علاج درد، لایک و استیکر نیست

نیازی نبود که از پشت شیشه مانیتور به تصاویر کودکان کار و زنان خیابانی و گدایان زیر باران مانده نگاه کنیم و برای شان استیکر لایک بزنیم و زیرش کامنت‌های مظلومانه و گاه دل ریش کننده بنویسیم. آن زمان شاید بیشتر از حال و روز همسایه خبر داشتیم و می‌توانستیم به قول مادر و مادربزرگ‌های …

نیازی نبود که از پشت شیشه مانیتور به تصاویر کودکان کار و زنان خیابانی و گدایان زیر باران مانده نگاه کنیم و برای شان استیکر لایک بزنیم و زیرش کامنت‌های مظلومانه و گاه دل ریش کننده بنویسیم. آن زمان شاید بیشتر از حال و روز همسایه خبر داشتیم و می‌توانستیم به قول مادر و مادربزرگ‌های مان، مکه را به در خانه‌های مان بیاوریم.

 

اما این روزها تمام این احساسات به صورت کاملا اغراق شده و غیر واقعی در پس ‍ژست‌های روشنفکرانه مان رفته است و هر روز به اوضاع بدترش اضافه‌تر می‌شود.

 

همانطور که پیشتر در گزارشی تحت عنوان«#وارد_حریم_خصوصی_دیگران_نمی شوم» هم به طور تمام و کمال به آن پرداخته شد، رگ غیرت مان با دیدن تصاویر بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران بیرون می‌زند اما دریغ از اینکه بنشینیم و فکر کنیم که شاید ما هم یک روز انتشار دهنده این تصاویر – نگوییم عمدی بلکه سهوی- باشیم. غیرت در جامعه ایرانی چطور تعریف می‌شود؟

 

بی تفاوت می‌گذریم

 

در این میان، سر و صدای مان به آسمان می‌رود وقتی نام غیرت را می‌آورند. اما تعریف آن بستگی به این دارد که نوع نگاه مان به جامعه و به زندگی مان چطور باشد. مسایل و آسیب‌های مختلفی که می‌تواند نقش ما را در جلوگیری از آنها پررنگ تر کند.

 

شاید بهتر باشد که به اتفاقات کمی دقیق تر نگاه کنیم. تهران- یک روز بارانی- مردی که مانند گدایان دیگر نیست و کاملا نشان می‌دهد که نه معتاد است و نه حربه‌ای برای این کار دارد، زیر شرشر باران، گدایی می‌کند. شاید هم گاهی قطره‌های اشکش در بارش باران گم می‌شود. از کنارش بی تفاوت می‌گذریم. نگاهش هم نمی کنیم. جملاتی را که در میان رفت و برگشت‌های کامنت‌های پست‌ها می‌گذاریم و لایک به خوردشان می‌دهیم، فراموش می‌کنیم. شاید هم زیر لب ناسزای شان می‌گوییم و می‌گذریم.

 

مردی تکیده در گذر کوچه

 

از سر کوچه‌ای که هر روزه مسیرت است، عبور می‌کنی. هر روزه او را می‌بینی. کنج دیواری را برای خود انتخاب کرده است و روی کارتنی جا خوش کرده است. با سردتر شدن هوا، تکیده تر می‌شود. در خود می‌پیچد و هر روز نگاهش سردتر از گذشته می‌شود. جمله‌ای را می‌نویسی و در انتهایش این جمله را می‌گذاری: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد! بیشترین لایک‌ها را می‌گیرد و دردآورترین کامنت‌ها رد و بدل می‌شود.

 

این عکس در میان انبوهی از عکس‌های دیگر گم و به دست فراموشی سپرده می‌شود. شاید دردناک ترین قسمت قضیه این باشد که نگاهش می‌کنیم و از کنارش می‌گذریم. بدون اینکه بدانیم که چه شده اینطور شده است. بی آنکه بدانیم حتی ما هم می‌توانیم در تسکین دردش تاثیر داشته باشیم. این داستان هم جای خودش را به داستان‌های دیگر می‌دهد.

 

ژست‌های روشنفکرانه

 

روز سرد دیگر. تی نظافتی را که از قدش بلندتر است برمی دارد و به شستشوی سرویس بهداشتی عمومی یک رستوران در دل فرحزاد – جایی که خیلی‌ها برای گذران وقت شان به خوشی می‌روند- مشغول می‌شود.

 

از کنارش می‌گذریم. به سمت آیینه سرویس بهداشتی می‌رویم. به سر و وضع خودمان نگاهی می‌کنیم. نگاه حسرت باری می‌کند. دوباره تی نظافتی را محکم‌تر از قبل به زمین می‌کشد. می‌روبد و می‌سابد با همان دستان کوچکش. در شورای شهر تهران، قرار است به وضعیتش رسیدگی شود.

 

قرار است برای ساماندهی وضعیت کودکان کار، تصمیمات جدیدی اتخاذ شود. مدارسی را برای شان تاسیس کرده اند. عکسی می‌گیری و در فضای مجازی منتشر می‌کنی. چنان ژستی می‌گیری با آن عکس و خود را منجی این کودکان کار می‌دانی. بعد از چند لایک و کامنت باز هم روز از نو… روزی از نو!

 

خودمان را نقد کنیم

 

گاهی پرسه زدن در میان اخبار مختلف نابسامانی‌های مخلتفی را پیش روی مان می‌گذارد. از آلودگی هوا گرفته تا اوضاع و احوالات دیگر فارغ از دیدن و شنیدن رفت و برگشت‌های گاهی بی اثری که مطرح می‌شود، اما یک سوال را پیش روی مان می‌گذارد آن هم این است که شاید باید ابتدا از خودمان آغاز کنیم.

 

گاهی اوقات جمله «همه این جوری هستند!» نقل محفل مان می‌شود. رفتارهای خود را برنامه ریزی می‌کنیم و همرنگ شدن جماعت می‌شود ساده ترین راه حلی که می‌توانیم داشته باشیم. رفتارمان را تابع رفتارهایی می‌کنیم که به آنها اعتقادی نداریم. شاید هم گاهی نیاز باشد که خودمان را نقد کنیم و جوانب مثبت و منفی رفتارهای مان را از یکدیگر تمایز دهیم. افولی که این روزها بسیار به آن برخورده ایم. مقوله‌ای که به آن حق اجتماعی گفته می‌شود.

باور نکن!

 

با رجوع به بسیاری از موضوعاتی که در مجلس و شورای شهر و بسیاری از نهادهای دیگر رد و بدل می‌شود، به خوبی می‌توان به این نکته پی برد که آغاز کننده هر تغییری می‌توانیم باشیم. ترافیکی که در تهران و در کلانشهرها دیده می‌شود، طرح‌های زوج و فردی که قسمت اعظمش به خاطر کمتر شدن آلودگی هواست، جمع آوری معتادان خیابانی، ساخت و سازهای اصولی – با اغماض از اشتباه در عملکرد بسیاری از دستگاه‌ها و نهادها- ریشه در ک‍ج رفتاری خود ما می‌تواند داشته باشد.

 

فارغ از وضعیت متلاطم اقتصادی که این روزها گریبان مان را به خوبی گرفته است، کم شدن بسیاری از آسیب‌های اجتماعی را می‌توانیم در خودمان پرورش دهیم. شاید بتوان یکی از عوامل اصلی را در این میان، بی تفاوتی‌های مان نسبت به مسایل مختلف دانست که البته باید کارشناسی دقیق تری روی آن انجام شود. در نهایت یک کلام می‌ماند: حال ما خوب است اما تو باور نکن!

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا