راز حجاری نیلوفر بر روی تخت جمشید
موبنا -این گل نماد شادی و صلح بوده و نماد آناهیتا ایزد بانوی آب های روان به شمار می رفته است. گل نیلوفر با نام های نیلوفر آبی، لوتوس و سوسن شرقی در ایران باستان اهمیت بسیاری داشته است؛ از حجاری های تخت جمشید گرفته تا کنده کاری های طاق بستان کرمانشاه، ارتباط تنگاتنگی با …
موبنا -این گل نماد شادی و صلح بوده و نماد آناهیتا ایزد بانوی آب های روان به شمار می رفته است.
گل نیلوفر با نام های نیلوفر آبی، لوتوس و سوسن شرقی در ایران باستان اهمیت بسیاری داشته است؛ از حجاری های تخت جمشید گرفته تا کنده کاری های طاق بستان کرمانشاه، ارتباط تنگاتنگی با این گل دارند. نیلوفر در شرق باستان به اندازه گل رز در غرب اهمیت دارد.
بنا به گزارش «تابناک باتو»، در کشورهای ایران، چین و مصر باستان و برخی کشورهای شرق آسیا، نیلوفر از جایگاه منحصر به فردی برخوردار است. در برخی کشورهای آسیایی، سازه های معماری را به شکل نیلوفر طراحی می کنند و روی لباس زنان نقش نیلوفر می زنند. نیلوفر آبی ریشه در خاک، ساقه در آب و رو به سوی خورشید دارد. گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته می شود و از نظر ظاهری به خورشید شباهت دارد. از این روی، نماد تجدید زندگی، بی مرگی و انوشه زیستن است.
در اسطوره های ایرانی داریوش در یک دستش عصای شهریاری دارد و در دست دیگرش گل نیلوفر آبی را می بینیم. گل نیلوفر را که در تمام قسمت های تخت جمشید حجاری شده، می توان نماد تمدن هخامنشی به شمار آورد. این گل که در بسیاری از تصویرها در دست شاهان و بزرگان دیده می شود، سمبلی از صلح و دوستی است.
می توان گفت، این گل مهربانی و دوستی مردم ایران را نشان می دهد. در آیین بودا و زرتشت نیز گل نیلوفر آبی نقش نمادین دارد و در برخی فرهنگ ها، نماد عارفی است که خود را از رذالت ها در امان نگه داشته است، زیرا نیلوفر آبی در مرداب می روید و زیبایی آن از محیط ناپاک مرداب سربرمی آورد.
در اینجا شعری از سهراب سپهری برگزیده ایم از مجموعه خواب ها تا با خواندن آن بر فراز برکه های پوشیده از گل نیلوفر به پرواز درآییم؛ آنجا که نور و آب به تلاقی می رسند، سر به سوی آسمان و ریشه در خاک
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه های تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا که که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه به لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه به لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستون ها می پیچد
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید
من به رویا بودم،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم :
نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود
در رگ هایش من بودم که می دویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه من بود.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
منبع: تابناک باتو