جهش اعتبار بین المللی ایران بعد از توافق
درعینحال وزیر خارجه انگلستان هم اعلام کرد تا پایان سال جاری (اواخر دیماه) سفارت بریتانیا در تهران بازگشایی خواهد شد. تازه اینها جدای از صف طویل شرکتهای بزرگ و کوچک غربی در مسیر ایران است. گویا برخلاف روح توافق وین، که بخشی از آن منوط به راستیآزمایی ایران شده است (اینکه باید ببینیم ظرف ماههای …
درعینحال وزیر خارجه انگلستان هم اعلام کرد تا پایان سال جاری (اواخر دیماه) سفارت بریتانیا در تهران بازگشایی خواهد شد. تازه اینها جدای از صف طویل شرکتهای بزرگ و کوچک غربی در مسیر ایران است. گویا برخلاف روح توافق وین، که بخشی از آن منوط به راستیآزمایی ایران شده است (اینکه باید ببینیم ظرف ماههای آینده ایران چه میزان به تعهدات خود در چارچوب توافق وین پایبند خواهد ماند)، غربیها خاطرجمع هستند ایران به تعهدات خود پایبند خواهد ماند و مشکلی وجود نخواهد داشت.
ریشه اینهمه میل و اشتیاق از جانب غربیها برای ازسرگیری روابط با ایران در کجاست؟ آیا صرفا ملاحظات و حساب و کتابهای مالی در میان است؟ اینکه ایران یک بازار بزرگ ٨٠ میلیونی است و «بشتابیم که از رقبا عقب نمانیم» مسئله آنهاست؟ آیا دغدغه اروپاییها در آمدن به ایران صرفا ضرب و تقسیمهای اقتصادی است؟ بدون تردید بخشی از اشتیاق، دغدغههای اقتصادی است. وضعیت اروپا بحرانی نیست اما گسترش تجارت با ایران بههرحال باعث بهترشدن وضعیت خواهد شد.
اقتصاد هرچند مهم است اما واقعیت آن است که همه داستان در اقتصاد خلاصه نمیشود. اشتیاق غربیها برای از سر گیری روابط با تهران بدون تردید دربرگیرنده ملاحظات دیپلماتیک دیگری است. در رأس همه اینها وضعیت نابسامان و ناامن منطقه است. اگر مرز فرضی خاورمیانه را از افغانستان در شرق ایران تا شمال آفریقا در نظر بگیریم در کمتر منطقهای از این پهنه گسترده، ثبات و امنیت جدی حاکم است.
افغانستان ناامن، عراق بدتر از افغانستان، سوریه نگرانکننده، عربستان در بحران ماجراجویی نسل جدید حاکمان، سرنوشت لبنان همچنان نامعلوم، مصر فرورفته در پیکاری عمیق میان دو ستون اصلی سیاسی و اجتماعی آن: ارتش و اخوانالمسلمین و بالاخره لیبی؛ کشوری که عملا بعد از سقوط معمر قذافی از هیبت یک کشور به در آمده و به چندین حوزه نفوذ نظامی، قبیلهای و عشیرهای تقسیم شده است. حتی در آسمان ترکیه هم ابرهای سیاه درگیری با داعش و کردهای رادیکال پ.ک.ک در حال ظاهرشدن است.
ایران تنها کشوری است که با وجود برخی مشکلات و مسائل داخلی، از یک ثبات و امنیت درخور توجهی برخوردار است و تنها کشوری است که توریستهای غربی و غیرغربی میتوانند با خیال آسوده به بازدید از مناطق تاریخی و گردشگری آن بپردازند بدون نگرانی از اینکه هر لحظه ممکن است اتوبوس آنها منفجر شود یا خودشان مورد حمله انتحاری قرار بگیرند!
جدای از ثبات و امنیت ایران، غربیها بهتدریج با این واقعیت روبهرو شدهاند که برای حلوفصل جدی و بلندمدت مشکلات منطقه چارهای جز شراکت با ایران ندارند. یا دستکم بدون ایران، بازگشت ثبات و امنیت به عراق، سوریه و یمن اگر نگفته باشیم غیرممکن بسیار برایشان پرهزینه خواهد بود. ظهور گروههای رادیکال مدعی خلافت اسلامی در خاورمیانه، بسیاری از مرزبندیهای گذشته را به هم ریخته است. ایران نهتنها تهدیدی برای غرب بهشمار نمیرود بلکه میتوان و میبایستی بر مواهب حضور قدرتمند ایران در منطقه حساب هم کرد.
این نکته ظریف را هم جان کری در چهار ساعت استنطاق در کنگره سعی کرد به جمهوریخواهان تندرو بفهماند و هم خانم موگرینی با لبخندش در تهران اعلام کرد. البته هم در اسرائیل و هم آمریکا، تندروها غیر از این فکر میکنند. آنان دوست دارند تا «ایرانهراسی» را همچنان مطرح نگه دارند و حتی برخی از آنان پا را فراتر نهاده و خطر ایران را بیشتر از داعش عنوان میکنند. اما تندروها هم در آمریکا و هم در اسرائیل، در اقلیت هستند. اگر دیپلماسی مثبت و نگاه جدید ایران همچنان تداوم یابد یقینا تندروها از این هم بیشتر در انزوا قرار خواهند گرفت.
جایگاهی که ایران اکنون به دست آورده پیش از سال ٨٤ هم برای ما وجود داشت اما متأسفانه مجموعهای از بیتدبیریها، تندرویها و درک نادرست از مناسبات بینالمللی در دولت گذشته و شاید بالاتر از همه، نشناختن فرهنگ و تمدن غرب از سوی برخی تندروهای خودمان و همچنین برخی چهرههای سیاسی، سبب شد تا ایران از ظرفیتهای راهبردی خود نتواند بهرهبرداری کند.
بهجای حضور جدی و موثر در منطقه، به جای دردستگرفتن شاخه زیتون در برابر دنیا و درازکردن دست دوستی با همسایگانمان در منطقه، اصرار دولت گذشته بر آن بود که هزاران کیلومتر آن سوی کره زمین و با ونزوئلا و مرحوم «رفیق چاوز»، بولیوی، نیکاراگوئه، السالوادور و «زیمبابوه انقلابی» رابطه برقرار کند. استدلال آنها هم این بود که رفتهایم به حیاطخلوت آمریکا و خواب راحت را از چشمان ساکنین کاخ سفید ربودهایم!
دولت فعلی هر عیب و ایرادی که داشته باشد، دستکم درجه مناسبی از واقعبینی و پراگماتیسم در عرصه سیاست خارجی آن ظاهر شده است. روحانی و ظریف، جایگاه ایران را نه در آن سر دنیا بلکه در این سر دنیا و در منطقه خودمان میبینند و بدون ادعای «مدیریت جهانی» تلاش میکنند دستکم جلوی باغچه خودش را آباد و تمیز نگه دارند.