنها بگو که دوست شان داری، با عشق زندگی کن. اگر عاشق کسی هستی، قبل از این که دیر بشود، به او بگو ؛ عشق ات را دریاب.

4 – شغلی که دوست نداری را هر چه سریع تر کنار بگذار. یک عمر کنلجار رفتن با کاری که سوهان روحت هست، تو را فرسوده می کند.

5 – ریسک کن. بسیاری از حسرت های زندگی از محافطه کاری بیش از حد سرچشمه می گیرد. انسان های شاد و موفق، درجاتی از ریسک را در زندگی شان تجربه کرده اند. برای رسیدن به هدف هایت اقدام کن؛ قبرستان ها، فقط پر از آدم های مرده نیستند، پر از طرح ها، ایده ها و هدف های بزرگی هستند که هیچگاه قدمی برایشان برداشته نشده است یا در میانه راه رها شده اند.

6 – قانع باش. ببین با آنچه داری چگونه می توانی خوش باشی. برای خوش بودن، لازم نیست حتماً پول سفر دور دنیا را داشته باشی. از زیبایی های اطرافت هم می توانی لذت ببری، از گلبرگ های یک گل، از یک فیلم کمدی، از شیطنت های یک کودک، از طعم یک چای، الز یک موسیقی، هم صحبتی با پدر و مادر و … .
سختی ها همیشه وجود دارند و تنها کسانی حسرت می خورند که همواره منتظر شرایط ایده آل برای سهم بردن از زندگی هستند. وضعیت ایده آل هیچگاه برای هیچ کس نمی آید.

7 – سهم بی خیالی را در زندگی ات بیشتر کن.
بسیاری از اتفافات امروز که سهمگین است، در آینده تبدیل به خاطره ای می شود که با آن می خندی . مثل ترمی که مشروط شدی و تا یک سال دپرس بودی ولی اکنون بعد از 20 سال، درباره اش می گویی می خندی و این که نمره ات در فلان درس شده بود “نیم” را به دیگران می گویی و با هم می زنید زیر خنده.
هنر این است که وقایع زندگی را از دل حادثه نبینی؛ مانند یک خلبان کمی بالا برو و فکر کن که 10 سال از این ماجرا گذشته است. آن گاه می توانی راحت تر کنار بیایی و کمی هم بی خیال شوی.

8 – بخشنده و بخشاینده باش. از آنچه داری، ولو اندک، به نیازمندان ببخش و از تقصیر دیگران بگذر. بخشش و بخشایش زندگی انسان را آرام تر می کنند. هیچگاه بار کینه دیگران را بر قلبت تحمیل نکن و آن را با خود به این سو و آن سو نبر.

9 – در “لحظه” زندگی کن. اکثر ما، یا درگیر حسرت گذشته ایم یا دل به آینده نیامده بسته ایم.
بسیاری از افرادی وقتی به مراحل پایانی زندگی شان می رسند تازه متوجه می شوند که دیگر فردایی برای امید بستن به آن وجود ندارد و بنابر این درگیر تلخکامی پایان عمر می شوند.
زندگی ات فقط همین لحظه ای است که در آنی؛ درست همین لحظه. پس بکوش از همین لحظه کنونی لذت ببری و این لحظه را به بهترین شکل مدیریت کنی. وقتی این لحظه رفت، دیگر به آن دسترسی نخواهی داشت، هیچگاه، هیچگاه.

10 – تا جایی که می توانی از زندگی ات حسرت بر جای نگذاری؛ لازمه اش این است که اولاً دل به آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی نبندی و آنها را تبدیل به حسرت نکنی و ثانیاً تا جایی که می توانی به دلخوشی هایت برسی، از دلخوشی هایی که پیش نیاز مالی دارند مانند سفر به جاهایی که دوستش داری تا دلخوشی هایی مانند وقت گذاشتن با خانواده و گروه دوستان… می دانی خیلی ها حسرت شان این است که کودکی فرزندان شان را خوب درک نکرده اند؟!

11 – افراد نامناسب را از زندگی ات حذف کن و با افرادی که فکر می کنی حالت را خوب می کنند دوستی کن. هر از گاهی لیست افرادی که با آنها معاشرت داری را بررسی و پالایش کن. افراد منفی باف، آنهایی که انرژی ات را می گیرند، کسانی که مسیرت زندگی ات را تخریب می کنند و … به راحتی حذف کن و بکوش به افراد مثبت نزدیک شوی؛ می گویند هر انسانی متوسط 5 نفری است که بیشترین ارتباط را با آنها دارند. معدل ات را بالا ببر.

این ها حسرت هایی هستند که میلیاردها نفر در آخر عمرشان بدان ها رسیده اند، یعنی زمانی که بسیار دیر شده است و این ها، آموزه هایی هستند که تعداد کمی از انسان ها در جوانی یا میانسالی بدان می رسند و زندگی را با حال خوش به پایان می برند. این تصمیم ماست که جزو اکثریت بازنده باشیم یا اقلیت برنده.

 منبع: سواد زندگی | جعفر محمدی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا