جامعه اطلاعاتي و تحول الگوي آموزش
جامعه اطلاعاتي و تحول الگوي آموزشمجموعه مقالات «انديشه آموزش بدون معلم» سلسله مباحثي است که توسط دکتر حسين ابراهيم آبادي، عضو هيات علمي پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي و انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي به رشته تحرير درآمده و در سايت hamshahritraining.ir منتشر شده است. محقق در اين سلسله مقالات پس از بررسي سير تحول …
جامعه اطلاعاتي و تحول الگوي آموزش
مجموعه مقالات «انديشه آموزش بدون معلم» سلسله مباحثي است که توسط دکتر حسين ابراهيم آبادي، عضو هيات علمي پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي و انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي به رشته تحرير درآمده و در سايت hamshahritraining.ir منتشر شده است. محقق در اين سلسله مقالات پس از بررسي سير تحول انديشه و روشهاي آموزش، تفاوت روشهاي سنتي با ديدگاهها و روشها مدرن و نو آموزش را شرح ميدهد و سپس مباني، مدلها و شيوههاي طراحي و پيادهسازي محتواي آموزش و يادگيري الکترونيکي را ارايه ميکند.
حسين ابراهيم آبادي
ترکيب خلاقانه فناوري با اصول و شيوههاي جديد آموزش و يادگيري، آموزش براساس کامپيوتر را بنا نهاد. در اين رويکرد که ميتوان آن را «نگاه سختافزارانه» و «تکنولوژيک» ناميد، کامپيوتر و ماشين آموزشي به عنوان يک واحد منفرد و در شکل تکامل يافتهتر در قالب تجمع و شبکهاي از کامپيوترها در يک موقعيت مکاني، به عنوان مدل و مبنايي براي آموزش و يادگيري مورد توجه بوده است. در دهههاي پاياني قرن بيستم همگرايي رايانههاي قدرتمند با مخابرات، انقلاب اطلاعاتي را بنيان گذاشت و در کنار آن دانش و دانايي به عنوان شاخص اصلي توسعه يافتگي و پيشرفت، شالوده جامعهاي نوين را پيريخت که از آن به نام جامعه معرفتي يا جامعه اطلاعاتي ياد ميشود.
يونسکو (2005) دراين باره چنين اشاره کرده است: ويژگي برجسته فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات اين است که با گذر از محدوديتهاي زماني و مکاني قادر است آموزش را در همه جا و در هر زمان برقرار سازد و به مثابه اهرمي پرقدرت دگرگوني در فرايند آموزش و يادگيري را محقق سازد. از نظر بسياري از متخصصان آموزش، فناوريهاي نوين اطلاعاتي با فراهم آوردن امکان فعاليت و استقلال بيشتر فراگيران با توسل به فرصتهاي جديد، همفکري در طرحهاي علمي در سراسر مرزها و در ميان فرهنگهاي مختلف، امکان يادگيري از يکديگر و دسترسي به رشتهاي گسترده از اطلاعات، زمينه را براي انقلاب آموزشي آماده ميکنند.
جامعه اطلاعاتي و ضرورت نوسازي در نظام و فرايند آموزش و يادگيري
بر پايه چنين تحولات نظري و عملي در نخستين سالهاي هزاره سوم و در سپيدهدمان قرن 21، از سوي سازمان ملل و نهادهاي وابسته به آن موضوع جامعه اطلاعاتي به عنوان جامعهاي نوظهور مطرح شد و بر همين اساس، طي دو اجلاس عالي جهاني (ژنو 2003 و تونس 2005) اصول، برنامه عملي و راهکارهاي تحقق سياستها و برنامهها در سطح بينالمللي، منطقهاي و ملي براي تحقق جامعه مبتني بر دانش و متکي بر فناوري اطلاعات و ارتباطات مورد بررسي و توجه قرار گرفت. بنابراين ميتوان گفت در جهان امروز همکاري و تعامل بيشتر ميان نظامهاي آموزشي با فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات زمينهساز «اصلاح و نوسازي در نظامهاي آموزشي و تحول در الگوهاي آموزش و يادگيري» به شمار ميآيند. بر اين اساس است که در حال حاضر کشورهاي مختلف هر کدام به فراخور دانش و توانايي خود در حال توصيف، تبيين و کسب تجربه در اين باره و بهرهگيري حد اکثر و کار آمد از فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات براي توسعه و بهبود فرايندهاي آموزش و يادگيري هستند.
هم افق شدن فناوريهاي اطلاعاتي با نظريههاي جديد يادگيري
رويکردهاي جديد يادگيري در حال تاثيرگذاري بر الگوهاي آموزش و يادگيري است. در اين ميان فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات به ويژه اينترنت و شبکه وب محيط و ابزار مناسبي براي عملي شدن اين ديدگاهها به شمار ميآيد. در چنين شرايطي الگوهاي نوين آموزش و يادگيري با به کار گيري فضاي مجازي و محيطهاي الکترونيکي در حال تغيير نقش مربيان و مدرسان از تنها منبع دانش به راهنما و تسهيل کننده امر يادگيري هستند تا آنان به جاي انتقال داده و اطلاعات بتوانند فراگيران را در مسير جستوجو، انتخاب، و حل مساله و نيز پرورش مهارتهاي انديشيدن مانند تفکر انتقادي و تفکر خلاق ياري دهند. در اين چارچوب و مبتني بر اين رويکرد کانون کنترل روند يادگيري از معلم به يادگيرنده و فراگير منتقل ميشود. حتي ميتوان گفت در اثر اين تحول مرکزيت يادگيري در يک محيط تعاملي و همکاري گروهي استوار ميشود.
دانشآموزان و دانشجويان و معلمان و استادان، معاني، مفاهيم، ادراک و شيوه عمل مناسب را در تعامل و همکاري با يکديگر ميسازند و اين به معناي فاصله گرفتن از مدلهاي جاري در آموزش به حساب ميآيد. به نظر ميرسد يادگيري الکترونيکي فرآيندي است که با فاصله گرفتن از الگوي آموزش صنعتي و بهرهگيري هم زمان از رويکردهاي نوين يادگيري و فناوريهاي ارتباطات و اطلاعات، امکان ارتباط دو سويه بيشتر و گفتوگوي بين يادگيران را به صورت فرد به فرد، فرد با گروه و گروه با گروه ممکن ميسازد. همچنين فناوري اطلاعات و ارتباطات نقاط ضعف آموزش از راه دور را برطرف ساخته است. اين کاستيها عبارت بودند از: تماس چشم در چشم، تماس گوش به گوش و کاستي ناشي از چشم بر ساعت داشتن دانشجو و هم کنشي با استاد، به اين ترتيب اينترنت و شبکه وب امکان آموزش تعاملي و مبتني بر همکاري براي نظام آموزش از راه دور را نيز فراهم کرده است.
به بيان ديگر ابزارهاي نوين ارتباطات و اطلاعات، زمينهساز و فراهمکننده شرايط جديدي در محيط و فرايند يادگيري هستند. فناوريهاي اطلاعاتي الگوي نويني از يادگيري را ترويج ميکنند که مرکز ثقل آن يادگيرنده است که از رهگذر آن، يادگيرنده صرفا توسط استاد، راهنمايي ميشود و معلم يا استاد در جايگاه يک ناظر و تسهيلکننده از طريق کاربرد فناوريهاي نوين، به فرايند يادگيري دامن ميزند و دسترسي به منابع متعدد اطلاعاتي را در وراي کتاب درسي ممکن ميسازد و امکان تعامل دانشآموزان با يکديگر و محتوا را ميسر ميکند. مهم آنکه در سالهاي پاياني قرن بيستم و در کنار اين تحولات تکنولوژيک، جهاني شدن که شالوده آن را دانش، پيشرفت اقتصادي، بينالمللي شدن تبادلات بشري، گردش آرا و اطلاعات و شيوههاي تازه توليد و توزيع ثروت تشکيل ميدهد، زمينهساز گذر جوامع از الگوي اقتصاد صنعتي به اقتصاد اطلاعاتي شد. يکي از ابعاد اين تحول تجديد ساختار در نظام آموزش سنتي و نوسازي در فرايندهاي آموزش و يادگيري است. در چنين فضاي فکري و نگرشي، کميسيون بينالمللي آموزش براي قرن 21 (يونسکو، 1996) اعلام کرد که جوامع بايد بر تنشهاي موجود جهاني و محلي، جهاني و فردي و تعارض ميان سنت و تجددگرايي غلبه کنند.
در نتيجه اين مباحث کميسيون چهار محور را به عنوان شالوده دانش توصيف و مورد توجه قرار داد که عبارتند از: «آموزش براي همزيستي»، «آموزش براي دانش»، «آموزش براي عمل» و «آموزش براي بودن». همچنين در گزارش يونسکو با موضوع آموزش درباره جامعه اطلاعاتي (2003) درباره اينکه آموزش در قرن 21 بايد حاوي چه شرايط و ويژگيهايي باشد آمده است: غالب متخصصان بر اين باورند که آموزش در قرن 21 بايد هر چه بيشتر بر توانايي برقراري ارتباط، کار در گروهها، تفکر انتقادي، سازگاري با تغيير، نوآوري، خلاقيت و آشنايي با فناوريهاي نوين تمرکز کند. در کنار اين پيامدهاي شناختي، آموزش مهارتهاي زندگي به طور فزاينده به عنوان يک ابزار اساسي براي زندگي قلمداد ميشود. در دو اجلاس جهاني علم و تعهد اجتماعي (بوداپست، 1998) و آموزش عالي در قرن 21 (پاريس، 1998) نيز علاوه بر تاکيد بر مواردي که به آن اشاره شد، اتخاذ رويکردهاي نوين آموزشي براي پيوند هر چه بيشتر ميان آموزش و تحصيلات عالي با نيازهاي جامعه و بازار کار، پيوند دانشگاه با ديگر نهادهاي اجتماعي، ايفاي نقش در توليد دانش جهاني در عين توجه به نيازهاي بومي و محلي، حرکت به سوي فراگيري الکترونيکي و ايفاي نقش در توسعه پايدار جهاني مورد تاکيد قرار گرفت.
به علاوه شرکتکنندگان در اين اجلاسها با توجه به جهاني شدن، تحولات ناشي از فناوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي و ديگر تحولات اجتماعي و اقتصادي، يادآور شدند محيطهاي آموزش و يادگيري ميبايست اصلاح، نوسازي و تغيير يابند. اين مطالعات و کنفرانسهاي بينالمللي، چارچوب و برنامه جديدي براي تفکر و عمل براي توسعه نظامهاي آموزشي ايجاد کردند. به ويژه پس از بيانيه هزاره سازمان ملل (2000) که اهداف توسعه هزاره را براي فراهم آوردن محيط ملي و جهاني براي رشد توسعه اقتصادي و اجتماعي به تصويب رساند، سياستگذاران، متخصصان و پيشگامان آموزش متوسطه و آموزش عالي به اين جمعبندي رسيدند که نظامهاي آموزشي براي آمادهسازي فراگيران و پرورش انبوهي از افراد با مهارتهاي لازم براي يک اقتصاد مبتني بر صنعت و کشاورزي ،کارآمد نشان دادهاند، اما دانش و مهارتهاي کافي و مورد نياز براي ايفاي نقش در جامعه و اقتصاد دانش محور و نيازهاي قرن بيستو يکم را در اختيار فراگيران نميگذارند.