آیا ستاره های سینمای ایران واقعا ستاره اند؟

موبنا – سینمای ایران هیچ گاه به معنای واقعی ستاره نداشته و این چیزی نیست که بتوان کتمانش کرد. این را نه افراد پشت ویترین رنگارنگ سینما که خود سینماگران هم بدین نکته واقف اند که در بین تمام بازیگران شاخص و شناخته شده امروز نمی توان ستاره ای پیدا کرد. تعریف ستاره در سینما …

موبنا
سینمای ایران هیچ گاه به معنای واقعی ستاره نداشته و این چیزی نیست که بتوان کتمانش کرد. این را نه افراد پشت ویترین رنگارنگ سینما که خود سینماگران هم بدین نکته واقف اند که در بین تمام بازیگران شاخص و شناخته شده امروز نمی توان ستاره ای پیدا کرد.
تعریف ستاره در سینما تعریف پیچیده ای نیست؛ بازیگرانی که جدا از پرسوناژ هنری و بار فنی بازیگری شان، بیرون از سینما و در بین عامه مردم به محبوبیت بالایی دست یافته اند و البته به تنهایی می توانند به لحاظ اقتصادی تضمین کننده فروش بالای یک فیلم حتی نه چندان پرمحتوی و قوی در گیشه باشند نخستین تعریفی است که می توان از یک «ستاره» ارائه داد. مردم به خاطر این ستاره ها به سینما می روند، فیلم می بینند، اشک می ریزند، یا می خندند. ستاره ها برای بسیاری از مردم تبدیل به الگو می شوند و رفتارشان زیر ذره بین قرار می گیرد. آن ها به درجه ای از محبوبیت می رسند که با نام و تصویرشان می توان محصولی نه چندان با کیفیت را تبلیغ کرد و به فروش بالایی رساند و…
این ها همه ویژگی های ستاره های سینماست که نمونه واقعی و عینی اش در سینمای ایران وجود نداشته یا اگر بوده تنها یک بعدی یا دو بعدی بوده است. به طور مثال برای مدتی در دهه ۶۰ جمشید آریا با بهره بردن از فیزیک خاص خود و رسیدن به شمایل قهرمان فیلم های اکشن تبدیل به ستاره شد که عمر درخشش او طولانی نبود. با ورود به دهه هفتاد و تغییر شرایط اجتماعی و تم فیلم ها، ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی ستاره های سینمای ایران لقب گرفتند اما آن ها نیز ستاره های ناقصی بودند. بعد تر هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن وجوه ستارگی را پیدا کردند اما خیلی زود از مسیر اصلی ایستادن روی قله منحرف شدند.
دهه ۸۰ و در مقطعی محمدرضا گلزار به خاطر تضمین فروش بالای فیلم ها مورد وثوق تهیه کنندگان و کارگردان هایی که دنبال گیشه بودند قرار گرفت و ستاره شد اما دوره او نیز به سر رسید تا نوبت به ستاره بفروش دیگری به نام رضا عطاران شود که با وجود مقبولیت عامه آنقدر محبوب نیست که وجوه مختلف زندگی مردم را تحت تاثیر قرار دهد و به آن درجه از محبوبیت برسد که دوستداران او با تجزیه و تحلیل رفتار و گفتارش عطاران را پله به پله به سوی قله های بازیگری و ستاره بودن هدایت کنند.
در ده سال اخیر شهاب حسینی نیمی از این فاکتور بفروش بودن به علاوه جنبه هنری ستاره بودن را در خود داشت اما نه خودش ستاره بودنش را قبول داشت و نه وجوه پرزرق و برق ستارگی در او آنقدر که باید نمایان بود. به عبارتی شهاب حسینی نمونه بارزی بود بر این گفته که «تعریف ستاره با بازیگر خوب فرق می کند» وگرنه قبل از حسینی حتما خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی یا مهدی هاشمی این عنوان را مال خود کرده بودند.

محمدحسین فرح بخش تهیه کننده سینمای ایران دراین باره به خبرآنلاین گفته: «از سال ۱۳۶۲ عده ای بر سینمای ایران حاکم شدند که اینها متاسفانه دوران حکومتشان ۱۹ سال به طول انجامید. این عده به شدت با ستاره سازی در سینما مخالف بودند. وقتی با ستاره سازی مخالفی یعنی با روال قهرمان سازی در فیلم مخالفی. سینمایی که قهرمان ندارد نمی تواند ستاره بسازد چون ستاره با قهرمان است که به وجود می آید وگرنه دلیلی ندارد ستاره در فیلم وجود داشته باشد.»

او افزوده: « این عده که با قهرمان سازی در سینما مخالف بودند اهداف خبیثی داشتند و فقط می خواستند مقاصد خودشان را پیاده کنند، تا سال ۶۷ و ۶۸ که اینطور بود. آن دوره کسی به سینما توجه نمی کرد این که می گویند نمی گذاشتند و اجازه نمی دادند دروغ است.»

با این اوصاف حالا تمام اهالی سینما متفق القول پذیرفته اند که سینمای ایران همان قدر که در معرفی جوان اول های شاخص و قهرمان سازی در فیلم هایش ضعیف عمل کرده در مقوله ستاره سازی هم حرفی برای گفتن نداشته است تا جایی که هر چه پیش می رویم از آن ستاره های نصف و نیمه سال های گذشته هم خبری نیست؛ حالا ستاره های قبلی به محاق رفته اند و نمودار درخشش و در اوج بودنشان آنقدر سینوسی است که گاهی یادمان می رود این بازیگران زمانی در این سینما چهره های بفروش و محبوبی برای مخاطب عام و خاص بوده اند.
طبیعی است در سینمایی که جوان اول هایش شمایل قهرمان ندارند و مدام از آن فاصله می گیرند نمی توان توقع ستاره سازی داشت. جوان های ورود پیدا کرده به بدنه سینما و دنیای بازیگری یا از مسیر درست به جایگاه بازیگر حرفه ای در سینما نرسیده اند – که تکلیف این گروه مشخص است – یا اگر از طریق آکادمیک و تئا تر به سینما راه یافته اند و آنقدر درگیر وجوه هنری بازیگری شده اند که فیزیک، چهره و دیگر مشخصه های شمایل ستاره را به کلی فراموش کرده اند و به عمد از ستاره شدن فاصله گرفته اند.
در سی و چهار سال گذشته روند ستاره سازی در سینمای ایران شتاب بسیار متفاوتی داشته به طوری که بعد از رخوت و سکون کلی در سال های اویل انقلاب، در مقاطعی از دهه های۶۰، ۷۰ و ۸۰ با رو شدن چهره هایی خاص می شد عنوان ستاره را جلوی نام آن ها گذاشت. البته تمام این ستاره ها طی این سال ها به سبب تغییر نگاه نویسنده ها و فیلمسازان تعریف ستاره را تا حدودی دچار تغییر می کردند و همین رویه تا امروز ادامه داشته است تا جایی که اهالی سینما معتقدند تصوری که اکنون از ستاره و ستاره سالاری وجود دارد بیشتر یک توهم است.

رضا درستکار منتقد سینما هم معتقد است که هنوز یک بازیگر جوان که بتواند جایگزین ابوالفضل پورعرب یا فریبرز عرب نیا شود به سینما معرفی نشده است.
به هر حال در سینمایی که ستاره شدن در آن سخت و ستاره ماندن بسیار دشوار به نظر می رسد مسائل مختلفی دست به دست هم داده تا به نوعی روند ستاره سازی دچار سکته ای دردناک شود و سینمایمان روز به روز از این جریان بیشتر فاصله بگیرد.
در واقع همان قدر که طی سال های گذشته با جریان قهرمان سازی در فیلم های ایران مخالفت شده و این مقاومت دستگاه های دولتی جریان تفکر غالب بر نگاه فیلمسازان را به سمت ژانرهایی برده که فیلم هایشان نیاز به قهرمان نداشته باشد، روند تولید فیلم ها نیز به گونه ای پیش رفته که کم کم خبری از ستاره حتی از نوع پفکی اش در سینما نیست. از طرفی برخی معتقدند سینمای امروز تنها به آن دسته از ستاره ها توجه می کند که در بعد فروش و تضمین بازگشت سرمایه فیلمساز و فروش مناسب در گیشه کمک کند اما در این عرصه هم ستاره تازه ای متولد نشده است.
اهالی سینما معتقدند به صورت کلی پیدایش ستاره و رسیدن به محبوبیت حاصل تفکر سیاه و سپید نویسنده ها در شخصیت پردازی آنهاست و تا زمانی که نویسنده ها برای خلق کاراکتر هایشان و رسیدن به یک ستاره به فکر بازیگران موفق، با فیزیک و چهره مناسب نروند پروسه ستاره سازی در سینمای ایران همچنان به قهقرا خواهد رفت.
طبیعی است در سینمایی که فیلم هایش نیازی به ستاره و قهرمان ندارند خیلی سخت بتوان بازیگر موفقی را پیدا کرد که مردم با تقلید صدا و رفتارش از تمایل به ستاره سازی خبر بدهند و در این شرایط مشخصا ستاره و سوپر استاری که در تمام ژانر ها بدرخشد و در هر نقش دوستداران میلیونی را با خودش همراه کند متولد نخواهد شد.
در این میان خود ستاره ها و فضای جامعه و رسانه ای کشور هم می تواند در افول ستاره های قبلی و متولد نشدن ستاره های تازه تاثیر پررنگی داشته باشد. برای مثال هدیه تهرانی یکی از ستاره های محبوب دو دهه اخیر تحت تاثیر جو غالب در رسانه ها از انتخاب شدن به سمت انتخاب کردن قدم برمی دارد و با حضور کمرنگ در کارهای روشنفکرانه از شمایل یک ستاره فاصله می گیرد یا با تعدد شبکه های اجتماعی و در دسترس بودن سوپراستارهای هالیوودی و اقبال مخاطبان به آن ها اینکه ستاره های یک بعدی ایرانی کمتر و کمتر از قبل در کانون توجه قرار بگیرند مساله کاملا معمولی خواهد بود.
شاید برای ناظران بیرونی حیرات انگیز باشد اما در این سینمای بدون قهرمان و ستاره تنها عروسک های اسفنجی مثل کلاه قرمزی همواره در اوج می مانند و ضمن محبوبیت، چهره های بفروشی برای گیشه به حساب می آیند چرا که قواعد ستاره سازی در این سینما رعایت نمی شود و در بیشتر اوقات یک جرقه و اتفاق باعث پیدایش یک ستاره در آسمان سینمای ایران می شود اما فضای جامعه یا تفکر آقا یا خانم ستاره کم کم باعث خروجش از این دایره بسته می شود. به خاطر همین به نظر می رسد شاید اگر عروسک های شناخته شده و ستاره های این رده هم قادر به تصمیم گیری برای خود بودند حتی دوران ستاره بودن آن ها نیز اینقدر طولانی نمی شد.

منبع:خبرآنلاین

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا