سفر بی بازگشت مادر و دو کودک

25 بهمن ماه سال جاری مردی در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود و اشک می‌ریخت روبه‌روی قاضی عموزادی از شعبه 268 دادگاه خانواده ونک قرار گرفت. وی در حالی که هنوز نمی‌توانست باور کند که در دام نقشه همسرش افتاده است مدام گریه می‌کرد و می‌گفت بچه‌هایم را می‌خواهم. قاضی که از …

25 بهمن ماه سال جاری مردی در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود و اشک می‌ریخت روبه‌روی قاضی عموزادی از شعبه 268 دادگاه خانواده ونک قرار گرفت. وی در حالی که هنوز نمی‌توانست باور کند که در دام نقشه همسرش افتاده است مدام گریه می‌کرد و می‌گفت بچه‌هایم را می‌خواهم. قاضی که از صحبت‌های این مرد شوکه شده بود خواست تا وی به تشریح جزئیات ماجرا بپردازد.

فرهاد 45 ساله که در شغل مهندسی فعالیت می‌کند و از وضعیت مالی خوبی برخوردار است به قاضی گفت: از سال 80 با همسرم که همکارم بود و در یک پروژه با هم کار می‌کردیم آشنا شدم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم گرچه ازدواجمان از همان ابتدا اشتباه بود و فرهنگ‌هایمان به هم نمی‌خورد ولی حاصل این ازدواجم یک دختر 11 ساله و یک پسر 4 ساله است که همه دنیایم هستند. به خاطر حضور فرزندانم سعی می‌کردیم با هم خوب باشیم تا اینکه همسرم از طریق بورسیه از من خواست تا کمکش کنم و وی را به استرالیا بفرستم تا در رشته مورد علاقه‌اش -هنرهای اسلامی- امتحان دکترا بدهد و در دانشگاه سیدنی تدریس کند. من هم به خاطر خوشحالی او و  فرزندانمان قبول و همه شرایط را فراهم کردم تا برایش دردسری رخ ندهد و از آنجایی که خواهر و برادر همسرم نیز در استرالیا بودند دلم گرم بود که می‌توانیم با هم به آنجا برویم و زندگی جدید و آرام‌تری را شروع کنیم.

این مرد در حالی که مرتب مکث می‌کرد، ادامه داد: همه کارهای اقامت همسر و دو فرزندم را انجام دادم، هر بار برای کارهای وی پول می‌پرداختم و سرانجام آنها را تا فرودگاه بدرقه می‌کردم به امید  اینکه ببینمشان اما…..

زمانی که قبولی دکترای همسرم صادر شد دیگر از او خبری نشد حتی چند وقت پیش برایشان 100 میلیون تومان پول فرستادم ولی او پس از آن گفت دیگر بر نمی‌گردد و نمی‌خواهد من کنارش باشم. تنها دلنگرانی‌‌ام دوری از بچه‌هایم است که دستم بهشان نمی‌رسد، نمی‌دانم باید چه کنم تا بار دیگر بچه‌هایم را در آغوش بگیرم و حس‌شان کنم. مادرم نوه‌هایش را می‌خواهد نمی‌دانم چه جوابی بدهم، خودم کردم و این بلا سرم آمد. در اینجا ما همه چیز داشتیم؛ خانه، خودرو، ویلا  و… حتی سال گذشته دو دانگ خانه‌ام را به نام همسرم زدم تا بداند برایم مهم است ولی از 6 ماه پیش که ساز رفتن را کوک کرد همه چیز تغییر کرد.با ادعاهای این مرد دلشکسته قاضی عموزادی رسیدگی به این پرونده را در دستور کار خود قرار داد تا راهی پیش روی این پدر بگذارد تا بتواند فرزندانش را نزد خود بازگرداند و شکایت را علیه همسرش تهیه کند.

176/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا