دوراهی پدیده دست فروشی

اگر جلوي پاي ما يك دوراهي خوب و بد بود، در اين‌صورت انتخاب راه خوب بسيار ساده مي‌بود و نيازي به درگيري ذهني و تحمل فشار رواني نداشت. ولي انسان در بسياري از موارد در برابر دوراهي بد و بدتر قرار مي‌گيرد كه الزام او به انتخاب يكي از اين دو راه فشار زيادي را …

اگر جلوي پاي ما يك دوراهي خوب و بد بود، در اين‌صورت انتخاب راه خوب بسيار ساده مي‌بود و نيازي به درگيري ذهني و تحمل فشار رواني نداشت. ولي انسان در بسياري از موارد در برابر دوراهي بد و بدتر قرار مي‌گيرد كه الزام او به انتخاب يكي از اين دو راه فشار زيادي را بر وي و ديگران تحميل مي‌كند. اين مسأله يا مشكل در سياست چهره خشن‌تري پيدا مي‌كند. اجازه دهيد به يك مورد مهم در جامعه خودمان يعني دست‌فروشي اشاره كنيم.

وقتي به‌عنوان يك شهروند در خيابان راه مي‌رويم يا مترو سوار مي‌شويم، در پي آن هستيم كه عبور و سفري خوب و آرام و بي‌دغدغه داشته باشيم. همه ما از اين ناراحت خواهيم شد كه هر جايي يك نفر بساط پهن كرده باشد و محل عبور و مرور را اشغال کرده يا در مترو يك نفر بيايد و با اصرار بخواهد جنسي را كه اصلا نيازي نداريم به ما بفروشد.

همه ما با وضعي مواجه شده‌ايم كه يك دست‌فروش به قول معروف به آدم پيله مي‌كند و تا وقتي چيزي نخري دست از سرمان برنمي‌دارد و براي خلاص شدن حاضري چيزي بخري و بروي بدون آنكه نياز يا علاقه‌اي به آن خريد داشته باشي. اينها بدان معناست كه ما از وجود دست‌فروش به اين شكل ناراحت هستيم. پس مي‌توانيم از مسئولان بخواهيم كه آنان را از سطح شهر بردارند تا از اين طريق با محيطي آرام مواجه شويم.

اين يك وجه ماجرا است، زيرا مي‌توانيم از خود بپرسيم كه چرا افراد بايد دست‌فروشي كنند؟ آيا اين ناشي از زياده‌خواهي آنان يا ويژگي ايجاد مزاحمت براي ديگران در آنان است. اگر اين دو مورد يا موارد مشابه بود، جمع‌آوري آنان به راحتي توصيه مي‌شد زيرا ميان يك راه خوب (جمع‌آوري) و يك راه بد (ادامه حضور آنان در معابر عمومي)، روشن است كه راه اول را بايد برگزيد، ولي واقعيت چنين نيست. در جامعه‌اي كه بيكاري بالاست و بيمه بيكاري هم وجود ندارد، يك فرد بيكار تا كي مي‌تواند از جيب بخورد؟ جيبي كه معمولا خالي است.

تا كي مي‌تواند از ديگران كمك بگيرد؟ تا كي مي‌تواند قرض كند؟ به‌ناچار بايد راهي را براي امرار معاش پيدا كند و اين راه يا از طريق خلاف است يا از طريق مشاغل غيررسمي. هر يك از ما به چنين وضعي دچار شويم، چه‌كار خواهيم كرد؟ اگر اجاره‌خانه بدهيم، اگر زن و فرزند داشته باشيم، چگونه مي‌توانيم با جيب خالي به خانه برويم؟ آثار رواني وحشتناك چنين وضعي را چه كسي تحمل خواهد كرد؟ يك راه ارتکاب جرم و خلاف است. البته اين بدان معنا نيست كه اگر چنين كرد، او را بايد تبرئه كرد يا همه كساني كه مرتكب جرم مي‌شوند، در وضعيت مذكور هستند. البته كه مجرم مسئوليت دارد و بسياري از آنان هم بي‌نياز از اين رفتار هستند. راه ديگر نيز وارد شدن در بازار کار غيررسمي ازجمله دست‌فروشي است كه راحت‌تر از هر كار ديگر است.

در چنين شرايطي برچيدن بساط دست‌فروش‌ها تا چه حد اخلاقي و انساني است؟ و حتي تا چه حد موثر است؟ اين مشاغل سوپاپ اطمينان است براي اينكه افراد نيازمند، كمتر انگيزه ارتكاب جرم پيدا كنند و بیشتر رو به سوي كسب درآمد مشروع حتي از طريق مشاغل غيررسمي آورند.
جالب اين‌كه در كشورهاي توسعه‌يافته نيز اين مشاغل در اندازه‌هاي محدود وجود دارد. هرچند در آنجا بيكاري كم است و بيمه‌هاي بيكاري و ساير خدمات اجتماعي تا حد زيادي نيازهاي حداقلي افراد را تامين مي‌كند، ولي باز هم راه را باز گذاشته‌اند تا افراد بتوانند برخي از خدمات و كالاها را از طريق غيررسمي در اختيار مردم قرار دهند.

اين امر به‌ويژه در مناطق گردشگري به‌وفور ديده مي‌شود و كسي هم مانع از كار آنان نيست. همچنين در جمعه‌بازارها و بازارچه‌هاي موقتي محلي، امكاني را فراهم مي‌كنند كه مردم بتوانند اجناس را ارزان‌تر بخرند و عده ديگري هم از اين طريق سودي كسب كنند. سهم اين فعالیت‌ها در كل اقتصاد آن كشورها، چنان نازل است كه اصولا اهميتي ندارد، ولي براي تخليه برخي مشكلات و تامين نيازهاي مقطعي مردم و بيكاران كاملا كارآمد است.

درست است كه وقتي  دست‌فروش مانع حركت آرام ما در خيابان است يا آرامش ما را در مترو به هم مي‌زند، ناراحت مي‌شويم، ولي بسياري از افراد هستند كه با خريد از آنان مي‌كوشند كه به ادامه زندگي شرافتمندانه يك فرد نيز كمك كنند و اين نحوه رفتار را بسيار انساني‌تر از كمك به متكديان مي‌دانند. زيرا ظاهر شدن در نقش متكدي، نه‌تنها حرمت انساني فرد متكدي را از ميان مي‌برد، بلكه شهروندان نيز حس و برداشت ناخوشايندي پیدا مي‌کنند.

راه‌ حل اصلي، ايجاد اشتغال و تقويت بيمه بيكاري است. وقتي اين كار انجام شد، دست‌فروشان به نحو چشمگيري كم خواهند شد. اگر توانستيم نرخ بيكاری را برای مثال به زیر ٥‌درصد برسانيم و حدي از بيمه بیکاری را تامين كنيم، آنگاه اخلاقا مجازيم كه آنان را از سطح شهر جمع يا در مناطق خاصي محدود کنیم. راه ‌حل موقتي نيز سازماندهي آنان است كه حداقل از اين وضع ناخرسندكننده بيرون آيند، ولي اين‌گونه سازماندهي‌ها هميشه با فساد و نيز تبديل شدن امتياز و موقعيت داده شده به سرقفلي مواجه است.

در نهايت هدف از این یادداشت اين نبود و نيست كه در اين مورد راه ‌حلي ارايه شود كه اين کار بر عهده كارشناسان و دست‌اندركاران است. هدف اين است كه بدانيم ما در هر لحظه در دوراهي بد و بدتر قرار داريم، هركدام را انتخاب كنيم بايد هزينه بدهيم. راه ‌حل‌هاي اجتماعي سهل و ساده نيست.

176/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا