متهم: معذرت هم نمي خواهم!!

موبنا – اين ها بخشي از اظهارات عامل جنايت بي رحمانه در پلاک 47 است که چهارشنبه گذشته به همراه همسرش در شعبه پنجم دادگاه کيفري يک استان خراسان رضوي مقابل ميز عدالت نشست تا در حضور قاضي مجتبي عليزاده (رئيس دادگاه) و قاضي سيداسماعيل عندليب (مستشار) از خود دفاع کند. اين متهم 20ساله که …

موبنا – اين ها بخشي از اظهارات عامل جنايت بي رحمانه در پلاک 47 است که چهارشنبه گذشته به همراه همسرش در شعبه پنجم دادگاه کيفري يک استان خراسان رضوي مقابل ميز عدالت نشست تا در حضور قاضي مجتبي عليزاده (رئيس دادگاه) و قاضي سيداسماعيل عندليب (مستشار) از خود دفاع کند. اين متهم 20ساله که در ساعات اوليه دستگيري سعي مي کرد ارتکاب قتل فجيع راننده پرايد را به همسرش نسبت دهد، در جلسه دادگاه به صراحت قتل مرد 30ساله را پذيرفت. او پس از آن که نماينده دادستان کيفرخواست اين پرونده جنايي را قرائت کرد و از محضر دادگاه خواست اشد مجازات قانوني را براي متهمان صادر کند، به تشريح جزئيات جنايت اسيدي خود پرداخت و گفت: همه لوازم زندگي ام را فروخته و صرف تامين هزينه هاي مواد مخدر صنعتي (شيشه) کرده بودم و ديگر چيزي براي فروش نداشتم تا اين که شب قبل از وقوع حادثه تصميم به سرقت خودرو گرفتم. آن شب نقشه ام را براي همسرم توضيح دادم اما با مخالفت او روبه رو شدم به همين خاطر هم او را با شيلنگ و کمربند کتک زدم تا مرا همراهي کند آن روز جمعه بود که به اتفاق همسرم به جمعه بازار خودرو رفتيم او را با خودم بردم تا کسي با نگاه کردن به چهره معتاد گونه ام شک نکند. پرايد مدل 92 را که مالک آن جواني حدود 30ساله بود انتخاب کردم و از او خواستم براي نوشتن قولنامه به منزلم بيايد. با اين بهانه او را به پلاک 47 در بولوار طبرسي شمالي کشاندم. وقتي وارد حياط منزل اجاره اي شديم احساس کردم راننده کمي شک کرده است در اين هنگام با چاقويي که از قبل همراه داشتم ضربه اي از پشت سر به او زدم وقتي برگشت ديگر امانش ندادم و ضربات ديگري هم بر پيکرش فرود آوردم. همسرم ترسيده بود و جيغ مي کشيد به او گفتم اگر فرياد بزني تو را هم مي کشم! پيکر خون آلود راننده را به داخل اتاق کشيدم. همسرم فرزندش را داخل هال گذاشته بود و از ترس مي لرزيد. پلاستيک را به سر راننده کشيدم تا از نگاه هاي ملتمسانه اش راحت شوم. اين در حالي بود که از همسرم خواستم تا در بستن دست و پاهاي او کمکم کند وقتي ديدم او ترديد دارد تهديد کردم که بچه اش را مي کشم! او ديگر چاره اي جز کمک به من نداشت مي ترسيدم همسايگان متوجه ماجرا شوند با روزنامه شيشه هاي پنجره را پوشاندم و با کمک همسرم جسد را به آشپزخانه کشيدم.سپس با حدود 50هزار توماني که از جيب هاي مقتول سرقت کردم به اتفاق همسرم به يک ابزارفروشي رفتيم و با خريد مقداري اسيد و بيل و کلنگ دوباره به منزل بازگشتم. گوشه اي از پذيرايي منزل را حفر کردم و جسد راننده را داخل آن انداختم. وي در پاسخ به قاضي عليزاده که پرسيد چرا اسيد روي جسد ريختي؟ گفت: مي خواستم جسد او بو نگيرد و زودتر از بين برود. متهم اين پرونده جنايي در ادامه گفت: پس از آن هم مدارک خودرو را که همراه مقتول بود برداشتم و به همراه همسرم به سمت کاشمر به راه افتاديم. مي خواستم پرايد را در آن جا به فروش برسانم اما احساس کردم بستگانم به من مشکوک شده اند به همين خاطر خيلي سريع به يک بنگاه معاملات رفتم ولي چون استرس زيادي داشتم مدارک خودرو را هم در بنگاه فراموش کردم و تصميم به بازگشت گرفتم که در بين راه ماموران به من مظنون شدند و دستگير شدم. ابتدا سعي کردم با يک داستان ساختگي ارتکاب قتل را به همسرم نسبت بدهم اما وقتي در بازجويي ها به تناقض گويي افتادم و از سوي ديگر نمي توانستم از فرزندم نگهداري کنم حقيقت ماجرا را فاش کردم. گزارش خراسان حاکي است: همسر متهم به قتل نيز پس از آن که رئيس دادگاه اتهاماتي از قبيل معاونت در قتل عمدي، مشارکت در سرقت و مخفي کردن جسد را به وي تفهيم کرد در دفاع از خود گفت: من نمي دانستم او قصد ارتکاب جنايت دارد. من حتي با ماجراي زورگيري که شب قبل از حادثه مطرح کرد مخالف بودم ولي در برابر تهديدها و کتک کاري هاي او مجبور به همراهي شدم. هر گونه مخالفت مرا با کمربند پاسخ مي داد به طوري که آثار ضربات کمربند هنگام بازسازي صحنه قتل که در حضور قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد مشهد) انجام شد هنوز روي ديوار منزل اجاره اي باقي بود. اين گزارش حاکي است پس از اعترافات صريح متهمان، وکلاي مدافع درحالي به دفاع از متهمان اين پرونده جنايي پرداختند که خانواده مقتول و وکيل مدافع آنان نيز صدور حکم قصاص نفس براي عامل اين جنايت را از محضر دادگاه تقاضا کردند و در پايان نيز قاضي عليزاده پس از استماع آخرين دفاعيات متهمان ختم جلسه دادگاه را اعلام و عنوان کرد: راي دادگاه کيفري استان خراسان رضوي در مهلت قانوني صادر خواهد شد.

منبع:خراسان| نویسنده: سيدخليل سجادپور

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا