ژيمنا ست مادر زاد غريب در داخل عزيز در خارج
محمد آقایی فرد او از مسئولانی که وعده داده اند ولی به آن عمل نشده گلایههای زیادی دارد. با پدر این بچه با استعداد همکلام شدیم تا بدانیم پرورش آرات چه مشکلاتی دارد. با بچه ژیمناستیک کارتان چه ميکنید؟ البته کارهای او ژیمناستیک نیست و شبیهاش است. خودتان هم ورزشکار هستید؟ نه ولی آرات عاشق …
محمد آقایی فرد
او از مسئولانی که وعده داده اند ولی به آن عمل نشده گلایههای زیادی دارد. با پدر این بچه با استعداد همکلام شدیم تا بدانیم پرورش آرات چه مشکلاتی دارد.
با بچه ژیمناستیک کارتان چه ميکنید؟
البته کارهای او ژیمناستیک نیست و شبیهاش است.
خودتان هم ورزشکار هستید؟
نه ولی آرات عاشق ورزش است و باعث شد من هم دنبال ورزش بروم.
از چندماهگی متوجه این استعداد او شدید؟
از 3 ماهگی فهمیدم قدرت دست عجیبی دارد، دستگیرهها را محکم ميگرفت و کم کم تاب خوردن را شروع کرد، چند وقتی تاب ميخورد تا اینکه چهار دست و پا راه رفتن را یاد گرفت.
یعنی قبل از اینکه چهاردست و پا برود تاب ميخورد؟
بله، از 6 ماهگی هم راه رفتن را شروع کرد بعد هم کم کم دار حلقه را گرفت.
زندگی کردن با بچه ای مثل آرات سخت نیست؟
نه اصلا، البته یکسری مشکلات داشتیم ولی زندگی کردن با او خیلی هم لذت بخش است. فامیل و بستگان هم ميگویند زندگی کردن با او سخت است ولی اصلا اینگونه نیست.
چه مشکلاتی؟
به هرحال من مجبور شدم به خاطر او کارم را ول کنم و به خانه بیایم تا روی دستهای آرات کار کنم.
یعنی آرات باعث شد بیکار شوید؟
بله، من مغازه تره بار داشتم ولی به خاطر او همه تره بار را ریختم در نیسان و بردم فروختم. ماشینم را هم فروختم و در بانک گذاشتم تا هزینههای او را تامین کنم. اگر من نباشم چه کسی باید به او کمک کند؟ همه جوره با او کار ميکنم تا قوی تر بشود. الان هم همه زندگی ام را خرج او کردهام.
یعنی کسی کمک تان نکرد؟
پدرم همه زندگی اش را فروخت تا خرج آرات کنند. ماشین زیر پایش را هم فروخت، پساندازش را صرف او کرد، دایی ام کمکش ميکند، یکی از دوستانم مسافرکشی ميکند و ميآید برای او یک وسیله ميخرد. من افرادی را دارم که برای آرات هزینه کنند ولی همه اینها قرض است، الان من به همه بدهکارم.
هزینههای زندگی تان را چه کسی تامین ميکند؟
این حرف را من هیچ کجا نگفتم ولی به شما ميگویم؛ مادر آرات ميرود خانه مردم را تمیز ميکند تا هزینههای زندگی ما تامین شود.
مسئولان کمکی نکردند؟
دلم از دست مسئولان خون است، همه آمدند و گفتند هزینههای او را تامین ميکنیم ولی فردایش یادشان رفت. از تهران تماس ميگیرند و سریع ميآیند خانه مان تا خودشان را نشان بدهند ولی بعد یادشان ميرود. یک گروه بودند که روز تولدش آمدند و وعده و وعید دادند ولی رفتند و هیچ خبری نشد، من هم عادت کردم به اینکه هیچ اتفاقی رخ ندهد. من با بچههایی که در اینستاگرام هستند صحبت کردم، بچههای 3 تا 5/3 ساله که از آمریکا و چین بودند کامنت گذاشتند، روسیها که مهد ژیمناستیک هستند کامنت گذاشتند، من با والدین این بچهها صحبت کردم ميگفتند کل دولت ما را حمایت ميکند و اصلا دغدغه ای ندارند، واقعا شرایط آنها با ما قابل مقایسه است؟
لوازم مورد نیازتان را از کجا تامین ميکنید؟
یک خانميهست که از آمریکا برایمان ارسال ميکند، الان یکسری وسایل فرستاده ولی یک ماه است که دست مان نرسیده است. من احساس ميکنم در ایران آرات را دوست ندارند که کاری برای او نميکنند وگرنه چرا هلندیها باید برای ما وسیله بگیرند؟ چرا آنها باید زنگ بزنند و بگویند چه چیزی کم دارید؟ مسئولانی که نميخواستند کمکی کنند حق نداشتند آرات را بغل بگیرند و قول بدهند.
شاید باعث به حاشیه رفتن هم شود؟
دقیقا، این آمدن و رفتنها باعث به حاشیه رفتن ما شد. یک موضوع دردناکی به شما بگویم؟
بفرمایید.
بعضی از مسئولان قول دادند و آمدند ولی کاری نکردند و خبری نشد، من گفت و گو کردم و گفتم هیچ کمکی به ما نشد، آن مسئولان زنگ زدند و گفتند چرا این حرفها را زدی؟ گفتم حقیقت را گفتم، گفتند این بچه هیچ چیزی نميشود. با این حرفها روحیه مرا خراب کردند. یکی دیگر از مسئولان آمد و گفت یک هدیه ای برای او داریم، ما هم خوشحال شدیم و گفتیم حتما بخشی از هزینههای او را تامین ميکنیم، آمدند و گفتند با یک لباس فروشی صحبت کردیم، ميتوانید بروید یک دست لباس بگیرید. من که ماهانه دو میلیون برای آرات هزینه ميکنم لنگ 50 هزارتومان پول هستم؟ من شرمم ميآید بروم یک لباس برای این بچه بگیرم. من برای آرات خانه و ماشینم را فروختم، پدرم همه دار و ندارش را هزینه کرد حالا بروم یک دست لباس بگیرم که بعدا بگویند کمک کردیم؟ این کمک را نميخواهم.
به نظر ميرسد رسانههای خارجی از آرات استقبال بیشتری کرده اند.
بله، روزنامه دیلی میل درباره او نوشت، 12 شبکه ژاپنی درباره او صحبت کرده اند. اینها درد است که خارجیها بیشتر از خودمان هوای استعدادهایمان را داشته باشند. من اینها را که ميبینم واقعا ناراحت ميشوم. آن مسئولی که آمد و قول داد و به قولش عمل نکرد، برای من تمام شد، من دیگر به او فکر نميکنم ولی برود پیش خودش فکر کند ببیند درست است که به بچه قول دروغ بدهد؟ این بچه از او چه چیزی یاد خواهد گرفت؟ البته این را هم بگويم که یک آقایی به اسم صدقی که مسئول اسکیت نميدانم کجاست، زنگ زد گفت ميخواهم کمک کنم، من فکر کردم مثل بقیه مسئولان است، گفتم نميخواهم، دیدم فردایش از ترمینال باربری بابل تماس گرفتند گفتند برایتان وسیله رسیده، رفتم دیدم یک جفت اسکیت فرستاده، زنگ زد گفت یک مربی خصوصی هم برای او ميگيرد. بقیه بروند یاد بگیرند که این آقا چگونه در سکوت این کمک را انجام داد. بقیه مسئولان فقط در خبرگزاریها و روزنامهها صحبت ميکنند، رفته و گفته بودند برای آرات استخر گرفتیم، کدام استخر؟ من با هزینه خودم ميخواهم او را به استخر ببرم، اجازه نميدهند و ميگویند بچه کوچک است، او به داخل نیاور.
از حرکات آرات نميترسید؟ اینکه وقتی خوابیده از روی شما ميپرد نشان ميدهد خیلی به او اعتماد دارید.
(با خنده) نه خب زیر چشمينگاهش ميکنم، ميدانم که ميتواند بپرد، بیش از این هم ميتواند بپرد ولی من اجازه نميدهم، مسئولان یک ابر نخریدند که آرات وقتی ميپرد پایش صدمه نبیند، همین ابرهایی که در فیلم ميبینید را همان دوستانم تهیه کرده اند.
آرات الان چند ساله است؟
2 سال و 4 ماه.
تا امروز آسیب ندیده است؟
تا دلتان بخواهد آسیب دیده، همین چند روز پیش من رفته بودم فوتبال بازی کنم، آرات رفته بود بالای کشوی کابینت، کشو بسته ميشود و او وقتی ميپرد زباش را گاز ميگیرد. تا دلتان بخواهد صدمه دیده است.
خودش چیزی از آینده اش نميگوید؟
فقط ميگوید ميخواهم قهرمان المپیک بشوم.
مگر ميداند المپیک چیست؟
از تلویزیون یک چیزهایی دیده است.
خواهر یا برادری ندارد؟
یک خواهر دارد که 15 سالش است.
او چنین استعدادی ندارد؟
آیدا هم دستهای قویاي داشت ولی خانواده و فامیل اجازه ندادند با او هم کار کنم.
یک مقدار از اینستاگرامش برایمان بگویید.
آرات در بین ایرانیها جدیدا معروف شده، قبل از این طرفداران خارجی زیادی داشت ولی در بین ایرانیها 25000 نفر فالوئر دارد.
پیشنهاد خارجی ندارد؟
قبلا داشت، همین الان هم 3،2 تا مربی خارجی ميخواهند او را با خودشان ببرند که 3-2 ماه تمرین کند و آنها او را زیر نظر بگیرند.
به نظر ميرسد بدتان نميآید او به خارج برود.
چرا بدم بیاید؟ وقتی در ایران قدر او را نميدانند چرا نرود؟ وقتی مادرش در خانه مردم کار ميکند یعنی ایرانیها ترجیح ميدهند او برود. همین آقای مهماندوست، مگر کم در حق او نامهربانی کردند؟ ولی رفت و با تیم آذربایجان قهرمان شد. من هم وقتی این موضوع را دیدم در ذهنم جرقه زد که او را ببرم، شاید خارجیها قدرش را بدانند.
179/