آسیای مرکزی جایگزین ژئوپلتیک خاورمیانه
همیشه گفته میشود که ایران دارای یک موقعیت ژئوپلتیک ویژه است؛ اساسا موقعیت ژئوپلتیک به چه معناست؟ منطقه غرب آسیا یا همان خاورمیانه با وضعیت پرتنش کنونی آیا میتواند هدف اصلی سیاستهای ژئوپلتیکی ما باشد؟ آيا اين منطقه در فضاي جديد ايجاد شده پس از تحريمهاي بينالمللي ميتواند محيطي مناسب جهت تعاملات اقتصادي ما باشد …
همیشه گفته میشود که ایران دارای یک موقعیت ژئوپلتیک ویژه است؛ اساسا موقعیت ژئوپلتیک به چه معناست؟ منطقه غرب آسیا یا همان خاورمیانه با وضعیت پرتنش کنونی آیا میتواند هدف اصلی سیاستهای ژئوپلتیکی ما باشد؟
آيا اين منطقه در فضاي جديد ايجاد شده پس از تحريمهاي بينالمللي ميتواند محيطي مناسب جهت تعاملات اقتصادي ما باشد يا در جستوجوي توسعه اقتصادي كشورمان بايد بهدنبال روزنه ديگري براي تنفس و ارتباط با جهان بود؟ اينها محور سؤالهاي ما از دكتر بهرام اميراحمديان است. اميراحمديان، استاد جغرافياي سياسي در دانشگاه تهران است. وي سالها منطقه آسياي مركزي را مورد مطالعه قرار داده و به جرأت ميتوان گفت جزو معدود پژوهشگراني است كه آسياي مركزي را تنها از پشت ميزش در تهران مطالعه نكرده بلكه به تك تك كشورهاي اين منطقه و ديگر كشورهاي استقلال يافته از اتحاد شوروي سفر كرده، دائما با دانشگاهها و مراكز علمي آنها در ارتباط است و بهصورت ميداني به مطالعه اين كشورها پرداخته است.
لطفا ابتدا تعريف سادهاي از ژئوپلتيك به ما بدهيد تا بعد بتوانيم وارد بحث شويم.
ببينيد هر كشوري يك موقعيت جغرافيايي دارد؛ اگر كشوري بتواند موقعيت جغرافيايياش را از منظر سياسي خوب مديريت كند و قدرتش را تبديل به اقتدار كند، ميگوييم اين واحد جغرافيايي داراي موقعيت ژئوپلتيك است. ژئوپلتيك در تعامل با قدرت است. زماني كه قصد داريم از موقعيت جغرافيايي و شكل جغرافيايي سرزمين مان در تعامل با ديگر كشورها بهرهبرداري كنيم، وارد حوزه ژئوپلتيك شدهايم. بنابراين استفاده از موقعيت ژئوپلتيك بازميگردد به اعمال حاكميت و اقتدار ما در صحنه بينالمللي و نوع بازيگري ما در اين فضا.
تصميم سازان سياسي ما با شناخت موقعيت جغرافيايي كشور بايد پتانسلها را بسنجند و براساس آنها روابط ما با همسايگان را تعريف كنند تا بتوانند موقعيت جغرافيايي ايران را به يك موقعيت ژئوپلتيك تبديل كنند. بهنظر من براي رسيدن به اين مهم، بايد نگاهمان به تعاملات منطقهاي را تغيير دهيم.
اعمال حاكميت و اقتدار ما در صحنه بينالمللي آيا تنها معطوف به استفاده از قدرت و موقعيت ژئوپلتيك ماست يا پارامترهاي ديگري هم در آن دخيل است؟
اگر يك واحد سياسي بخواهد در محيط بينالملل به ايفاي نقش بپردازد بايد ابزار و امكانات آن را داشته باشد. يكي از اين ابزارها و امكانات، وحدت داخلي است؛ به تعبير امام راحل وحدت كلمه. اگر يك واحد سياسي بتواند در داخل يك سياست داخلي منسجم داشته باشد بهطوري كه تمام نيروها در آن مشاركت داشته باشند، اين واحد سياسي ميتواند به يك بازيگر مؤثر در عرصه بينالمللي تبديل شود. اين درصورتي امكانپذير است كه نيروها در مقابل هم نايستند چرا كه در اين صورت، برآيند برخورد آنها صفر خواهد بود.
منافع ملي بايد از قبل تعريف شده باشد و سپس در برخورد با محيط بيرون، بايد از اين واحد سياسي تنها يك صدا شنيده شود. كشورهاي ديگر نگاه ميكنند ببينند در داخل يك كشور چه اتفاقاتي در جريان است. دكتر اصغر افتخاري، استاد علوم سياسي، تعبير خوبي دارد؛ ايشان ميگويد: «روابط بينالملل پنجرهاي است كه از آن، جهان به ما مينگرد و ما به جهان مينگريم.» در چنين محيطي بايد تنها يك صدا از يك كشور شنيده شود.
بهنظر من تك صدايي، سرمايههاي مادي و معنوي ملي ما را تبديل به سرمايههاي اجتماعي در محيط بينالملل ميكند. ما در داخل تمام مؤلفههاي قدرت را داريم و توانايي آن را داريم كه براساس چشمانداز 20ساله جمهوري اسلامي در سال 1404به قدرت برتر منطقه تبديل شويم. موضوع اين است كه اين مؤلفهها همگي در يك راستا قرار نميگيرند، بنابراين رسيدن به اين هدف را دشوار ميكنند. در داخل ما نيروي تحصيلكرده، نيروي ماهر، ثروت، سرزمين و اقليم مناسب داريم اما در مديريت اين عناصر قدري ضعف داريم و هنوز نتوانستهايم آن را برطرف كنيم. به هر حال، كشور ما از لحاظ عناصر تشكيلدهنده قدرت كه ميتواند يك واحد سياسي را در عرصه بينالملل به قدرت تأثيرگذار ژئوپلتيك تبديل كند كمبودي ندارد؛ تنها موضوعي كه باقي ميماند مديريت اين عناصر است.
همزمان، نيروهاي داخلي نيازمند يك برنامه جامع هستند تا بهصورت جزيرهاي عمل نكنند. برنامه 5ساله ميتواند بهعنوان يك سند بالادستي پاسخگوي چنين تقاضايي باشد. سند بالادستي برنامه 5ساله هم سند چشمانداز 20ساله است. 10سال از اين مدت 20ساله باقي مانده و بازنگري در آن براساس شرايط موجود و فضاي پس از تحريمها لازم و ضروري است.
بنابراين به اعتقاد شما براي فضاي بعد از تحريمهاي بينالمللي هم بايد سياست خارجي ما بهصورت يك سياست واحد دنبال شود و تكصدايي در آن شنيده شود و هم اسناد بالادستي بايد با توجه به شرايط جديد اصلاح شوند. وقتي صحبت از ژئوپلتيك و مديريت ژئوپلتيك ميشود، موضوع گره ميخورد به فضايي كه در آن تنفس ميكنيم، اين فضا براي كشور ما منطقه خاورميانه است كه خود فضايي پرتنش است. در اين منطقه ناخواسته درگير مسائلي هستيم كه روي عملكرد ما در استفاده از موقعيت جغرافياييمان و نحوه بازيگري در منطقه تأثيرگذار است. به هر حال در شرايط جديد انتظار اين است كه كشور بار ديگر به سمت توسعه حركت كند. منطقه خاورميانه با توجه به شرايط كنوني نميتواند منطقه ايده آل ما براي فعاليتهاي اقتصادي باشد. بهنظر شما در چنين شرايطي بايد به كدام منطقه توجه كرد؟
نكته مهمي را اشاره كرديد. به اعتقاد من خاورميانه ديگر نخ نما شده است. خاورميانه منطقهاي است كه از زواياي مختلف وحدت ندارد؛ از لحاظ ساختارهاي اجتماعي و ساختارهاي مذهبي اين منطقه دچار اختلافهاي زيادي است. خاورميانه حتي از لحاظ جغرافيايي هم وحدت ندارد. ضمن اينكه مشكلات اصلي ما طي سالهاي اخير با خاورميانه عربي بوده است. در شرايط كنوني منافع ما دوري كردن از خاورميانه عربي و رفتن به سمت كشورهاي شمال و شمال شرق، يعني كشورهاي آسياي مركزي است. اين منطقه از زمانهاي دور حوزه ادب و فرهنگ ما بوده است. در اين مسير، منافع ما و حوزه نفوذ ما با برخي همسايگان همپوشاني يا overlap دارد، بنابراين در اين مسير بايد مدارا را چاشني كار كنيم. ببينيد كشور ما باقيمانده يك امپراتوري بزرگ است، تركيه هم باقيمانده يك امپراتوري ديگر است. منطقه آسياي مركزي براي هر دوي ما حوزه نفوذ به شمار ميرود. روسيه هم بهعنوان يك قدرت بزرگ در شمال اين منطقه حضور دارد. چين هم بهعنوان يك قدرت اقتصادي بزرگ، در سمت ديگر اين منطقه قرار دارد. در چنين شرايطي بايد منافع مان را در كنار منافع ديگر بازيگران منطقه تعريف كرده و تا جايي كه ممكن است از تنش دوري كنيم.
براي ورود به منطقه آسياي مركزي 2سناريو پيش روي ماست. در شمال ما روسيه بهدنبال آن است كه ما را به سمت نظامي گري بكشاند. روسيه بهدنبال تعريف ساختارهايي مثل سازمان امنيت دسته جمعي و سازمان شانگهاي است تا با تكيه به قدرت نظامي روبهروي غرب بايستد. سمت ديگر، چين است كه به هيچ وجه بهدنبال نظامي گري نيست، چرا كه مراودات مهمي با غرب دارد. روسيه بهدنبال تقابل با غرب و چين بهدنبال تعامل با غرب است. در واقع توسعه اقتصادي چين در تعامل با غرب است. در اين ميان، چين برخلاف روسيه ما را به سمت فضاي اقتصادي ميكشاند. چين از آنجايي كه بيشتر اقتصادي فكر ميكند، ابتكاري را طراحي كرده و بهدنبال احياي جاده ابريشم است. چرا چين بهدنبال احياي اين جاده است؟
چون در درياي چين جنوبي و حوزه اقيانوس آرام درگير شده است. اقيانوس آرام براي آمريكا حياتي است. اين كشور در اقيانوس اطلس ناتو را تعريف كرده اما در اقيانوس آرام چنين سازوكاري ندارد. آمريكا بهدنبال محدود كردن چين در اين منطقه و جلوگيري از قدرت گرفتن آن است. يكي از راهكارهاي آمريكا ايجاد مشكل براي اين كشور در زمينه انتقال انرژي از خاورميانه است. به همين دليل آمريكاييها وارد بحران درياي چين جنوبي و موضوع اختلاف چين با كشورهاي حاشيه اين دريا شده كه يكي از مهمترين مسيرهاي انتقال انرژي براي دنيا و البته براي چين است. در چنين شرايطي چين بايد بهدنبال خطوط جايگزين براي اتصال به خاورميانه باشد. از اينرو به خطوط زميني يا inland روي ميآورد.
بهترين جايگزين براي چينيها، مسير جاده ابريشم است. اگر چينيها از اين مسير به ايران برسند، در واقع به خاورميانه رسيدهاند. چين از طريق اين جاده از يك سمت قصد دارد كالاهايش را صادر كند و از سمت ديگر انرژي وارد كند. اما فراموش نكنيم كه چين منتظر ايران نميماند. درصورتي كه ايران به اين طرح نپيوندد، چين مسير تعيين شده را پس از ورود به آسياي مركزي به سمت شرق درياي خزر ادامه ميدهد. در آنجا تركمنستان بندر بزرگي را آماده كرده به نام بندر تركمنباشي.
از آنجا كشتيهاي بزرگي درنظر گرفتهاند كه قطار وارد آنها ميشود. با استفاده از اين كشتيها، قطارها به بندر باكو در آذربايجان منتقل ميشوند. اين مسير سپس از طريق خاك آذربايجان و گرجستان به درياي سياه و اروپا متصل ميشود. يكماه پيش كه به مناسبت كنفرانس سالگرد اعلام بيطرفي تركمنستان در اين كشور بودم، رئيسجمهور گرجستان اعلام كرد كه كشورش در جاده ابريشم نقش بزرگي دارد و جادههايشان را در اختيار اين طرح قرار ميدهد.
آذربايجان هم چندين سال است كه كنفرانس جاده ابريشم برگزار ميكند. بنابراين، اين كشورها براي پيوستن به اين جاده ترانزيتي برنامه دارند. دراين مسير قبلا اروپاييها هم كار كرده اند؛ آنها تراسكا، كريدور ترانزيتي اروپا-قفقاز-آسياي مركزي را از سال 2000در اين مسير تعريف كردهاند. در مقابل كريدور اروپاييها، كريدور شمال-جنوب ما قرار ميگيرد. فراموش نكنيم كه چين قصد دارد يك قدرت آسيايي باشد، بنابراين ترجيح ميدهد از طريق جاده ابريشم و از مسير ايران به كريدور شمال-جنوب متصل شود. ما بايد فعال شويم، شرايط لازم را فراهم كنيم و سرنوشت طرح چين را با مسير ايران گره بزنيم. چين در زمينههاي اقتصادي به هيچ وجه ايدئولوژيك و سياسي فكر نميكند. در اين شرايط چين بيشتر به ما فكر ميكند تا ما به چين. اما ما بايد فعال شويم و زيرساختهاي خود را براي جذب چين فعال كنيم.
بنابراين در منطقه آسياي مركزي، 3زمينه براي حضور ايران متصور هستيد؛ جاده ابريشم نوين، اتحاديه اقتصادي اوراسيا و سازمان شانگهاي. همزمان معتقديد كه زمين بازي ما طرح جاده ابريشم چين است نه 2سازمان ديگر.
كاملا درست است؛ مهمترين و بهترين زمينه حضور ما در منطقه آسياي مركزي جاده ابريشم است چرا كه ما را به سمت نظامي گري نميبرد. روسيه از يك طرف اتحاديه اقتصادي اوراسيا را تعريف كرده تا در مقابل غرب بايستد و از طرف ديگر قصد دارد شانگهاي را بهعنوان ناتو شرق مطرح كند، اما جاده ابريشم يك اتفاق كاملا اقتصادي است و عليه هيچ كشور و قدرت خارجي نيست.
يعني اينكه رويكرد درست ما لااقل در رابطه با منطقه آسياي مركزي، دوري از روسيه و نزديكي به چين است.
بله، روسيه به سمت نظامي گري حركت ميكند. در واقع غرب روسيه را به سمت نظامي گري كشانده تا قدرت آن را رفته رفته تحليل برد. اما چين اقتصادي فكر ميكند و آرام آرام موقعيت خود را تثبيت كرده است. به نفع ماست كه بيشتر به چين نزديك شويم تا روسيه. بهزودي جمعيت كشور ما به 100ميليون خواهد رسيد، نفت هم ارزش خود را از دست داده، درآمدهاي ما كمتر شده، بنابراين نياز داريم به ايجاد تعاملات اقتصادي بيشتر. كشوري كه پول دارد و ميتواند و تمايل دارد با ما فعاليت اقتصادي گسترده داشته باشد چين است. چين ميتواند در حوزههاي مختلف براي ما سرمايهگذاري كند.
خب، فضايي كه از آن براي گسترش تعاملات اقتصادي صحبت ميكنيد، صرفا به آسياي مركزي خلاصه ميشود يا كشورهاي غرب درياي خزر بهخصوص آذربايجان را هم در بر ميگيرد؟
بله آذربايجان را هم در بر ميگيرد. به هر حال اين كشور همسايه ماست و با ما هم مرز است. ضمن اينكه كريدور شمال-جنوب هم از مسير اين كشور عبور ميكند.
ببينيد، نگرانيهايي كه وجود دارد اين است كه آذربايجان به كشورهاي عضو ناتو نزديك است و با اسرائيل روابطي دارد. آيا از منظر امنيت ملي نزديكي ما به اين كشور، قابل توجيه است؟
ما بايد با همسايگان مان در تعامل باشيم. ما كه نميتوانيم همسايگيمان را لغو يا تعطيل كنيم. بايد شرايط را مديريت كنيم. آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است؛ با دوستان مروت با دشمنان مدارا. در تئوريهاي روابط بينالملل آمده كه وقتي كشور كوچكي احساس ميكند از سمت يك قدرت بزرگ مورد تهديد واقع شده، به سمت يك قدرت بزرگ ديگر متمايل ميشود. آذربايجان در ميان روسيه و ايران، به قدرت خارج از منطقه روي آورده و به ساختارهاي يورو-آتلانتيكي پيوسته است. در ضمن، فراموش نكنيم كه غربيها هم در آنجا سرمايهگذاري كردهاند. بنابراين، اين كشور نميتواند رابطهاش را با غرب قطع كند.
آذربايجان براي ما كشور مهمي است؛ همسايه ماست و با توجه به نسبت جمعيتي، دومين كشور شيعه جهان است. بنابراين بايد با اين كشور در تعامل باشيم. به هر حال ساختار حكومتي آذربايجان، يك ساختار سكولار است. براساس اصول روابط بينالملل ما نميتوانيم از كشوري بخواهيم كه مثل ما فكر و عمل كند؛ اين دخالت در امور آن كشور محسوب ميشود.
اگر پيش از اين، از اين منظر به آذربايجان نگاه ميكرديم، اين كشور احساس خطر نميكرد و به كشور ديگري هم نزديك نميشد. آذربايجان پتانسيلهاي خوبي دارد؛ ميتواند به ما راه زميني بدهد تا با روسيه و از آنجا هم با اروپا در ارتباط باشيم. خود بازار روسيه بازار بسياري مهمي براي ماست. با روسها تفاهمنامه امضا كردهايم كه سطح مبادلات مان را با آنها تا 70ميليارد يورو در 10سال برسانيم. اكنون اين ميزان به 1.3ميليارد يورو رسيده است كه 80درصد از صادرات هم مربوط به آنهاست. بايد در فضاي پس از تحريمها اين ميزان افزايش داده شود و بهترين راه براي صادرات ما به بازار روسيه، مسير آذربايجان است.
موضوع اسرائيل و حضورش در آذربايجان چطور؟
موضوع مهمي كه وجود دارد اين است كه آيا به اين دليل كه آذربايجان با اسرائيل رابطه دارد، ما بايد رابطه مان را با اين كشور قطع كنيم؟ خب، اسرائيل در تركمنستان هم سفارت دارد. ببينيد جمهوري اسلامي ايران كشور قدرتمند منطقه است. همقدوقواره ما آمريكاست، نه اسرائيل. مطبوعات ما آمدهاند موضوع حضور اسرائيل در آذربايجان را بزرگ كردهاند. كل رژيم صهيونيستي هم كه به آذربايجان بيايد، در برابر قدرت ما كاري نميتواند از پيش ببرد. امنيت ملي ما به هيچ وجه با اين حضور حداقلي اسرائيل، با سفارتخانهاي كه دارد، با پهپاد و حتي با ايستگاه شنودش به خطر نميافتد، چرا كه ما قدرت برتر اين منطقه هستيم
. ترس از اين شرايط وهم است. دقت كنيد كه اسرائيل اصلا هم مرز با آذربايجان نيست و اين موضوع بسيار اهميت دارد. اين درست نيست كه رابطه خودمان را با همسايه شماليمان بهخاطر موضوع اسرائيل از دست بدهيم. ما بايد رابطهمان با آذربايجان را براساس احترام متقابل تنظيم كنيم. بايد محافل فرهنگي و دانشگاهي ما با اين كشور ديالوگ برقرار كنند. بهتر است نگاه مان را تغيير دهيم و كمك كنيم تا آنها هم نگاهشان را تغيير دهند و از كج فهمي در مورد ايران فاصله بگيرند. ديالوگ بهترين راه است. ببنيد حوزه نفوذ ما در همين فضاي اطراف مان است. ما در ماوراي بحار دنبال چه ميگرديم؟ حوزه نفوذ ما حوزه تمدن ايراني است. ما اشتراكات فراواني با كشورهاي اين منطقه داريم. همين اشتراكات ميتواند زمينه نزديكي ما شود.
اگر قدري عينيتر بخواهيم صحبت كنيم، بهنظر شما از منظر ژئوپلتيك براي پيشبرد منافع ملي مان در قبال منطقه آسياي مركزي چه پتانسيلهايي را بايد فعال يا تقويت كنيم؟
ببينيد ما در چابهار تعلل و سستي ميكنيم. لااقل در 10كنفرانس بينالمللي راجع به افغانستان شركت داشته ام؛ در همه آنها يك وجه مشترك است و آن اشاره به بندر چابهار براي خارج كردن افغانستان از بن بست جغرافيايي است. از آن طرف، هند هم همكار استراتژيك افغانستان است؛ از طريق چابهار است كه هند ميتواند با افغانستان ارتباط داشته باشد. البته اخيرا شنيدهام كه دولت در چابهار فعاليتهايي را آغاز كرده است. بندر چابهار بهعنوان يك بندر آزاد توسعه پيدا خواهد كرد و راهآهني در اين منطقه ساخته ميشود كه در مرز افغانستان در منطقه دوقارون به راهآهن اين كشور متصل ميشود. اين راه اهميت زيادي دارد.
چابهار متصل به اقيانوس است، بنابراين افقهاي بهتري روبهروي ما در اين بندر باز است به همين دليل است كه در آينده پايانههاي نفتي ايران هم به اين منطقه منتقل ميشود. ايران همزمان يك موقعيت قارهاي و يك موقعيت اقيانوسي دارد. بايد در شمال براي اتصال به آسياي مركزي از طريق طرح جاده ابريشم نوين اقدام كنيم، كريدور ترانزيت شمال-جنوب را بيش از پيش تقويت كنيم و چابهار را هم به بهترين شكل ممكن فعال كنيم. اگر در كنار اينها، پاكستان و افغانستان در شرق را به تركيه در غرب متصل كنيم، آن وقت است كه ميتوانيم بگوييم موقعيت جغرافيايي ما به يك موقعيت چهارراهي ژئوپلتيك هم تبديل شده است.
اتحاديه اقتصادي اوراسيا
3 كشور روسيه، قزاقستان و بلاروس توافق مربوط به ايجاد اتحاديه اقتصادي اوراسيا را در سال 2014در آستانه پايتخت قزاقستان امضا كردند تا اين سازمان منطقهاي از ابتداي سال 2015آغاز بهكار كند. اين اتحاديه جايگزين اتحاديه گمركي اوراسيا شد كه از سال 2000تا 2014ميان اين كشورها فعال بود. ارمنستان و قرقيزستان نيز طي سال 2015به اين سازمان پيوستند. اتحاديه اقتصادي اوراسيا از اساس با هدف تسهيل تجارت ميان كشورهاي استقلال يافته از اتحاد جماهير شوروي ايجاد شده است. معافيتهاي گمركي ميان كشورهاي عضو محور اصلي تشكيل اين سازمان بوده است. علاوه بر اين، اعضا بهدنبال حذف تدريجي قوانين گمركي درون اين اتحاديه هستند. همچنين اعمال تعرفه خارجي مشترك براي كشورهاي عضو از ديگر اهداف آن است.
سازمان شانگهاي
سازمان شانگهاي يك سازمان سياسي، اقتصادي و امنيتي منطقهاي است كه در سال 2001پايهگذاري شد. اين سازمان متشكل از كشورهاي روسيه، قزاقستان، چين، قرقيزستان، ازبكستان و تاجيكستان است. علاوه بر اعضاي اصلي، ابتدا در سال 2004مغولستان و يك سال بعد ايران، پاكستان و هند بهعنوان عضو ناظر به سازمان ملحق شدند. پاكستان و هند به عضويت دائم اين سازمان پذيرفته شدهاند و طي سالجاري ميلادي روند عضويت آنها تكميل ميشود. سازمان شانگهاي مهمترين سازوكار بيندولتي منطقهاي در آسياي مركزي به شمار ميرود كه از دل رقابت قدرتهاي بزرگ برسر اين منطقه ژئوپلتيك ظهور كرده است. با توجه به حضور چين و روسيه در اين سازمان و سازوكار امنيتي آن، از اين سازمان بهعنوان «ناتو شرق» نيز ياد ميشود.
طرح جاده ابريشم نوين
پيشينه جاده كهن ابريشم به بيش از 2هزار سال پيش باز ميگردد. دولت چين 2سال پيش طرحي را براي احياي اين جاده تجاري-ترانزيتي مطرح كرد. چينيها براي اجراي اين طرح 40ميليارد دلار هم بودجه درنظر گرفتهاند. اين طرح شامل يك مسير زميني به نام «كمربند اقتصادي جاده ابريشم» يا «جاده ابريشم نوين» و يك مسير دريايي به نام «راه ابريشم دريايي» است. مسير زميني از مركز چين آغاز ميشود، از مرز چين و قزاقستان وارد آسياي مركزي ميشود و سپس از شمال ايران به عراق، سوريه و تركيه ميرود. اين جاده سپس در استانبول با عبور از تنگه بسفر وارد اروپا ميشود و با عبور از بلغارستان، روماني، جمهوري چك و آلمان به غرب اروپا ميرسد. از غرب اروپا نيز اين مسير به جنوب يعني ايتاليا و بندر ونيز ميرود تا به مقصد راه ابريشم دريايي بپيوندد. مسير دريايي نيز از جنوب چين آغاز ميشود، از تنگه مالاكا ميان مالزي و اندونزي ميگذرد، به بندر كلكته در شرق هند ميرود، سپس از ميان اقيانوس هند به قاره آفريقا و كشور كنيا وارد ميشود. اين مسير با عبور از سريلانكا، از طريق خليج عدن و درياي سرخ به شاخ آفريقا ميرود و از مسير درياي سياه به يونان و در نهايت به بندر ونيز در ايتاليا ميرسد.
184/