با سعید پیردوست، کمی پس از 75 سالگی
موبنا – دوستان و بچه محل های نام دار؛ مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان و اسفندیار منفردزاده. روزگاری که جمع کردن پول توجیبی ها به ذوق سینمارفتن بود و فیلم دیدن. چهره او شاید بیش از همه با کارهای مهران مدیری به چشم مخاطبان آشنا باشد؛ مجموعه های طنزی که پرمخاطب بودند و مردم را پای …
موبنا – دوستان و بچه محل های نام دار؛ مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان و اسفندیار منفردزاده. روزگاری که جمع کردن پول توجیبی ها به ذوق سینمارفتن بود و فیلم دیدن.
چهره او شاید بیش از همه با کارهای مهران مدیری به چشم مخاطبان آشنا باشد؛ مجموعه های طنزی که پرمخاطب بودند و مردم را پای تلویزیون می نشاندند. اما پیردوست از قدیمی های سینماست و عجیب نیست که صحبت های مان بیش تر حال و هوای سال های دور را داشته باشد.
حال و هوای سینماهای لاله زار
متولد 1319 است و بچه تهران. از حرف هایش پیداست که در سال های نوجوانی عاشق فیلم های وسترن بوده و پول توجیبی هایش را جمع می کرده تا دسته جمعی به اتفاق هم کلاسی ها و بچه های محل باری تماشای شان به سینما بروند.
در این میان گویا سینماهای خیابان لاله زار بیش از همه برایش خاطره به همراه دارد: «ما سینما رفتن را با سینماهای لاله زار شروع کردیم؛ سینما رکس و سینما ایران که آن زمان فیلم های وسترن و تاریخی نمایش می داد و من بسیار دوست داشتم. با دوستان و هم کلاسی ها به تماشای این فیلم ها می نشستیم و آن روزها برایم پر از خاطره است. سینما از همان سال ها برای مان عشق بود، عشقی که با جان و دل میزبانش بودیم و برایش از همه چیزمان می زدیم.»
از نخستین فیلمی که در سینما دید و برایش تاثیرگذار بود می پرسیم. از فیلمی که اسم می برد که شاید در تاریخ سینمای ایرانی یکی از جاودانه ها باشد؛ «شب نشینی در جهنم»؛ فیلمی به کارگردانی سامئول خاچیکیان که در دوران تولیدش جلوه های ویژه جشم گیری داشت و به لحاظ همین جلوه های ویژه و ساخت دکورهای عظیم، به جشنواره کن نیز راه یافت: «شب نشینی در جهنم» فیلم ایرانی و قدیمی ای بود که بسیار در ذهنم مانده است؛ با بازی شیرین رضا ارحام صدر.
«هوس های امپراتوری» را هم که در سینما ایران تماشا کردم جزو اولین فیلم هایی بود که دیدم و همیشه در خاطرم مانده؛ فیلمی با بازی رابرت تایلر و دبورا کار که فضایی حماسی- تاریخی داشت و هم چون فیلم های وسترن ترسیم گر قهرمانان اسطوره ای بود. البته آن زمان ها عاشق بازی گری گوری پکینز بودم و همیشه بازی ها و فیلم هایش را دنبال می کردم و به اعتقاد من از بزرگ ترین بازیگران تاریخ سینمای جهان بود و هست.»
پیردوست از حال و هوای آن دوران می گوید که با امروز متفاوت بود؛ از هیجان و شوقی می گوید که برای تماشای فیلم ها و سینمارفتن داشتند. او از نسلی می آید که سینما را از کودکی دنبال کردند و با آن بزرگ شدند و طبعا زمانی که به سنین جوانی رسیدند سنما دیگر جزئی از آن ها شده بود: «با عشق به سینما زندگی می کردیم و نفس می کشیدیم، حتی شاید سینما ما را به نوعی از خیلی جهات حفاظت می کرد؛ نوجوان بودیم و سرشار از شور و هیجان اما نوجوانی و جوانی مادر سینما معنا یافت، شیطنت ما سینما رفتن و فیلم دیدن بود و قهرمانان فیلم ها الگوی مان بودند. طبیعتا این ها سب بمی شد تا فضای متفاوتی را در نوجوانی و جوانی تجربه کنیم.»
از رفاقت تا همکاری با کیمیایی
شاید یکی از نکاتی که در زندگی هنری سعید پیردوست وجود داشته باشد، دوستی و رفاقت او با کارگردان صاحب نام سینمای ایران باشد؛ مسعود کیمیایی که هم کلاسی، هم دوره ای و رفیق روزهای نوجوانی اش بود و وقتی از آن روزها حرف می زند ناخودآگاه نام او به میان می آید: «من، مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان و اسفندیار منفردزاده دوستانی بودیم که زندگی مان با سینما گره خورده بود. دسته جمعی به سینما می رفتیم برای فیلم دیدن و کلی راجع به فیلمی که تماشایش کرده بودیم صحبت می کردیم. همان زمان هم سینما رفتن برای مان صرفا یک تفریح و وقت گذرانی نبود.»
گذشته از رفاقتی که از آن زمان تا به امروز میان سعید پیردوست و مسعود کیمیایی وجود داشته، آغاز فعالیت سینمایی او نیز به همراه کیمیایی بوده است در فیلمی ساخته او؛ «خاک» که گویا خود پیردوست پیشنهاد بازی در آن را به کیمیایی داده بود:«فاغر از این که با مسعود کیمیایی رفیق بودیم، همیشه با عشق و علاقه در کارهایش حضور داشتم. تا سال 51، 52 که تصمیم به ساخت فیلم «خاک» گرفت.
در آن زمان از او خواستم که برای یکی از کاراکترهای آن فیلم تستی روی من بزند و اگر مناسب بود در آن فیلم حضور داشته باشم؛ در نهایت نیز نقش قهوه چی در این فیلم را ایفا کردم که اتفاقا در انتهای فیلم، فیلم روی چهره همین قهوه چی تمام می شود. خاطرم هست که در آن زمان کارمند یک شرکت دولتی بودم و برای بازی در آن مرخصی گرفتم. در نهایت نیز به همراه تیم فیلم برداری به سمت اندیمشک که لوکیشن فیلم در آنجا بود، حرکت کردیم. من برای «خاک» با تمام وجود کار کردم. این فیلم خاطره بسیار خوبی در ذهن من حک کرد.»
یک سال بعد از آن بود که کیمیایی به سراغ ساخت فیلم «گوزن ها» رفت؛ فیلمی که به خودی خود از جاودانه های تاریخ سینمای ایران است و از هر نظر ماندگار. سعید پیردوست در این فیمل کیمیایی نیز ایفاگر نقشی بود و به گفته خودش این فیلم از آن هایی است که هرگز فراموش نمی کند: «سال 1353 بود که «گوزن ها» ساخته شد و خوشبختانه باز هم من در آن فیلم در سکانسی به یادماندنی و ماندگار حضور یافتم. «گوزن ها» از آن دست فیلم هایی است که هیچ گاه فراموش نمی کنم، با فیلم نامه و کارگردانی قوی که طبعا نتیجه مطلوبی هم داشت.»
سینمای امروز بیمار است
سعید پیردوست بازیگری است که به خاطر عشقش کار می کند؛ عشقی که به سینما دارد و در واژه واژه حرف هایش می توان این عشق را احساس کرد؛ اما با تمام عشقی که دارد از حال و روز سینمای امروز خشنود نیست. سینمایی که به اعتقاد او دوران نقاهت و بیماری خود را سپری می کند: «من با عشق وارد این سینما شدم و کارکردم، همیشه هم خودم را یکی از کوچک ترین اعضای این سینما می دانم و آرزو می کنم لیاقت این هنر را داشته باشم؛ اما حقیقت تلخی که امرزو پیش روی ماست این است که سینمای امروز ما به نوعی بیمار است. شاید این مشکل بیش از همه به ضعف فیلم نامه های مان برگردد، فیلم نامه هایی که نگاهی سطحی و گذرا دارند و قصه های شان آن گونه که باید و شاید قوی نیست.
از سوی دیگر معیار بازیگران متفاوت شده است. نگاه شان بیزنسی شده است و به این هنر به شکل یک تجارت نگاه می کنند. درواقع مقدار پولی که برای یک کار می گیرند بیش از هر چیز برای شان اهمیت دارد. نمی دانم، شاید آن عشقی که در گذشته بود امروز دیگر نیست. البته این به معنای خوب نبودن بازیگران سینمای ما نیست، من منکر هنر آن ها نمی شوم، اتفاقا سینمای ایران شاید بهترین بازیگران را داشته باشد اما متاسفانه مشکل این جاست که در شرایط خوبی از آن ها استفاده نمی شود.»
با سعید پیردوست، کمی پس از 75 سالگی اش
از رفتاری که با پیشکسوتان سینمای ایران می شود هم گله مند است. از این که خبری از نام های قدیمی نمی گیرند؛ این که کجایی؟ چه می کنی؟ حال و روزت چگونه است؟ می گوید یک سال آزگار است که یک تلفن به او نشده که توی بازیگر حال و روزت چگونه است: «سینمای ما پتانسیل های زیادی دارد، پیشکسوتانی دارد مثل عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز و… اما مهم این است که به آن ها بها داده شود، از هنرشان استفاده شود و از حال و روزشان باخبر باشیم.
در حال حاضر فقط معدودی از هنرمندان پیشکسوت ما در آثار حضور دارند ما فراموش کرده ایم که این بازیگران عمر و زندگی شان را برای این سینما گذاشته اند و این که به یادشان باشیم انتظار خیلی زیادی نیست. گل تا وقتی که سرحال است باید در گلدان گذاشته شود، این یادمان ها و بزرگداشت ها زمانی که هنرمندان از میان ما رفتند دیگر فایده ای ندارد…»
منبع:برترین ها