نظر عباس عبدی درباره انتخابات 7 اسفند
موبنا- الان در مرحلهای ایستادهایم که عملا آنهایی که حتی به کل سیاست هم بیتفاوت بودند، هم مفهوم انتخابات برایشان جا افتاده و هم منطق انتخابات؛ بهویژه بعد از احمدینژاد به این نتیجه رسیدند اینطور نیست که اگر در انتخاباتی شرکت نکنند خیال خودشان هم راحت است که رأی ندادهاند! بلکه کسانی که رأی میآورند، …
موبنا- الان در مرحلهای ایستادهایم که عملا آنهایی که حتی به کل سیاست هم بیتفاوت بودند، هم مفهوم انتخابات برایشان جا افتاده و هم منطق انتخابات؛ بهویژه بعد از احمدینژاد به این نتیجه رسیدند اینطور نیست که اگر در انتخاباتی شرکت نکنند خیال خودشان هم راحت است که رأی ندادهاند! بلکه کسانی که رأی میآورند، میروند برای خودشان قانون مینویسند و با آن قانونها هزارتا کار انجام میدهند. آنها به این نتیجه رسیدند که نمیتوانیم در این کشور زندگی کنیم و بیتفاوت باشیم.
*واقعیت این است که اگر فضایی صددرصد آزاد باشد،اصلاح طلبان بیشتر از ٢٥ درصد نیستند، اما هنوز هم میتوانند بخشهای دیگر را نمایندگی کنند؛ البته این نمایندگی نیابتی است.
*گیر اصلاحطلبان این است که در موقعیتی نیستند که الان برنامه بدهند. باید اول آن موقعیت را برای خودشان فراهم کنند. شما در نظر بگیرید اگر نیرویی خارج از حکومت باشد، برنامهاش چیست؟ نمیتواند بگوید من این کارها را در برنامهام دارم. فقط نیرویی میتواند برنامه و ایده بدهد که در ساختار است و تعامل میکند. اینها همانهایی هستند که قبلا برنامه و ایده داشتند؛ چون داخل سیستم بودند، اما الان حتی در مواضع سیاسیشان هم استقلال کافی ندارند و دستشان باز نیست.
*اصلاح طلبان خیلی روشنتر باید از مسئله ٨٨ عبور میکردند. با منطق ٨٨ نمیتوانند ٩٢ و ٩٤ و بقیه را حل کنند. اساسا بحث حقیقت مطرح نیست. بحث این است با همان منطقی که امروز آمدیم ، به کسی رأی میدهیم که هیچگاه در خواب هم نمیدیدیم، با همان منطق میتوان رفتارهای دیگر هم داشت. همین منطق میتواند رفتارهای دیگر را هم توجیه کند.
* اصلاحطلبان بههرحال فهرست را بستند. فهرست میگفت اصلاحطلبان بهسمت کسی نرفتهاند و دیگران بودند که بهسمت اصلاحطلبان آمدند، مثلا کاظم جلالی با آنطرف مشکل پیدا کرده و بهسمت این فهرست رفته بود. البته اصلاحطلبان هم یک گام بهسمت او رفته بودند. این موضوع فقط درباره آقای «کاظم جلالی» صدق نمیکند، برای آقای «ناطقنوری» هم صدق میکند، برای آقای «هاشمیرفسنجانی» هم صدق میکند و برای همه افراد دیگر هم بههمین ترتیب. اینکه پایگاهمان را از دست میدهیم، یک ترس بزرگ است، درواقع یک «فوبیا» است. تا قبل از آن، فهرستی عجیبوغریبتر از این فهرست خبرگان در مخیله هیچکس نمیگنجید، اما دقیق میشود فهمید که دلیلش چیست و هیچ حس نمیکنی که هویت خود را از دست دادهای و فکر هم نمیکنم هیچکدام از اصلاحطلبها چنین چیزی در ذهن داشته باشند که چرا در انتخابات ٩٤ این کار را انجام دادند.
*منطق ٨٨ همانطور که آقای حجاریان در گذشتهها میگفت، فشار از پایین و چانهزنی از بالا بود. فکر میکنم سال ٨٨ آنجا به مشکل برخوردیم که فشار از پایین وجود داشت اما چانهزنی از بالا وجود نداشت. درست برعکس دوم خرداد که فقط چانهزنی از بالا بود و فشار از پایین نبود. ٨٨ مشکل دیگری هم داشت. پیغامی که آقای حجاریان اخیرا داد این بود که «امید بذر هویت ماست». من به آن جواب دادم. گفتم بله امید بذر هویت ماست اما این بذر را همهجا نمیتوان کاشت. بسیاری جاها در زمین شورهزار میکاری که هیچ ثمری نمیدهد یا حداقل خسوخاشاک از آن بیرون میآید. در سال ٨٨ خواستند امید را در چنین زمینی بکارند.
مشکل ٨٨ نبودن چانهزنی از بالا نبود، اتفاقا بسیار هم زمینه برای چانهزنی از بالا وجود داشت. مشکل این بود که میخواستند بذری بکارند و در مدتی کوتاه از آن درخت سرو بلندی بهعمل بیاورند. این اساسا راه چانهزنی را از قبل بسته بود. فرض کنید من میخواهم یک پژو از شما بخرم که قیمت آن حدود ٣٥ تا ٤٠ میلیون است. اگر از اول من به شما بگویم این را ١٠ میلیون تومان میخرم، دیگر موضوعی برای بحث باقی نمیماند؛ یا اگر شما به من بگویید پژوی من را صد میلیون تومان بخر، باز هم راهی برای بحث باقی نخواهید گذاشت.
*بعد از ٢٢ خرداد در مورد مسئله ٨٨ خیلی نمیشود بحث کرد چون فرایند به شکلی پیش آمد که وقایع با سلسلهاتفاقاتی ادامه پیدا کردند. باید قبلش درباره آن بحث میشد. کار نباید به اینجا میرسید. من به جزئیات تاکتیکیاش هم کاری ندارم. باید این منطق در نگاهها وجود میداشت. الان اتفاقی که درحالافتادن است این است که هر دو طرف به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوانند همدیگر را حذف کنند و این فرصت بسیار خوبی است.
من معتقدم بعد از این انتخابات هم تحولی در جناح اصولگرا رخ خواهد داد. امید و تحلیل من این است که بعد از انتخابات، جناح رادیکال اصولگرایان منزوی شوند چون درخواهند یافت که تمام شکستهایشان محصول دنبالهروی از آنها بود. اگر آن جناح منزوی شود، این دو میتوانند سازشی را با هم طراحی کنند و عملا به تفاهمی برسند که در مسیری حرکت کنند که ثبات سیاسی در جامعه بیشتر شود.
*در انتخابات اخیر،چیزهایی در چند هفته آخر رخ داد که فضا را بسیار تند کرد، مثلا آن طرف لیست اصلاحطلبان را لیست انگلیسی نامیدند. فکر میکنم اصلاحطلبان برخوردشان با مجموعه ردصلاحیتها بسیار عقلانی بود. تعاملگراتر از این نمیشد با ردصلاحیتها برخورد کرد. اعتراضها کاملا چارچوبمند و قاعدهمند بود. اعتراضها درواقع بهصورتی بود که اگر فردی به رد صلاحیت خود اعتراض کند و فردا از کس دیگری حمایت کند، خیلی دست خودش را در انتخابات خالی نکرده باشد. این طرف کارش را انجام داد و لیست داد. اما آن طرف مدام فضا را تندتر میکرد.
*آنها (اصولگراها)وقتی با کلاهمخملیها مینشینند معلوم است که به خودشان هم رحم نمیکنند چه برسد به این طرف. آدم باید خیلی سقوط فکری کند که برود در جمعی که کلاهمخملیها نشستهاند حرف بزند. کسی که به خودش رحم نمیکند به دیگران هم رحم نمیکند.
*بگذار بگویند لیست اصلاحطلبان لیست انگلیسی است. یعنی وقتی مردم به این لیست رأی دادند، باید میگفتند مردم به انگلیس رأی دادند؟ یعنی بعد از گذشت ٣٧ سال از انقلاب کار به اینجا رسیده بود؟ دلیل ندارد این طرف هم در بازی آنها بیفتد. اتفاقا تمام حرف من هم این است که وارد بازی آنها نشویم. ممکن است نهایتا چهار نفر را بگیرند ولی دلیل نمیشود که ما عین آنها برخورد کنیم.
* بعد از انتخابات باید با اعتمادبهنفس بیشتری برخورد کنیم. مثل ٢٥ خرداد ٩٢ که همه حس آرامش داشتند و با ٢٣ خرداد ٨٨ خیلی تفاوت داشت. میخواهم بگویم اگر اینطوری رفتار کنیم بخشهایی از نیروهای تندروی راست منزوی میشوند. دستاوردهایی که تا همین الان داشتهایم به دلیل این راهبرد مهم است. آقای هاشمی به دلایلی به سمت اینطرف آمد؛ آقای ناطق هم همینطور؛ آقای لاریجانی هم همینطور یا حتی آقای مطهری با همه تفاوتهایی که وجود دارد بهسمت این طرف آمد. خب این میتواند ادامه پیدا کند. دلیلی ندارد قاعده را برهم بزنیم. آنها هم هرکاری میخواهند بکنند بگذار بکنند.
*اتفاقی که در ٩٤ افتاد این بود که به شکلی ردصلاحیتها بلاموضوع شد؛ یعنی سیستم ردصلاحیت میکند اما دوباره لیست اصلاحطلبان رأی میآورد. این حتی از جهتی میتواند به نفع اصلاحطلبان باشد چون میتوانند خود را با این وضعیت تطبیق بدهند. هیچکدام از نیروهای اصلاحطلبی که رد شدند به خانه نرفتند. حتی از انتخابات قبل هم فعالتر بودند و همه بدونبروبرگرد در عرصه عمومی حضور داشتند. فقط تعداد درخور توجهی نیروی جدید به آنها پیوستند. همین اتفاق مسئله ردصلاحیت را به ابزاری کند و غیربرّنده تبدیل کرده است. بعد از تشکیل مجلس من نمیخواهم بگویم آقای عارف رئیس مجلس بشود یا نشود، اما باید تحلیل سیاسی داشته باشیم که شکاف اصلی الان کجاست.
در همین انتخابات، شکاف اصلی بین اصلاحطلب و اصولگرا نبود بلکه بین دو جناح اصلی اصولگراها بود. اصلاحطلبان میتوانند روی این شکاف سوار شوند و به یکی از آنها کمک کنند. چون جناح تندرو دوست دارد جلوی اصلاحطلبان بایستد؛ چون قاعده بازیشان این است. اما شما با این منطق باید نگاه کنید که چه کسی رئیس شود و چه کسی نشود. شاید بعضی از اصلاحطلبان هم دوست داشته باشند رئیس شوند و این میل شخصی هم وجود دارد اما ترجیح من این است که این مجلس مثل مجلس پنجم شود. همان عاملی که سبب شد آقای روحانی ترجیح داده شود به آقای عارف، آن عامل هنوز وجود دارد.
*من خیلی خوشبین هستم که اصلاحطلبان وارد چالش انتخاب رئیس مجلس نشوند. نکته اینجاست که اگر آقای لاریجانی همچنان رئیس مجلس باقی بماند، بین آنها اعتماد بیشتری هست و انداختن آقای لاریجانی از ریاست مجلس، شکاف و معضل بیشتری درست میکند.