مدیریت؛ از مجموعه داری تا نگاهی به خود

در تعاریف ساده می توان گفت: خود ارزیابی مجموعه ای از اقدامات یک فرد، گروه یا مجموعه در راستای شناسایی تمام واقعیت های مربوط به خود است. حال مدیران بیش از آنکه توجه خود را به مسائل کنترلی و نظارتی معطوف کنند…

موبنا؛ سمیه علی اصغری – بخش عمده ای از رویکردهای مدیریتی به کنترل مجموعه فعال و برنامه ریزی برای اهداف و فعالیت های آن مربوط می شود. از این رو مدیران تلاش می کنند تا سطح توانایی خود را در این راستا افزایش دهند. برای مثال از اواخر دهه 80 میلادی مبحثی در دانش مدیریت مورد توجه قرار گرفت که در آن تلاش می شود تا مدیریت هر مجموعه ای کمتر گرفتار شرایط ریسکی و پرخطر شود. تحقق این مهم از مسیرها و اقداماتی دنبال می شود که پیوسته در مباحث مدیریتی بروزرسانی شده و قابلیت های جدیدی بدان افزوده می شود.

موقعیت های ریسکی

چنانچه مدیریت یک مجموعه را برعهده داشته باشید بارها در شرایطی قرار گرفته اید که دور از انتظار شما بوده و به نوعی شما را محاصره کرده است. تجربه شرایط مذکور نه تنها استرسی روحی شدیدی را متوجه مدیریت و کل مجموعه می کند بلکه این ظرفیت را داراست که تمام چشم اندازها و برنامه ریزی های موجود را با چالش مواجه کند. در اینگونه موارد تصمیم نادرست مدیریت ممکن است آینده یک شرکت را از بین ببرد.

اعداد و ارقام نشان می دهد که اکثر ورشکستگی ها بدنبال قرارگیری مجموعه های اقتصادی در موقعیت های نامناسب و رویکردهای نادرست در مدیریت موقعیت های ریسکی شکل گرفته است. از این رو در مطرح ترین شرکت های جهان مانند اپل یا گوگل؛ واحدها و تیم های آنالیزی بسیار پرقدرت بسته می شوند تا پیوسته آخرین تغییرات بازار را رصد کرده و نزدیک ترین تحلیل ها به واقعیت را ارائه دهند. به اعتقاد گروهی از کارشناسان عملکرد این واحدها از منظر اهمیت حتی بیشتر از خطوط تولید است زیرا حاصل تفکر این بخش آینده خط تولید را رقم می زند.

حال که این کاستی در دانش مدیریت مورد شناسایی قرار گرفته، برای آن نیز راهکارهایی ارائه شده و بروزرسانی نیز می شود.

راهکار

اولین توصیه متوجه مدیران و یا تیم های مدیریتی در هر مجموعه اقتصادی می شود. از این رو تاکید می شود سیستم خود ارزیابی توسط مدیران فعال شده و مورد استفاده قرار گیرد. اما خود ارزیابی چیست؟ در تعاریف ساده می توان گفت: خود ارزیابی مجموعه ای از اقدامات یک فرد، گروه یا مجموعه در راستای شناسایی تمام واقعیت های مربوط به خود است. حال مدیران بیش از آنکه توجه خود را به مسائل کنترلی و نظارتی معطوف کنند لازم است تا پروسه خودارزیابی را فعال کرده و به تحلیل حقایق مرتبط با کسب و کارشان بپردازند.

برای مثال ممکن است یک شرکت، در ظاهر بسیار مجهز، شیک و یا منظم اما در باطن گرفتار بحران بدهی یا هدررفت سرمایه به هر شکلی شده باشد.  در این مرحله مدیریت بهتر از تمام مجموعه به ماهیت چالش آگاهی دارد پس برگزاری یک مکانیسم خودارزیابی می تواند آخرین شرایط را برای آن مدیر مرور کند. بدیهی است زمانی که چالش ها و جنس آنها مورد شناسایی باشد تداوم برخی رویکردهای مدیریتی حتی در سطح برگزاری جلسات و پذیرایی هم می تواند تولید مشکل کند. پس در این زمان لازم است تا مدیران منظره ای از واقعیت ها را روی کاغذ آورده و سپس با تیم مالی خود وارد مشورت می شوند. بدیهی است حسابداران متخصص باید از امین ترین افراد شرکت باشند. پس به همراهی آنها می توان بهترین و جامع ترین چشم انداز مالی کوتاه مدت و بلند مدت را برای شرکت تهیه کرد.

سوال

ممکن است برایتان این ابهام ایجاد شده باشد: تمام مدیران از شرایط نامناسب و حقایق شرکت خبر دارند و این نیاز به برگزاری جلسه ندارد؟! خوب در پاسخ باید بگوئیم لزوما شناخت مشکل دلیلی بر عملیاتی شدن در راستای حل آن نخواهد بود. هدف از خودارزیابی نزدیک شدن به راهکارهای منطقی برای حل مشکل است. یا به نوعی دیگر می توانیم بگوئیم: همه ما می دانیم که توانایی تبدیل شدن به بهترین فوتبالیست جهان را داریم و این پتانسیل را در خود احساس می کنیم. اما واقعا برای دستیابی به آن نهایت تلاش خود را می کنیم؟ در اینجا مهم عملیاتی شدن است حتی اگر منجر به شکست شود. شناخت وضعیت ، ابزارها، امکانات و کمبودها امکان دستیابی به نتیجه و عبور از مشکلات را نزدیک تر می کند. از این رو لازم است تا داشته های فکری خود را آزاد کرده و آنرا با نیروی متخصص در میان بگذاریم.

زمانی که خودارزیابی ها و جلسات ما با واحد مالی شرکت به تهیه یک چشم انداز نزدیک شد. لازم است تا فرهنگ خودارزیابی را در سطح عمومی تر یعنی در کل شرکت به جریان بیاندازیم.

ممکن است بپرسید فایده این رویکرد چیست؟ زمانی که کارمندان در تمامی سطوح با شرایط حقیقی و سطح چالش ها آشنا شوند درک مناسب تری از فشارهای احتمالی خواهند داشت. البته لازم نیست حتی ریزترین و خصوصی ترین مسائل شرکت اعلام عمومی شود، فقط تا حدی که مدیریت و مشاورانش تشخیص داده اند. در اینجا وظیفه مدیریت رعایت صداقت است بدیهی است شرایط ما و عملکردمان باید تابعی از خودارزیابی باشد چون اگر برخلاف گفته هایمان به کارمندان عمل کنیم نمی توان انتظار داشت تا آنها در مسیر عبور از مشکلات شرکت ما را همراهی کنند.

برای مثال مدیر شرکت از بحران مالی و بدهی شرکتش برای کارمندان می گوید و از آنها می خواهد تا همکار و همراه مجموعه باشند اما به ناگاه برای تفریح راهی یک مسافرت پرخرج می شود! این یعنی تناقض میان گفتار و عملکرد و آفتی است بر جان مدیریت. از این رو مساله صداقت در خودارزیابی شخصی و عمومی در محیط کار یکی از مهمترین فاکتورها به شمار می رود.

 منبع: پول نیوز

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا