قتل همسر صیغهای ٢٠ روز بعد از ازدواج دائم
موبنا -خرداد سال ٩٢ بود که مأموران بیمارستانی در ملارد به پلیس خبر دادند زن جوانی را که به نظر میرسد خفه شده است به بیمارستان آوردهاند. وقتی پلیس به محل رسید پزشکان گزارش دادند زمانی که این زن را به بیمارستان آوردند او فوت شده بود اما بررسیهای اولیه نشان میدهد بر گلوی این …
موبنا -خرداد سال ٩٢ بود که مأموران بیمارستانی در ملارد به پلیس خبر دادند زن جوانی را که به نظر میرسد خفه شده است به بیمارستان آوردهاند. وقتی پلیس به محل رسید پزشکان گزارش دادند زمانی که این زن را به بیمارستان آوردند او فوت شده بود اما بررسیهای اولیه نشان میدهد بر گلوی این زن فشاری وارد کردهاند.
بنابراین تحقیقات در این خصوص آغاز شد. مردی که این زن را به بیمارستان برده بود در گفتههایش به مأموران مدعی شد دوستش از او خواسته که زن جوان را به بیمارستان ببرد. او گفت: دوستم، بیژن با من تماس گرفت و گفت با زنی در خانه یکی از اقوامش درگیر شده است و از من خواست که کمکش کنم. من هم به آدرسی که داده بود رفتم و آن زن را به بیمارستان بردم. من خبر ندارم بین آنها چه اتفاقی افتاده است اما تا جایی که میدانم بیژن با این زن رابطه داشت.
وقتی مأموران، بیژن را بازداشت کردند او قبول کرد که مهتاب همسر صیغهای او بود و با هم رابطه داشتند و زمان درگیری هم برای اینکه جلوی فریادزدنهای او را بگیرد دست به این کار زد. بیژن گفت: وقتی با مهتاب آشنا شدم برای اینکه میخواستم با او رابطه داشته باشم وی را صیغه کردم. مهتاب از شوهرش جدا شده بود و دو بچه داشت؛ بههمیندلیل با اینکه به او علاقهمند شده بودم اما نمیتوانستم ازدواج کنم و خانوادهام هم با این ازدواج مخالف بودند تا اینکه با دختری آشنا شدم و آنقدر عاشق این دختر شدم که تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. موضوع را به مهتاب گفتم. او قبول نکرد. گفت باید با من ازدواج کنی و باید من را عقد دائم کنی، گفتم نمیتوانم. بعد حرفش را تغییر داد و گفت که اگر به او پول بدهم قبول میکند از من جدا شود، در غیراینصورت اجازه نمیدهد با دختر مورد علاقهام ازدواج کنم.
متهم گفت: من با دختر مورد علاقهام ازدواج کردم. وقتی مهتاب موضوع را فهمید با من تماس گرفت و گفت که باید به دیدنش بروم. قبول نکردم، گفتم نمیخواهم جلوی بچههایش با او دیدار کنم و در خانه یکی از اقوام قرار گذاشتیم. مهتاب به من گفت حاضر است به یک شرط از زندگی من بیرون برود. شرطش این بود که ٩٠ میلیون تومان به او پول بدهم، اما من این مبلغ را نداشتم و گفتم نمیتوانم. دادوفریاد کرد، چاقو کشید و گفت باید یا با او ازدواج کنم یا پول را بدهم. برای اینکه بتوانم جلوی فریادهایش را بگیرم دستم را جلوی دهانش گذاشتم. میخواستم با این کار جلوی آبروریزی را بگیرم که یکباره دیدم بدنش شل شد و روی زمین افتاد.
با توجه به اینکه متهم به قتل اعتراف کرده و اعترافات نیز مقرون به واقع بود کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای محاکمه به شعبه ١٠ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.
متهم بعد از محاکمه از سوی قضات به قصاص محکوم شد، اما در زمانی که پرونده داشت روند قانونی خود را برای اجرای حکم طی میکرد. اولیایدم با توافقی که با خانواده متهم کردند، گذشت خود را اعلام کردند.به این ترتیب این بار پرونده برای رسیدگی به اتهام بیژن به لحاظ جنبه عمومی جرم به دادگاه آمد. روز گذشته بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد او در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را یکبار دیگر قبول کرد و گفت: من قصد کشتن او را نداشتم و از کاری که کردم پشیمان هستم. اصلا نمیخواستم این کار را بکنم. به همین خاطر هم از دوستم خواستم به کمکم بیاید.
مهتاب دو فرزند داشت و من همیشه بچههای او را در نظر میگرفتم. آن روز خواستم که جلوی فریادهایش را بگیرم و به عمد این کار را نکردم. ٢٠ روز بیشتر نبود که از ازدواجم گذشته بود که به زندان افتادم و زندگیام سیاه شد. حالا که اولیایدم رضایت دادند، درخواست بخشش دارم.
با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
منبع: شرق