«روستايي كه مردمش رئيسجمهوری را نميشناسند»!
عبدالرسول وصال مدیر مسئول مصداقی که نشان میدهد نیروی رقیب چگونه سعی دارد با برجسته کردن مشکلات جامعه، خود را به مردم نزدیک نشان دهد و این درنهایت به نفع جامعه است. هرچند اگر اين مصداق قدري ريشهايتر طرح ميشد، منافع بيشتري داشت. يكي از خبرگزاريهاي مهم كشور كه گرايشهاي اصولگرايانه و مخالف دولت آن …
عبدالرسول وصال مدیر مسئول
مصداقی که نشان میدهد نیروی رقیب چگونه سعی دارد با برجسته کردن مشکلات جامعه، خود را به مردم نزدیک نشان دهد و این درنهایت به نفع جامعه است. هرچند اگر اين مصداق قدري ريشهايتر طرح ميشد، منافع بيشتري داشت.
يكي از خبرگزاريهاي مهم كشور كه گرايشهاي اصولگرايانه و مخالف دولت آن پررنگ است گزارشي را از يك روستاي استان سيستان و بلوچستان منتشر كرده است كه تصويري به نسبت تاثرآور از وضعيت فقر و شكاف اقتصادي و نابرابري را در كشور ارايه ميدهد. تيتر اين گزارش عبارت است: «روستايي كه مردمش رئيسجمهوری را نميشناسند» و سپس توضيح داده شده كه: «اینجا نه برق هست نه آب و نه بهداشت و درمان؛ اینجا نه از مسئولی خبری میشود و نه حتی از آنتن موبایل و سیگنال رادیو و تلویزیون؛ اینجا نه اخبار معنایی دارد و نه سیاست؛ زندگی در اینجا سالها است به حاشیه رفته و زمان دهها سال است متوقف مانده… حتی کودکانش در تمام عمر، «جعبه جادویی تلویزیون» را بهچشم ندیدهاند و حس فشردن کلید برق و روشن شدن فضای تاریک، برایشان باورنکردنی است، … غیرقابل باور است مجسم کردن زندگی مردمانی که هیچ تصوری از زندگی امروز و مظاهر بَدَوی آن هم ندارند؛ از تلویزیون و تلفن و برق و اخبار و جنجالهای سیاسی و فوتبالی تا تغذیه و بهداشت و حتی سرپناهی امن؛…» براي رفتن به اين روستا، خبرنگار و گروه همراهش: «از تهران به چابهار؛ از چابهار به نیکشهر؛ از نیکشهر به بنت و از بنت به «تُتان»؛ از اینجا به بعد هم دیگر نه جادهای هست و نه نقشهای؛ تا چشم کار میکند کوه است و صخره و سنگ و درختچههایی که از لابهلای صخرهها، سر برآورده و کنار رودخانه بزرگ و نیمهخشک «هاکان»، بیاباننشین شدهاند…» جالب اينكه براي رفتن به آنجا اجبارا از تويوتا دوكابين استفاده كردهاند و با همراه كلاشينكف
به دست به آنجا رفتهاند. ظاهرا گزارش با هدف خاصي تهيه شده است، زيرا پس از ذكر فقر مردم منطقه از قول يك جوان كه فارسي سليس صحبت ميكرد، اين نوشته را در گزارش برجسته كردهاند كه: «از دستاوردهای جمهوری اسلامی، تنها ٤٥هزار تومانی است که نصیب برخیها میشود و بعضی از اهالی هم از آن محرومند وگرنه از بقیه امکانات محروم ماندهایم؛ نه آب شربی داریم و نه برق و امکاناتی برای درمان؛ خدا کند که شما برای ما کاری کنید که پیش امام خمینی و رهبری و شهدا شرمنده نباشید». ولی در ادامه از همان جوان درباره سوختن دست یک کودک میپرسد که:
«مگه بیمه روستایی نیستید؟ (تلخ میخندد و میگوید) اینها حتی شناسنامه هم ندارن چه برسه به بیمه؛ اینها یارانه هم نمیگیرن…». معلوم نيست كساني كه شناسنامه ندارند و طبعا يارانه هم نميگيرند، چگونه از تمام دستاوردهاي جمهوري اسلامي، تنها ٤٥هزار تومان يارانه نصيب آنها شده است و اگر عدهای دارند و عدهای ندارند چرا اول شناسنامه آنان را حل نکردند؟ گزارشگر سپس با بيان وضعيت فقر مردم آنجا ادامه ميدهد كه: «این وضع همه اهالی اینجا است و با دست به پسربچه ٦-٥ سالهای اشاره میکند(راهنما) که درحال خوردن ساقه درخت است… راهبلد، لبهایش را به گوشم نزدیک میکند و میگوید: تمام غذای اینها نونه و خرما و شیر بز؛ اگه حیونی هم درحال تلف شدن باشه حلالش میکنن و گوشتش رو همون روز میخورن؛ متعجب نگاهش میکنم و میگم همون روز؟ سر تکان میدهد و با لهجه غلیظ بلوچی، به زن میانسالی که ایستاده چیزی میگوید و دست ما را میگیرد و به همراه زن میانسال به سمت چند تکه چوبی که توی زمین کاشته شده و دورش حصیری کشیده شده میبرد؛ زن میانسال که تقریبا هیچکدام از کلماتش برایمان مفهوم نیست، قسمتی از حصیر را کنار میزند و دبههای آب را نشانمان میدهد و با ایما و اشاره به ما میفهماند که این محوطه، یخچال اهالی است و دبههای آب را برای خنک شدن اینجا میگذارند؛ یخچالی کاملا اولیه و بدوی… اما فارغ از تمام محرومیتهای زندگی اهالی این روستا، چگونگی تهیه آب آشامیدنی اهالی روستا نیز دیدنی بود؛ آنجا که زنان و دختران این روستا هر روز مجبور بودند ٦-٥ نوبت، نزدیک به ٣٠ دقیقه راه را پیاده تا رسیدن به چشمهای که در نزدیک رودخانه قرار داشت طی کنند و در هر نوبت، قابلمه یا دبهای را از آب پر کرده و تا روستا به دوش بکشند… محرومیت اهالی این روستا و زندگی بدوی آنها چنان تحت تاثیرمان قرار داده که باورش امکانپذیر نیست؛ زندگی به سبک و روش صدهاسال پیش در گوشهای از ایران خودمان؛ زندگی عجیبی که رسانهها و اخبار هیچ جایی در آن ندارند و امواج رادیو و تلویزیون و موبایل یا هر وسیله ارتباطی دیگری راه به آنجا نیافته و زندگی اهالی این خطه را در عین سختی، کاملا ایزوله کرده است؛ آنقدر ایزوله که برخی از اهالی، حتی نام رئیسجمهوری فعلی و روسای جمهوری قبل را هم نمیدانند و تنها نام احمدینژاد را به واسطه یارانهای که زندگیشان را متحول کرده، شنیدهاند…». در حالي كه قبلا گفته بود كه اين افراد نه شناسنامه دارند و نه يارانه ميگيرند و اصولا معلوم نميكند كه آنان با چنان وضعي که دور از دسترسی به امکانات زندگی شهری هستند، چگونه يارانه ميگرفتهاند؟
اجازه دهيد از اين نكته باريك گزارش عبور كنيم. آیا گزارشگر نمیبایست اين پرسش را از خود بپرسد كه چرا وضع اين مردم پس از گذشت ٣٧سال از انقلاب و بهويژه در دوره ٨ساله مورد نظرشان همچنان در همان فضای ماقبل تاریخ مانده است؟ چرا تمام كاري كه آن دولت كرد (بر فرض كه به آنان پرداخته باشد) پرداخت يارانه بود؟ اين مردم با آن چه كاري بايد كنند؟ آيا بهداشت، آموزش، راه و ارتباطات را بايد با اين مبلغ درست كنند؟ يا انجام اين كارها صدبار مهمتر از اصل پرداخت آن يارانه براي مردم بود؟ این روستا در زمان احمدینژاد نبود؟ یا بود، ولی وضع خوبی داشتند؟ چرا اين گزارش يا حتي گزارشی مشابه آن در دوره مديريت آقاي احمدينژاد تهيه نشد؟ نهتنها چنین گزارشی نداشتند حتی اجازه داده نمیشد که زمان طوفان و سونامي گونو سال ١٣٨٦ نقدي جدی بر رفتار فاجعهبار دولت مورد علاقهشان در استان سيستان و بلوچستان نوشته شود. این رسانه ميتواند دهها مشكل و نارسايي جامعه را برشمارد. ايرادي هم ندارد که خوب هم هست.
اين امر چندان غيرطبيعي نيست كه رسانههاي مخالف نقاط ضعف جامعه را پوشش دهند، ولي چرا متوجه تبعات چنين پوششي نميشويم؟ اين دولت فقط ٢ سال است آمده آن هم بدون منابع لازم، اگر آن روستا در ٣٥سال پيش از این دولت دچار تحولي نشد، در زماني كه وفور منابع مالي بوده است، چرا بايد انتظار داشت كه در اين ٢ سال مردم آنجا نام رئيسجمهوری را بدانند؟ مگر نام ساير مسئولان را ميدانستهاند؟ عين همين رفتار را نيز با مسأله آلودگي هوا انجام دادهاند و تيتر زدهاند كه: «با وجود بنزينهاي وارداتي هنوز هم آلودگي هوا نفس كشيدن را از مردم تهران گرفته است». خدا را شكر كه الان اين امكان وجود دارد كه به دليل آلودگي هوا مدارس را تعطيل كنند، در گذشته براي اقرار نكردن به آلودگي هوا، حتي از اين كار هم امتناع ميكردند. مسأله آلودگي هوا در اين روزها، بيشتر ناشي از وضعيت وارونگي هواست. براي قضاوت نسبت به آلودگي بنزينها بايد به جزييات آماري آلودگي هوا و ميزان روزهايي كه در طول سال هوا آلوده بوده است اشاره و آنها را مقايسه كرد. برخي از شهرهاي اروپايي هم وقتي كه با پديده وارونگي هوا مواجه ميشوند، دچار اين مشكل ميشوند. جالبترین مورد تیتر دیگری است که از قول مردم زدهاند که: «آلودگی هوا کم بود، گرانی هم خفهکننده شد.» درحالیکه در دوره احمدینژاد و تورم ٦٠درصدی مواد غذایی که مردم از گرانی خفه شده بودند، صدایشان درنمیآمد ولی الان که تورم به مرز تکرقمی شدن رسیده از قول مردم درباره گرانی مینویسند و البته که سیاهنمایی هم نیست.
با وجود تمام اينها، حسن دموكراسي اين است كه وقتي رسانهها آزاد باشد، خلاصه يك رسانهاي پيدا ميشود كه مشكلات و نارساييهاي اجتماعي را طرح كند، حتي اگر ناقص و سوگيرانه طرح كند، باز هم مفيد است.
179/