سرقت‌های دزد ساده‌لوح برای خوشبختی خواهرزاده

موبنا – بیشتر از این‌که شرمنده خانواده‌اش باشد، مرتب اسم خواهرزاده سه‌ساله‌اش را می‌آورد و از روی او خجالت می‌کشد. می‌گوید به خاطر همین خواهرزاده‌اش به سراغ دزدی رفته و این کار را ادامه داده است. می‌خواست با پول‌های سرقتی خواهرزاده‌اش را خوشبخت کند، اما درست وقتی که برای سرقت وارد یک خانه ویلایی شد، …

موبنا – بیشتر از این‌که شرمنده خانواده‌اش باشد، مرتب اسم خواهرزاده سه‌ساله‌اش را می‌آورد و از روی او خجالت می‌کشد. می‌گوید به خاطر همین خواهرزاده‌اش به سراغ دزدی رفته و این کار را ادامه داده است. می‌خواست با پول‌های سرقتی خواهرزاده‌اش را خوشبخت کند، اما درست وقتی که برای سرقت وارد یک خانه ویلایی شد، داخل سرویس بهداشتی در تله ماموران پلیس پایتخت گرفتار شد. این دزد ساده‌لوح که با دو نفر از همدستانش یک باند سرقت از منازل تشکیل داده بودند، در یک خانه ویلایی پس از مشاهده ماموران به پیشنهاد همدستش وارد سرویس بهداشتی شدند. هنوز خودش هم نمی‌داند که چرا به حرف همدستش گوش داده و خود را گرفتار ماموران کرده است. درحالی‌که دو همدست دیگرش به راحتی موفق به فرار شدند. سعید ١٨ساله حالا به دستور نصرتی، بازپرس شعبه یکم دادسرای ناحیه ٣٤ برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پایگاه ششم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است تا دیگر همدستانش نیز دستگیر شوند. او که صبح دیروز برای بازجویی به شعبه یکم دادسرای ناحیه ٣٤ منتقل شده بود، درحالی‌که هنوز باور نداشت دستگیر شده است در گفت‌وگو با «شهروند» از ماجرای دزدی‌هایش می‌گوید:
درس خوانده‌ای؟
نه، اصلا درس نخوانده‌ام و بی‌سوادم.
چرا؟
هیچ‌وقت به درس خواندن علاقه‌ای نداشتم. از طرفی شرایطش هم برایم مهیا نبود، برای همین اصلا به سراغش نرفتم.
در تهران زندگی می‌کنی؟
در شهرستان زندگی می‌کردم، اما چند وقتی می‌شود که به تهران آمده‌ام.
چند وقت است به تهران آمده‌ای؟
حدود یک‌ماه است. آمده‌ام کار کنم.
شغل هم داشتی؟
بله، در شرکت خدماتی و نظافتی مشغول به کار بودم و خانه‌های مردم را برای شب عید تمیز می‌کردم.
پس چه شد که به سمت دزدی رفتی؟
نادانی کردم. از روی بی‌عقلی به سراغ این کار رفتم. می‌خواستم به آرزوهایم برسم. قصد داشتم پول زیادی به‌دست بیاورم و با آنها زندگی خواهرزاده‌ام را تغییر دهم و آینده‌اش را تضمین کنم. فقط به خاطر او دست به چنین کاری زدم و الان هم خیلی پشیمانم.
حالا چرا خواهرزاده‌ات؟
خیلی وقت است که شوهر خواهرم، خواهرم را تنها گذاشته و رفته است. برای همین خواهر و خواهرزاده سه‌ساله‌ام تنها و بی‌سرپرست مانده‌اند. از آن زمان تا الان همه فکرم پیش خواهرزاده سه‌‌ساله‌ام است. بدون پدر زندگی سختی دارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم با دزدی پول خوبی به جیب بزنم و به خواهرم و بچه‌اش کمک کنم که زندگی راحتی داشته باشند. دوست نداشتم این بچه از حالا طعم بدبختی و بی‌پولی را بچشد.
با چه شیوه‌ای دزدی می‌کردی؟
بیشتر از خانه‌ها و منازل سرقت می‌کردیم. معمولا به سراغ خانه‌های ویلایی می‌رفتیم و همدستانم زنگ خانه‌ها را به صدا درمی‌آوردند. وقتی کسی جواب نمی‌داد و مطمئن می‌شدیم کسی در خانه نیست، از پنجره وارد واحد طبقه اول می‌شدیم و دست به سرقت می‌زدیم.
نقش تو در سرقت‌ها چه بود؟
معمولا من بیرون از خانه منتظر می‌ماندم و وارد خانه‌ها نمی‌شدم. چون خیلی دزدی بلد نبودم و هول می‌کردم. ولی در آخرین سرقت تصمیم گرفتم خودم هم وارد خانه شوم که همین موضوع باعث شد گرفتار شوم.
چطور شد دستگیر شدی؟
ما در خانه در حال دزدی بودیم که پلیس وارد خانه شد. بعد از آن دو همدستم فرار کردند. یکی از آنها هنگام فرار از من خواست در سرویس بهداشتی پنهان شوم. من هم قبول کردم که ناگهان ماموران را بالای سر خودم دیدم.
حالا چرا آنجا پنهان شدی؟
نمی‌دانم چرا به حرف او گوش دادم. خودم هم از این‌که فریب خوردم، تعجب می‌کنم.
معمولا در کدام مناطق دزدی می‌کردی؟
به همه محله‌ها می‌رفتیم، ولی بیشتر در شرق تهران دزدی می‌کردیم.
در این مدت چقدر پول به دست آوردی؟
دقیقا یادم نمی‌آید. ولی فکر می‌کنم حدود ١٠‌میلیون تومان پول به دست آوردم.
چرا می‌خواستی در بازداشتگاه خودکشی کنی؟
می‌خواستم خودم را به بیرون پرت کنم که موفق نشدم. چون خسته شده‌ام و همه رویاهایم را از دست داده‌ام. شرمنده‌ام، شرمنده خواهرزاده‌ام هستم. من به جای این‌که او را خوشبخت کنم، باعث آبروریزی شده‌ام. نمی‌دانم از این به بعد باید چه‌کار کنم. باور کنید من پشیمانم و دلم برای خواهرزاده‌ام تنگ شده است. می‌خواهم او را ببینم و از او بخواهم مرا ببخشد.
با همدستانت کجا آشنا شدی؟
من و همدستانم با هم همشهری بودیم. یک شب که برای قلیان کشیدن به سفره‌خانه‌ای رفته بودم با آنها آشنا شدم و بعد از این‌که پیشنهاد دزدی را از آنها شنیدم، وسوسه شدم و قبول کردم.
سابقه هم داری؟
سابقه دزدی ندارم، اما یک‌بار به دلیل حمل مواد به زندان افتاده‌ام.
پس اعتیاد هم داری؟
نه. اصلا مواد نمی‌کشم.
پس چرا به دلیل حمل مواد دستگیر شدی؟
مواد برای من نبود. آن روز به همراه عمویم به سمت باغ‌مان می‌رفتیم. مواد دست او بود که ماموران به ما شک کردند. زمانی که مواد را در موتورمان پیدا کردند همان لحظه عمویم گفت من این موضوع را گردن بگیرم تا او کارهای آزادی‌ام را انجام دهد. اما هیچ کاری نکرد و من در زندان ماندم.

منبع:

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا