رانندههای ایرانی به ژاپنی حرف میزدند!
موبنا – «یوکی ترادا» را در توئیتر پیدا کردم، عکسهای صفحهاش از هر چیزی جالبتر بودند، «زرشکپلو با مرغ»، «سفره دیزی»، «مربای گل» و عکسهای دیگری که مطمئن بودم در ایران گرفته شده بودند، با دیدن این تعداد عکس از ایران فهمیدم یوکی فقط یک مسافر نبوده که برای گردش آمده باشد، علاقهاش به ایران بیشتر بود. …
موبنا – «یوکی ترادا» را در توئیتر پیدا کردم، عکسهای صفحهاش از هر چیزی جالبتر بودند، «زرشکپلو با مرغ»، «سفره دیزی»، «مربای گل» و عکسهای دیگری که مطمئن بودم در ایران گرفته شده بودند، با دیدن این تعداد عکس از ایران فهمیدم یوکی فقط یک مسافر نبوده که برای گردش آمده باشد، علاقهاش به ایران بیشتر بود. همین موضوع باعث شد تا برایش ایمیل بفرستم و بعد حرفهایمان در تلگرام ادامه پیدا کند؛ البته تعجبم زمانی بیشتر شد که عکس آواتار تلگرامش «ببعی» دوست داشتنی خودمان بود!
شاید همین دلیلی شد تا از «یوکی ترادا»ی ۳۰ ساله که با عنوان «یوکی جان» صدایش میکنند، بپرسم چرا ببعی را برای عکس آواتارش انتخاب کرده است؟
چقدر خوب که این را میپرسید! من مجموعه «کلاه قرمزی» را خیلی دوست دارم و یکی از بزرگترین طرفدارهای ببعی هستم و آرزو دارم روزی او را ببینم. فکر میکنم ببعی شخصیتی جهانی دارد و با انگلیسی صحبت کردن به من کمک میکند داستانها و اتفاقهای مجموعه را بهتر متوجه شوم.
البته شاید بعضیها بگویند که عروسکها تنها برای بچهها هستند، اما من فکر میکنم آنها میتوانند بینالمللی باشند و توانایی ارتباط برقرار کردن با جوانترها و بزرگترها را دارند. ما در دنیایی زندگی میکنیم که دستهبندیهایی چون قومیت، ملیت و جنسیت وجود دارد که در برخی موارد به آنها اصرار میشود، اما کاراکترهایی چون ببعی به ما یادآوری میکنند که مهمترین چیز دوست بودن با یکدیگر بدون در نظر گرفتن این است که از کجا آمدهایم.
درباره خودت بیشتر بگو و چه چیزی تو را به ایران کشانده است؟
من در توکیو به دنیا آمده و بزرگ شدهام، اما همیشه برای دیدن و آشنا شدن با آدمهای جدید کنجکاو بودهام. از همین رو در ۱۹ سالگی در دانشگاه لندن و در دانشکده شرق شناسی و آفریقاشناسی درس خواندم. در لندن با دانشجوهای ایرانی آشنا شدم و تا آن زمان هیچچیزی درباره ایران نمیدانستم و حتی در مواردی ایران و عراق را با یکدیگر اشتباه میگرفتم؛ به قدری این اتفاق میافتاد که دوستانم با من هم شوخی میکردند و میگفتند تو از ژاپق آمدی و نه ژاپن! در هر صورت تحصیل درباره آسیای شرقی و تاریخ یگانه پارسی و شنیدن داستانهایی از دوستان ایرانیام مرا هرچه بیشتر به ایران علاقهمند کرده بود و بیشتر دلم میخواست آنجا را ببینم. در حال حاضر هم در مقطع دکترا درس میخوانم و در زمینه مسائل فرهنگی در ایران تحقیق و پژوهش میکنم؛ عشق من به ایران و پارس هرگز نمیمیرد.
خارجی بودن در ایران چه حسی است؟
من فکر میکنم خارجی بودن در هر کشوری دو بُعد دارد، شما میتوانید تجربههای خوبی را در مواجهه با مشکلات و سختیها داشته باشید، در عین حال شما را همیشه «خارجی» صدا میزنند و مردم از حضور موقت شما هیجان زده هستند. اما چیزی که من در ایران متوجه شدم این بود که ژاپن کشور خیلی خاصی محسوب میشود و به نظر میرسد نگاه کلی به آن خوب باشد که تا جایی که من متوجه شدم به دلیل پخش مجموعه «اوشین» بوده است و حتی در ایران با رانندههای تاکسی مواجه شدم که با من ژاپنی صحبت میکردند، آنها تعریف میکردند که در اواخر دهه هشتاد میلادی در ژاپن کار میکردهاند. موضوع جالب دیگر این بود که در ایران مرا با نام یوکیجان صدا میکردند و من هم از مهماننوازی ایرانیها بسیار به وجد آمده بودم.
چند بار تا کنون به ایران سفر کردهای؟
یک بار سال ۲۰۰۹ در یک سفر کوتاه، و بعد از آن در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ چند ماهی در ایران بودم و در کلاسهای زبان فارسی شرکت کردم.
شباهتها و تفاوتهای اصلی که در میان مردم و فرهنگ ایرانی و ژاپنی دیدهای چه چیزهایی بودهاند؟
فرهنگ «تعارف» در ایران خیلی خاص است و شاید بتوان گفت در نسلهای مختلف فرق دارد اما همه آن را دارند. در مقابل و در ژاپن فرهنگ «اینریو» خیلی خاص است، اینریو شامل تامل، وقار و خویشتنداری است.
ایرانیها پای تلفن یا در دیدار با هم از عبارت «چه خبر» چندین باره استفاده میکنند، در حالیکه اصلا خبر جدیدی نیست. اما در ژاپن سعی میکنند اصلا همدیگر را اذیت نکنند و حرفی نزنند و این کار به نوعی احترام گذاشتن است، ولی من بعد از تجربه فرهنگ ایرانیها فکر میکنم آنها این رفتار ژاپنیها را سرد توصیف کنند.
درباره شباهتها باید بگویم چیزهای زیادی را پیدا کردم، مخصوصا در میان جوانترها. زمانیکه من در ایران بودم، وقت زیادی را با دخترهای متولد دهه ۸۰ میلادی (متولدین دهه ۶۰) گذراندم، بعضی از آنها درس میخوانند، بعضی کار میکنند و بعضی بچههای خودشان را بزرگ میکنند و این چیزی است که در میان همسن و سالهای ژاپن هم یکسان است.
کدام شهرها و مکانهای دیدنی ایرانی را دیدهای و کدام یک را به چه دلیلی دوست داشتهای؟
من شهرهای اصفهان، شیراز، تبریز و تهران را دیدهام. همه آنها دوست داشتنی و زیبا بودند اما به طور قطع شهر مورد علاقه من تهران است، چون زندگی و انرژی در آن بسیار جریان دارد.
زمانی که در سال ۲۰۱۴ در تهران بودم، قیمت خیلی از کالاها بالا رفته بود و برخی از اجناس دو برابر شده بودند، اما اینها باعث نشده بود که مردم خلاقیت خودشان را از دست بدهند و فعالیتها ادامه داشت، مخصوصا در تئاتر، گالریهای هنری و دیگر بخشهای فرهنگی. من حتی در آن زمان هم میتوانستم آرزوها و امیدهای مردم را ببینم و خوشحال هستم از اینکه توانستم این فضا را تجربه کنم.
تجربه حجاب داشتن در ایران چطور بود؟
وقتی برای اولین بار حجاب داشتم برایم سخت بود، مخصوصا زمانی که در رستوران بودم و غذا میخوردم، اما بعد از مدتی راحت میتوانستم از آن استفاده کنم. اما برای چادر هنوز احتیاج به تمرین دارم تا بتوانم بدون سکندری خوردن راه بروم. شاید در کشورهای دیگر بحث حجاب را خیلی بزرگ کنند، اما شخصا هیچ مشکلی با پوشیدن آن نداشتم. همچنین از گشتوگذار و خرید کردن در تهران هم لذت میبردم.
آیا اینجا دوستانی پیدا کردی؟ هنوز با آنها در ارتباط هستی؟
بله، با تشکر از اینترنت من هنوز با دوستانم در ایران ارتباط دارم، اما دلم برای دوستانم و فرهنگ و ایران خیلی تنگ شده است، حتی در ژاپن هم من معمولا به رستورانهای ایرانی میروم، سری به کنسرتهای ایرانی میزنم تا موسیقی فارسی بشنوم و البته در خانه هم همیشه «دوغ» درست میکنم!
منبع: مهر