نوکیسهها به کدام طبقه تعلق دارند؟
از نظر درآمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین افرادی که درحال آسیبزدن به ارزشهای دینی و اخلاقی کشور هستند و کار را بر نسل آتی کشور مشکلتر میسازند. نوکیسگی بدون تلنبار پول ممکن نیست. تلنبار پول هم همیشه با زحمتکشیدن میسر نمیشود. ربط خیلی از نوکیسهها به باندهای فساد و …
از نظر درآمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین
افرادی که درحال آسیبزدن به ارزشهای دینی و اخلاقی کشور هستند و کار را بر نسل آتی کشور مشکلتر میسازند. نوکیسگی بدون تلنبار پول ممکن نیست. تلنبار پول هم همیشه با زحمتکشیدن میسر نمیشود. ربط خیلی از نوکیسهها به باندهای فساد و شبکههای خلافکاری و اختلاس و… بر کسی پوشیده نیست. شاید باید موقعیتهای سادهزیستی و رفاهعمومی در جامعه را ترویج کرد، اما آیا نوکیسهها به این ارزشها توجه میکنند؟ شاید باید ارزش ثروت و بهویژه خودنمایی از راه آن را از بین برد، اما آیا نوکیسهها اجازه میدهند؟
جالب است بدانید که برخی، نوکیسگی را اینگونه تعریف کردهاند: افرادی که از نظر درآمد به طبقهبالا و از نظر فرهنگی به طبقهپایین و حتی لمپنها بسیار نزدیک هستند. حالا چرا لمپنها؟ آخر میگویند در فرهنگ لمپنها، علاقه بسیاری از آنان به «خودنمایی»، «دیدهشدن»، «عرضاندام» و «نوچهپروری» وجود دارد که نوکیسهها هم درست همان عادات را دارند. شاید شما در ادارات و برخی مراکز با آنچه از نوکیسهها تعریف کردیم، مواجه شده باشید! افرادی که هاله نوکسیگی آنها سبب میشود تا از یک شعاعی نتوانید به آنها نزدیک شوید و طرفداران خاص خود را نیز یافتهاند…
شاید راحتتر این باشد که بگوییم نوکیسهها، از یک طبقه اجتماعی مبدأ که تا خرخره در آسیبها و مظاهرش فرو رفته بودهاند، به یک طبقه اجتماعی مقصد که حتی فکرش را در خواب و خیال هم نمیکردهاند، پرتاپ شدهاند. پرتاب از سیارهای به سیاره دیگر! این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق یا استفاده از رانت و شرایط و التهابات اقتصادی رخ میدهد. پارتیبازی و فامیلبازی و ازدواجهای دوراندیشانه و مصلحتی و سیاسی- اقتصادی را هم به آن باید اضافه کرد. زرنگی و سوء استفاده و… هم که جای خود!
آنها، دیگر نه خود را به طبقه اجتماعی مبدأ متعلق میدانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کردهاند، آشنایی داشته و دوست دارند این برزخ زود به پایان رسیده و اهالی بهشت طبقه جدید، آنان را پذیرا شده و از خود بدانند، با آنها رفت و آمد کنند، وصلت کرده و در مراسم خود آنان را دعوت کنند. نوکیسهها از گذشته خود نفرت داشته و گریزانند هرچند آنها از وضع فعلی خود هم ترس و احساس حقارت دارند. نوکیسه برای اینکه به طبقه سابق خود ثابت کند دیگر به آنها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارتش در مقابل طبقه جدیدی که به آن پرتاب شده، مجبور به تظاهر است و سادهترین راه برای تظاهر، خرید دیوانهوار کالاهای لوکس، نمایش عروسیها، میهمانیها و خانههای آنچنانیشان است. از اینروست که عدهای نوکیسهها را «جاهلان پورشهسوار» مینامند. عدهای «لمپنهای دورانتحریم» میدانندشان و عدهای«فرصتطلبان زالو صفت»!
کافی است نگاهی به دادگاههای برگزار شده عوامل دزدی، اختلاس و کلاهبرداری در سالهای اخیر بیندازیم. اما نکتهای که مورد توجه ما است این که تکلیف خانواده آنان چه میشود؟ نوکیسهها خانواده خود را با خود به قعر چاه میبرند یا در صدر مجالس آرمانیشان مینشانند. اما آیا خانواده میتواند از مظاهر نوکیسگی برائت جوید؟ آیا یک همسر میتواند درمقابل فزونخواهیهای زوج خود خاموش نشیند یا برعکس این فزونخواهیهای همسر است که زوج را به ورطه نوکیسگی کشانده است؟ تکلیف فرزندان چیست؟ آیا آنان باید به این جابهجایی طبقاتی تن در دهند یا میتوانند با آن مقابله کنند؟
شاید حق بدهید که بسیاری از مردم از نوکیسهها متنفرند. زیرا میدانند نوکیسهها برخلاف سرمایهدارهای واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایه خود را نه در کارآفرینی که در دلالی صرف میکنند. آنها منابع مالی جامعه را براساس بیلیاقتی به دست گرفتهاند. اما آیا این تنفر باید مانع اصلاح و مقابله با نوکیسگی شود؟ در جامعهای که نظارت برادر بزرگتر یعنی دولت وجود ندارد ما چه میتوانیم بکنیم؟ ما در خانه خود چه کنیم که پدر یا مادر یا برادر و خواهرمان، ما را بهسوی آشوب نوکیسگی نکشانند؟ آیا ما خود، آنچنان که میگوییم از نوکیسگی متنفریم؟
شاید برای مبارزه با نوکیسگی باید از خود شروع کنیم. هر چند شاید بتوان از دولت نیز نظارت بیشتری را مطالبه کرد…
179/