دو اثر داستانی تازه منتشر شد
بخشی از کتاب«آخرین رویای فروغ»:گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند آن جا و توی ساحل مینشینند؛ شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند.آن وقت مرد به سرش میزند که با پسرش بروند توی آب. لباسهای شان را در میآورند و میزنند به آب. …
بخشی از کتاب«آخرین رویای فروغ»:گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند آن جا و توی ساحل مینشینند؛ شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند.آن وقت مرد به سرش میزند که با پسرش بروند توی آب. لباسهای شان را در میآورند و میزنند به آب. همان طور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو میروند. فکر میکردند حتا تا چند متر جلوتر هم همان طور کم عمق است. به خاطر همین دست همدیگر را رها میکنند و میروند جلوتر همه چیز تا چند دقیقه خیلی خوب بوده تا این که یک دفعه مرد میبیند پسرش نیست غیب شده بوده. ظرف مدت خیلی کوتاهی ناپدید شده بوده. مرد اول فکر میکند پسرش دارد با او بازی میکند. اما بعد که میبیند هیچ خبری از او نمیشود بلند بلند صدایش میکند. چند بار میرود زیر آب و بعد تا جایی که میتواند از ساحل دور میشود تمام آن اطراف را دیوانه وار شنا میکند، اما دیگر بیفاید بوده آب پسر را با خودش برده بوده، آن وقت شرع میکند به فریاد زدن.
کتاب دیگر «طلا بازی» نام دارد که آن را امیر حسین شربیانی نوشته است.«طلا بازی» در 226 صفحه ، شمارگان 1000 نسخه و قیمت 16500 تومان به چاپ رسیده است .
در بخشی از این کتاب نیز می خوانیم:حتم داشتم زیبا خانم هم یک روزی سوار بنز بابای باباجیلی شده. جد بزرگمان رفته بود دنبالش و در مرسدس پونتون 180 را برایش باز کرده بود. یا بابا جیلی مرسدس بنز کوپهی اس ال 350 اش را پارک کرده بودپ جلو خانهی اشرف خانم و تعظیم کرده بود و در را برای عشقش باز کرده بود و او با لبخند با شکوهی سوارش شده بود.هیچ کدام شان با حسرت از دنیا نرفتند. من هم نمیروم، زهرا هم نباید برود.هیچ ماشینی به پای این بنز نمیرسد. هیوندا در تبلیغش گفته بود کم مصرف و ارزان. مرسدس بنز هم زده بود:با حسرت از دنیا نروید.
این دو کتاب یاد شده از سوی نشر چشمه منتشر شدهاند.