انتقام مرگبار پایان رابطه شیطانی
موبنا – چاقویی برداشت و به سمت او رفت. صدای گریه بچهشان فضای خانه را پر کرده بود. به یکقدمی زن جوان رسیده بود که چاقو را روی زمین انداخت و تصمیم گرفت از سعید انتقام بگیرد. پرونده این قتل تیرماه سال ٨٩ زمانی تشکیل شد که مردی افغان با مراجعه به پلیس از کشف …
موبنا – چاقویی برداشت و به سمت او رفت. صدای گریه بچهشان فضای خانه را پر کرده بود. به یکقدمی زن جوان رسیده بود که چاقو را روی زمین انداخت و تصمیم گرفت از سعید انتقام بگیرد.
پرونده این قتل تیرماه سال ٨٩ زمانی تشکیل شد که مردی افغان با مراجعه به پلیس از کشف جسد برادرش در کوههای بیبی شهربانو خبر داد.
وقتی ماموران به محل رسیدند، جسد مرد افغان را در حالی پیدا کردند که با ضربات جسم سخت به قتل رسیده و سنگ روی او ریخته شده بود.
برادر مقتول به پلیس گفت: با تماس تلفنی زنی ایرانی به نام گلناز متوجه مرگ برادرم شده و آن طور که گلناز گفته، شوهرخواهرش که مردی افغان است، دست به این قتل زده است.
وقتی ماموران جسد را به پزشکی قانونی انتقال دادند و شهداد، شوهرخواهر گلناز را بازداشت کردند؛ او اعتراف کرد با همکاری برادرزنش دست به این قتل زده است.
شهداد گفت: «سالهاست در ایران زندگی میکنم، چند سال قبل عاشق دختر جوان ایرانی به نام گل بهار شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.
گل بهار هم عاشق من شده بود، وقتی خواستیم ازدواج کنیم ابتدا پدر و مادرش مخالفت کردند، اما وقتی ثابت کردم قصد خوشبخت کردن دخترشان را دارم، قبول کردند با دخترشان ازدواج کنم.
من و گل بهار بعد از ازدواج به تهران آمدیم و با هم زندگی میکردیم. در این مدت صاحب یک فرزند شدیم و هیچ مشکلی با هم نداشتیم تا اینکه یک شب وقتی با همسرم خواب بودیم، صدای پیامک تلفن همراه شنیدم صدا خیلی نزدیک بود، متوجه شدم گوشی در لباس همسرم است، از او پرسیدم این گوشی چیست.
تو که گوشی نداشتی؛ اول گفت متعلق به خواهرش است و بعد که گوشی را دیدم فهمیدم متعلق به دوستم سعید است.
خیلی ناراحت شدم محتوای پیامکهایی که در گوشی بود، نشان میداد آنها مدتهاست با هم رابطه دارند و سعید عاشق زن من است. نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم.
بعد از چند روز درگیری تصمیم گرفتم زنم را طلاق بدهم؛ هرچند گل بهار مدعی بود به او تجاوز شده، اما حاضر نبودم دیگر زندگی با او را تحمل کنم.
با پدرزنم تماس گرفتم و گفتم بیا دخترت را ببر من دیگر با او زندگی نمیکنم. فردای آن روز برادرزنم مهدی آمد و موضوع را برایش توضیح دادم. او گفت اگر به خواهرم تجاوز شده باشد، کار تو برای طلاق دادن او درست نیست.
او خودش قربانی شده و باید انتقام بگیریم. قبول کردم با سعید تماس گرفتم، بدون این که به روی خودم بیاورم که چه اتفاقی افتاده او را دعوت کردم با هم به کوه برویم، گفتم مهدی هم به تهران آمده و سه نفری خوش میگذرانیم.
متهم در ادامه گفت: قرار را گذاشتیم و با هم به کوههای بیبیشهربانو رفتیم. بالای کوه که رسیدیم برادرزنم داشت میوه آماده میکرد.
از سعید پرسیدم چرا به زنم تجاوز کردی؟ منکر شد گفت این حرفها چیست؟ من در حق تو چنین کاری نمیکنم.
وقتی تلفن را نشانش دادم و پیامکها را دید دیگر نتوانست منکر شود. از جایش بلند شد و فرار کرد. من دنبالش رفتم، از پشت با چاقو ضربهای به گردنش زدم که به شاهرگش برخورد کرد بعد چند ضربه دیگر زدم او تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد و بعد هم از کوه به پایین پرت شد.
من و مهدی دنبالش رفتیم و وقتی مطمئن شدیم مرده است، تعدادی سنگ جمع کردیم و رویش انداختیم.
ماموران گل بهار را برای بررسی ادعای متهم مورد بازجویی قرار دادند که او درباره رابطهاش با مقتول گفت: «چند ماه قبل شوهرم سعید را به خانه دعوت کرد و شام خانه ما بود، بعد رفت.
صبح متوجه شدم گوشی تلفن همراهش در خانه ما جا مانده است، با خودم گفتم شوهرم که برگشت، گوشی را برایش میبرد. ساعاتی بعد تلفن زنگ زد، سعید پشت خط بود.
گفت گوشی را خودش در خانه ما گذاشته برای این که میخواسته مساله مهمی را به من بگوید، گفت شهداد به تو خیانت میکند.
گفتم حرفت را باور نمیکنم. گفت من به تو ثابت میکنم شوهرت خیانتکار است. بعد هم گفت این بار که شوهرم را با زنی دید، تماس میگیرد.
فردای آن روز دوباره به گوشی خودش زنگ زد، به من آدرسی داد و گفت شهداد در این آدرس با زنی در خانه تنهاست. بعد از من خواست به آنجا بروم و با چشمان خودم ببینم.
وقتی به آن آدرس رفتم، متوجه شدم کسی در خانه نیست. بالا رفتم که شوهرم را پیدا کنم دیدم سعید و مرد دیگری در آن خانه هستند. بعد فهمیدم آن مرد پسرعموی سعید است. آنها به زور به من تجاوز کردند.
با پایان تحقیقات از شهداد، برادرزنش و گل بهار کیفرخواست علیه شهداد و مهدی صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ٧٤ دادگاه کیفریاستان تهران ارسال شد.
شهداد در جلسه دادگاه گفت: وقتی متوجه ارتباط همسرم و مقتول شدم، میخواستم گل بهار را بکشم. چاقویی برداشتم و به سمت او رفتم که در آن زمان بچه شروع به گریه کرد.
با شنیدن صدای گریه بچه از کار خود پشیمان شدم و با سعید تماس گرفتم و او را به کوه کشاندم. وقتی به محل قرار آمد، موضوع تجاوز به همسرم را گفتم، اما او فرار کرد. مهدی اولین ضربه را زد و من ضربات بعدی را وارد کردم.
متهم در ادامه تکذیب ادعاهایش ادامه داد: من دروغ گفتم، قاتل پسرعموی من است که تا حالا به خاطر او قتل را گردن گرفتم. او قول داده بود رضایت اولیای دم را بگیرد.
مهدی هم وقتی در جایگاه ایستاد، گفت: من و شهداد قتل را انجام دادیم و مقتول حقش مردن بود، چون خواهرم را مورد تعرض قرار داده بود. ضربات مرگبار را شهداد وارد کرد و موضوع پسرعمویش صحت ندارد.
پس از دفاعیات متهمان و در خواست قصاص از سوی اولیای دم، قضات برای صدور حکم وارد شور شده و شهداد را به قصاص و مهدی را به 15 سال حبس محکوم کردند.
با اعتراض متهمان، پرونده برای رسیدگی نهایی به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات شعبه 29 دیوان عالی کشور حکم مجازات را تائید کردند.
منبع: جام جم آنلاین