جنایت؛ پایان بازی خطرناک خرید و فروش گنج
دو برادر زمانیکه برای معامله گنج به سراغ فروشنده عتیقه رفتند، نمیدانستند که پای در قتلگاه چند ناشناس تبهکار میگذارند. این دو برادر درحالیکه ١٢٠ میلیون تومان پول نقد به همراه داشتند، به جای خرید گنج، با ضربات چاقو مورد حمله چند تبهکار خطرناک قرار گرفتند و یکی از آنها کشته شد. در حال حاضر …
دو برادر زمانیکه برای معامله گنج به سراغ فروشنده عتیقه رفتند، نمیدانستند که پای در قتلگاه چند ناشناس تبهکار میگذارند. این دو برادر درحالیکه ١٢٠ میلیون تومان پول نقد به همراه داشتند، به جای خرید گنج، با ضربات چاقو مورد حمله چند تبهکار خطرناک قرار گرفتند و یکی از آنها کشته شد. در حال حاضر پلیس پایتخت عملیات شناسایی و دستگیری جنایتکاران ناشناس را آغاز کردهاند.
آغاز معامله خونین
ساعت ٦ بعد از ظهر روز چهارشنبه ٣٠ دی ماه بود که مهدی به همراه برادرش برای خرید گنج راهی خانهای ناشناس شد. معامله با افرادی ناشناس صورت میگرفت. مهدی هیچ آشنایی قبلی با فروشندگان نداشت و تنها تمام زندگی خود را فروخته بود تا پس از خرید سکههای عتیقه آنها را با دستگاه هوابرش ذوب کند و با قیمت بالاتری به فروش برساند. طمع زیادی کرده بود و هنوز نمیدانست که قرار است این معامله به قیمت جانش تمام شود. رویاهای زیادی در سرش میپروراند. با خریدار این سکههای عتیقه تنها از طریق یک پیامک آشنا شده بود. اما با این حال به او اعتماد کرده بود؛ با کیسه پولها به سراغ گنج میلیونی رفت؛ اما درست دقایقی پس از ورود او و برادرش به خانه مرموز چند مرد ناشناس به آنها حمله کردند. مهدی تازه متوجه شد که چه کلاه بزرگی سرش رفته است. کلاهی که سکانسهای پایانی زندگیاش را رقم زد. او مورد حمله زورگیران خطرناک قرار گرفت و بهشدت زخمی شد. چند دقیقه بعد از فرار این زورگیران، برادر مهدی که او نیز بهشدت زخمی شده بود، از همسایهها کمک خواست و بعد از آن پلیس وارد ماجرا شد.
زورگیری خطرناک
ساعت ٧ بعدازظهر بود که به ماموران کلانتری پاسداران خبر این حادثه هولناک رسید. آنها بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و برای بررسی ماجرا راهی محل حادثه شدند. ماموران به آپارتمانی ٨ طبقه در خیابان پاسداران رفتند و با ورود به واحد طبقه سوم بررسی ماجرا را آغاز کردند. با حضور ماموران آنها با پیکر نیمهجان مردی ٤٠ ساله که غرق به خون بود روبهرو شدند. این مرد بلافاصله از طریق اورژانس به بیمارستان منتقل شد. در ادامه مرد دیگری که ٤٢ سال داشت درحالیکه او هم زخمی شده بود درباره جزییات ماجرا به ماموران پلیس گفت: «برادرم در کار خرید و فروش عتیقه بود و معاملات زیادی در این زمینه انجام میداد. او یکی دو روز پیش به من گفت پیامکی برایش ارسال شده که در آن مردی قصد فروش سکههای قدیمی و چند قلم اجناس عتیقه را دارد. مهدی میگفت وقتی با این مرد تماس گرفته او گفته که این عتیقهها را از شهرستان آورده و میخواهد با قیمتی بسیار ارزانتر به فروش برساند. همان زمان به برادرم گفتم اینکار را نکند و با این مرد ناشناس قرار نگذارد. اما مهدی به حرفم گوش نکرد و گفت از آنجا که چند سالی است این کار را انجام میدهد، حرفهای شده و اجازه نمیدهد کسی سرش کلاه بگذارد. آن شب مهدی از من خواست که من هم پول جور کنم و مقداری از این عتیقهها را بخرم. ولی من اصلا قبول نکردم و گفتم تو هم نباید چنین کاری کنی. ولی برادرم حرف خودش را میزد و شروع کرد به جور کردن این پولها.»
او ادامه داد: «پس از چند روز برادرم ١٢٠ میلیون تومان پول را با فروختن ماشین و طلا جور کرد و با من تماس گرفت. او گفت با فروشنده عتیقه قرار گذاشته و میخواهد سکهها را بخرد. برادرم از من خواست که همراه او سر قرار بروم تا تنها نباشد. من همانجا باز هم سعی کردم مهدی را از این کار منصرف کنم. ولی او آنقدر هیجان داشت که حتی یک دستگاه هوابرش هم با خودش آورده بود تا همانجا سکهها را ذوب و تبدیل به طلا کند. برادرم گفت با این کار میتوانم آنها را چندین برابر قیمت به فروش برسانم. برای همین درنهایت من هم پذیرفتم که با او سر قرار بروم تا تنها نباشد. من و برادرم به درخواست فروشنده به این آپارتمان نوساز در خیابان پاسداران آمدیم. مقابل در دو مرد جوان بودند که با کلی چربزبانی اعتماد ما را جلب کردند. آنها همدیگر را مهندس خطاب میکردند و احترام زیادی هم به ما گذاشتند. تا جایی که حتی من هم به آنها اعتماد کردم. برای همین با هدایت این دو نفر من و برادرم به طبقه سوم رفتیم. ولی وقتی وارد شدیم با صحنه عجیبی روبهرو شدیم. خانه خالی بود و به جز یک پتو هیچ وسیله دیگری در آنجا نبود. درحالیکه به ماجرا مشکوک شده بودم، به مهدی گفتم که از آنجا خارج شویم. اما چند ثانیه بعد ناگهان، از طریق پلههای اضطرار که در داخل آشپزخانه بود، ٦ یا ٧ مرد وارد آپارتمان شدند و با چاقو به ما حمله کردند. من شوکه شده بودم که دیدم آنها با چاقو به جان برادرم افتادند و پس از زخمی کردنش کیسه پولها را گرفتند. بعد از آن به سراغ من آمدند و دو ضربه با چاقو به ران پاهایم زدند. سپس یک ضربه هم با چوب به سرم زدند و بعد از بستن دست و پاهایم فرار کردند. بعد از رفتن آنها من خودم را بهسختی درحالیکه مجروح بودم و دست و پایم هم بسته بود، به تراس رساندم و از آنجا با فریاد از یک زن جوان خواستم که با پلیس تماس بگیرد.»
مرگ در بیمارستان
با اظهارات این مرد جوان او نیز برای مداوا به بیمارستان منتقل شد؛ ولی خبر رسید که برادرش بهدلیل شدت جراحات در بیمارستان جان خود را از دست داده است. بنابراین به دستور احمدبیگی، بازپرس شعبه هفته دادسرای جنایی تهران، تیمی از ماموران پایتخت مسئول رسیدگی به این پرونده شدند. کارآگاهان در نخستین گام از تجسسهای خود به سراغ صاحب این آپارتمان نوساز رفتند. صاحبخانه نیز در تحقیقات به ماموران گفت: «من بهتازگی این آپارتمان را خریدم و آن را به کسی اجاره ندادهام. در اینجا کسی زندگی نمیکرد؛ فقط مرد جوانی را بهعنوان سرایدار استخدام کرده بودم که او حالا پیدایش نیست و ناپدید شده است.» بنابراین با این اظهارات ماموران پلیس پایتخت عملیات و بررسیهای خود را برای شناسایی عاملان این جنایت آغاز کردهاند تا بهزودی تبهکاران فراری را دستگیر کنند.
179/