پوشش زننده زن جوان داخل ماشین راز قتل فجیعی را فاش کرد ! / کشف اتفاقی یک قتل پنهان !

سال 82 بود ؛ یک پژوی سبز رنگ در خیابان نبرد توقف کرد زن جوانی با بدحجابی از آن پیاده شد به طرف یک فروشگاه دوید تا یک افشانه معطر کننده بخرد، چون بوی تعفن جسدی که در صندوق عقب اتومبیل قرار داشت فضای داخلی خودرو را فرا گرفته بود.

موبنا-ماموران گشت انتظامی هنگام عبور از خیابان متوجه بدحجابی این زن شدند و دیدند او از خودروی پژو پیاده شده است و الان داخل فروشگاه است.

افسر گشت به اتومبیل پژو نزدیک شد و در حالیکه منتظر بود تا زن بدحجاب از فروشگاه خارج شود  از مرد جوان و قوی هیکلی که پشت فرمان نشسته بود گواهینامه و کارت ماشین ،خواست راننده با دیدن افسر گشت دستپاچه شد واز اضطراب، رنگ صورتش پرید.

افسر گشت که تنها دلیل حضورش بدحجابی زن جوان بود  وقتی متوجه حالت غیر عادی راننده شد به او گفت لطفا پایین بیایید و در صندوق عقب را باز کنید.

مرد جوان هراسان از اتومبیل پیاده شد و افسر گشت را به گوشه خلوتی کشاند و در حالی که صدایش از هیجان و نگرانی می لرزید گفت جناب سروان ما که کاری نکردیم خانمم رفته از اون فروشگاه خرید کند حاضرم چیزی تقدیم کنم و قضیه تموم بشه !

پیشنهاد رشوه و ترس و لرز راننده افسر گشت را بیشتر بدگمان کرد بوی تعفن که از درون اتومبیل بر می خواست حساسیت مامور را بیشتر کرد همزمان زن جوان با افشانه خوشبو کننده و با همان بدحجابی از فروشگاه خارج شد مامور با شم پلیسی خود پی برد باید جنایتی در کار باشد نیز برای از بین بردن همین بوی تعفن رفته است تا افشانه خوشبو کننده بخرد.

وقتی زن جوان با یک اسپری خوشبو کننده داخل ماشین نشست افسر گشت رو به آنها کرد و گفت از ماشین تان بوی گوشت گندیده می آید از کشتارگاه می آیید؟

با این پرسش طعنه آمیز صورت رنگ پریده راننده به زردی زد و دست هایش آشکارا شروع به لرزیدن کرد گفت باشه در صندوق عقب را باز می کنم پشت فرمان که نشست در یک لحظه درهای اتومبیل را از داخل قفل کرد پایش را روی پدال گاز فشرد و ماشین از جا کنده شد

افسر گشت هم بلافاصله سوار ماشین پلیس شد و به راننده گفت با سرعت تعقیبش کن! راننده پژو با سرعت سرسام آوری از خیابان ها می گذشت و به اخطارهای پلیس که از بلند گو پخش می شد توجهی نداشت تا اینکه پس از نیم ساعت تعقیب و گریز اتومبیل پژو در چهارراهی در بلوار نبرد به عقب یک اتومبیل کوبید و بعد از برخورد با جدول سیمانی از کار افتاد. زن و مرد جوان از اتومبیل بیرون پریدند و هر کدام به سمتی فرار کردند تا اینکه هر دو دستگیر شدند. ماموران بعد از باز کردن در صندوق عقب ماشین با جسد یک مرد میانسال روبرو شدند که لای پتو پیچیده شده بود که با حضور ماموران بعد از باز کردن در صندوق عقب ماشین و جسد به کلانتری منتقل شدند. مصطفی در بازجویی نزد بازپرس عرفان اعتراف کرد که شوهر صیغه ای مادرزنش به نام «ابراهیم» ۵۸ ساله را کشته اند و مصطفی گفت من و زنم می خواستیم جسد ابراهیم را به بیابان انتقال بدهیم

مقتول کی بود؟

ابراهیم غلامحسینی ۵۸ ساله سال ها پیش با زنی بیوه ازدواج کرده بود که از شوهر سابقش یک دختر و یک پسر داشت و این زن و شوهر در مدت زناشویی صاحب دو دختر شده بودند.

ابراهیم غلامحسینی مبتلا به سرطان بود که مدتی پیش برای اینکه بتوانه معاجله کند به امریکا سفر کرد ولی بدون

معالجه قطعی به ایران بازگشت این مرد بیمار که ثروت قابل توجهی داشت در یک ساختمان ۳ طبقه در

پیروزی زندگی می کرد و بر اساس اثر انگشت و گزارش پلیس همیشه بین فرزندان صوری ناتنی اختلاف وجود داشت که عامل اصلی این اختلاف دارایی مرد بود مصطفی راننده پژو در بازجویی :گفت من و فاطمه بیش از دو سال است که با هم ازدواج کرده ایم فاطمه فرزندی از شوهر قبلی مادرزن من است از مدت ها قبل مادرزنم همسر صیغه ای ابراهیم شده بود و از او هم ۲ دختر داشت اما همیشه مادرزنم و بچه هایش با ابراهیم اختلاف و درگیری داشتند ابراهیم همیشه بین ما اختلاف می انداخت او حتی بین بچه های خودش و همسرش فرق می گذاشت و رابطه بین آنها را هم خراب می کرد دو ماه پیش من و همسرم و مادر زنم به خانه ابراهیم رفتیم آن شب همسرم و مادرش گفتند امشب بهترین فرصت برای گرفتن انتقام است او همیشه قرص مسکن می خورد و خواب بود. ابراهیم که خوابید همسرم و مادرش را به طبقه بالا فرستادم بعد با یک سیم ابراهیم را در خواب خفه کردم جسدش را زیر راه پله طبقه پایین مخفی کردم و صبح روز بعد یک کارگر آوردم و یک تکه زمین درست وسط هال و پذیرایی طبقه اول را کندیم وقتی کارگر چاه کن رفت با کمک همسرم و مادرش جسد ابراهیم را دفن کردیم البته قبلش چند اثر انگشت جسد او را روی کاغذ زدیم که قسمتی از ثروتش را تصاحب کنیم بعد از قتل ابراهیم با جعل سندو تنظیم وکالتنامه جعلی اول اسم مادر زنم را داخل

شناسنامه ابراهیم وارد کردیم تا بتواند از ارث او سهمی ببرد. سپس تلاش کردم تا خانه سه طبقه اش را به نام او بکنم بعد آن را خراب کنیم و برج بسازیم برای این کار هم باید خانه را خراب می کردند. ضمنا نیاز به چند اثر انگشت دیگر از مرده داشتیم جسد را از زیر خاک در آوردیم اثر انگشت مرده را روی وکالتنامه ای جعلی زدیم بعد جنازه را داخل موکت گونی و پتو پیچیدیم تا بوی تعفن بیرون نزند جسد را در صندوق عقب انداختیم می خواستیم بیابانهای ورامین ببریم که همسرم گفت بوی تعفن خیلی شدید است جلوی یک مغازه نگه دار تا یک اسپری به هایش با خوشبو کننده هوا بخرم اما وقتی توقف کردیم ماموران گشت اول به بدحجابی همسرم برخوردند و وقتی سراغمان آمدند و منتظر ماندند تا زنم از فروشگاه بیاید به بوی تعفن برخوردند و همزمان خوشبوکننده را در دستان همسرم دیدند بعد از آن  شک کردند و دستگیر شدیم بااعترافات مصطفی مادرزنش هم دستگیر شد و او نیز به همدستی در قتل اعتراف کرد که هر 3 متهم بازداشت و روانه زندان شدند.

رکنا

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا