مصطفی زمانی، از «یوسف پیامبر» تا «شهرزاد»

هفته نامه چلچراغ – فرنوش ارس خانی: او هنوز هم موفقیتش را مدیون این سریال می داند، اما نمی خواهد برای حضور دوباره اش در تلویزیون، بی گدار به آب بزند. بازیگر عجیبی است. تحلیل ها متفاوت و در عین حال صادقانه ای نسبت به مسائل و اتفاقات پیرامون و نقش هایش دارد. حتی به …

هفته نامه چلچراغ – فرنوش ارس خانی: او هنوز هم موفقیتش را مدیون این سریال می داند، اما نمی خواهد برای حضور دوباره اش در تلویزیون، بی گدار به آب بزند. بازیگر عجیبی است. تحلیل ها متفاوت و در عین حال صادقانه ای نسبت به مسائل و اتفاقات پیرامون و نقش هایش دارد. حتی به اندازه یک صفحه کتاب، برای تحلیل هایش مثال می زند تا ما را قانع کند.
وقتی ازش می پرسیم کتاب می خواند یا نه، می گوید: «من به لحاظ دانش، آدم کم سوای هستم! ممکن است از فلان نویسنده یا فلان موسیقی دان کتابی خوانده یا موسیقی گوش کرده باشم، اما اسم هایشان یادم نمی ماند. شاید چون زیاد اهل دسته بندی کردن نیستم.» او برخلاف بازیگران و همکاران هم سن و سالش صادق است، از خودش تعریف نمی کند و حتی انتخاب های نادرستش را در بازیگری، گردن کسی نمی اندازد. انگار این ها گریز او از شهرت است!
بنا به گزارش آکاایران : نخستین حضور شما به عنوان بازیگر، در سریال «یوسف پیامبر» شکل گرفت که سر و صدای زیادی به پا کرد و شما را در مرکز توجه قرار داد. اما بعد از آن، مسیر دیگری را طی کردید و حتی پیشنهاد بازی در چند سریال را هم رد کردید، مثل سریال «قلب یخی». چه شد که بازی در سریال «شهرزاد» را پذیرفتید؟
سریال «قلب یخی»، اولین تجربه شبکه نمایش خانگی در عرصه سریال سازی بود و من کمی تردید داشتم که در آن بازی کنم. همه چیز این سریال خوب بود و کارگردان و فیلمنامه خوبی داشت، حتی نقشم را هم دوست داشتم، اما می ترسیدم که در آن بازی کنم.
شاید دلیل ترسم، نقشی بود که در ابتدای بازیگری آن را تجربه کرده بودم و اگر بلافاصله، در کار دیگری حضور پیدا می کردم، نمی توانستم برای مخاطب جذاب و پذیرفتنی باشم. البته من پذیرفته بودم که یک بازیگر آماتور هستم، چون نقش یوسف اقبالی بود که براساس زمان و مکان نصیبم شد. اما در آن دوره، بیشتر ترجیح می دادم که در سینما بازی کنم و در آن جا نقش های مختلف را آزمون و خطا کنم.
سینما این امکان را می داد تا نقش ها را ژانرهای مختلفی را تجربه کنم و بازی ام، جزئی تر و دقیق تر و قابل نقدتر قضاوت شود. نمی توانستم هیجان زده عمل کنم و با تعریف یک منتقد از بازی ام، زود خودم را ببازم و مسیر انتخاب هایم را به آن سمت پیش ببرم. سعی کردم بیشتر روی اجرایم کار کنم تا درکم از نقش. نقش ها را خوب می فهمیدم، اما به دلیل بی تجربگی ام در سینما و تئاتر، در اجرایم مشکل داشتم و باید آن را قوی تر می کردم.
بازی در نقش فرهاد، روزنامه نگار عاشق پیشه و شکست خورده در اهداف، شخصیتی که حتی مخاطب هم به دلیل شکستی که از او عشقش می خورد، دلش برایش می سوزد و با او هم ذات پنداری می کند، چه سختی هایی داشت؟
چون قبلا با حسن فتحی در فیلم «کیفر» همکاری کرده بودم و او را می شناختم، بنابراین بازی در این سریال برایم دشوار و سخت نبود. من بیشتر به فیلمنامه و نقشم وفادار بودم و به کمک های کارگردان اعتنا می کردم. چون حسن فتحی خودش اهل ادبیات و شعر است و آدم هایی از جنس فرهاد و دغدغه هایشان را خیلی خوب می شناسد. تاکیدات بسیار هوشمندانه ای نسبت به نقش فرهاد داشت و همیشه در زمان بازی می گفت: «نجابت نقش را حفظ کن.» این پسر آدم سمج و پی گیری است، ولی هیچ وقت اخلاق را زیر پا نمی گذارد.
فکر می کنم یکی از مسائل مهمی که به نقش فرهاد کمک کرده، ویژگی اصلی شخصیت او، یعنی همان عشقش است. به نظرم همه ما یک جورایی عشق و جوهره اصلی آن را می شناسیم و برایمان ناآشنا نیست. فرهاد ادبیات تو عشق را خوب می شناسد، ولی سیاست را نه. خودش را درگیر یک سری از مسائلی می کند که ارتباطی به شخصیت او ندارد.
دلیل ارجاعات و گرایش فرهاد به مسائل سیاسی چیست؟
سیاست یک نوع ریاضیات غیرقابل منطق دارد که پیچیدگی های زندگی را، برای فرهاد حل می کند. این خاصیت سیاست است و به دلیل جذابیت هایش، انسان های پیچیده دنیا را هم درگیر خودش می کند. فرهاد فکر می کند که با سیاست، می تواند دنیا را تغییر دهد و جهان را انسانی کند.
اما این تفکر اشتباهی است که او می کند. اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، می بینیم اغلب آدم هایی که مثل فرهاد، اهل ادبیات و شعر بودند، ناخودآگاه سر از سیاست درآوردند و ذوق ادبی و هنری شان، سیاست زده شد. اما هنر ارزشمندتر از سیاست است و هنرمند باید خودش را بالاتر از سیاست ببیند. سیاست یک بی رحمی عجیبی دارد و فورا یک چیز خوب را یک ساعت بعد، به بدترین چیز دنیا تبدیل می کند، اما هنرمند تحمل این بی رحمی را ندارد.
البته نه سیاست، بلکه تصمیم گیری آدم هایی امثال بزرگ آقا برای زندگی فرهاد، باعث شده او به نوعی قربانی حوادث تلخ زندگی اش باشد. آیا فرهاد یک قربانی است؟
اگر با نگاه سطحی بخواهیم شخصیت فرهاد را قضاوت کنیم، بله، فرهاد یک قربانی است، اما همه ما قربانی تصمیماتی هستیم که برایمان گرفته شده، که یا مفتخریم و به آن می بالیم، یا با آن مشکل داریم. حتی از کودکی پدر و مادر بهمان می گویند چه چیز بد است و چه چیز خوب.
چقدر آدم هایی از جنس فرهاد را می شناختید؟
خیلی زیاد. دوستان زیادی دارم که شبیه فرهاد هستند، ولی اکثرا دچار نوعی گوشه گیری و تنهایی شدند، توان پذیرش شکست را نداشتند و زجر را به غم تبدیل کردند. حتی یک سری از آن ها، به سمت سیاست کشیده شدند و متاسفانه یا خوشبختانه از بازی بیرون رفتند. اما فرهاد، چنین برخوردی نمی کند. اتفاق های دیگری برای این شخصیت می افتد که در قسمت های بعد، در جریان آن ها قرار خواهید گرفت.
اگر در زندگی واقعی جای فرهاد بودید، در مواجهه با چنین اتفاقی و از دست دادن عشقتان چه کار می کردید؟ تلاش، فرار یا گوش کردن به حرف بزرگ ترها برای حفظ جان.
اگر جای فرهاد بودم، برای رسیدن به انتخابم تلاش و اصرار خردورزانه ای می کردم. شاید منتظر آینده نمی شدم و صبر نمی کردم. سعی می کردم قدر این اتفاق را بدانم و منتی های کاذبم را از بین ببرم. البته عمل کردم به این چیزها، خیلی سخت است و نمی دانم اگر یک زمانی در موقعیت فرهاد قرار بگیرم، می توانم از پس آن بربیایم یا نه، اما تمام سعی ام را می کنم تا بدهکار لحظه ام نشوم. چون عشق به شکل لحظه ای در انسان به وجود می آید و با گذشت زمان، شوری در وجود معشوق ایجاد می شود که تصمیم می گیرد با یک نفر دیگر، یک مسیری را برود.
تا زمانی که آن شور هست، باید تا انتهای مسیر عشق رفت و اگر آن شور نیست، نباید رفت.شور با هیجان فرق دارد. هیجان مثل مواد مخدر و مصنوعی می ماند، ولی شور یا عشق، جوششی است که تو دلت می خواهد با یکی بروی و ببازی! عشق باختن است، برد ندارد! و این باختش آسان است که آن را شیرین می کند. بنابراین با هم بودن و رسیدن یا نرسیدن، خیلی مهم نیست.
به نظرتان فرهاد و شهرزاد برای آن دوران از تاریخ، بیش از اندازه روشن فکر نشان داده نشده اند؟
نه، چون اگر تاریخ آن دوران را به لحاظ ادبی مطالعه کرده باشید، می فهمید که یکی از باشکوه ترین و جذاب ترین دوران تاریخ ایران، دهه 30 بوده. آدم های فرهیخته زیادی در آن دوران زیست می کردند و سطح شعور و سواد نویسندگان و شعرای آن برهه از تاریخ، بالا بوده. مثلا در دهه 50، اگر کسی سیکل هم داشت، می توانست ناظم یا معلم مدرسه بشود، اما دهه 30، این خبرها نبوده!
همان طور که در سریال هم می بینیم، شهرزاد پزشکی می خواهند و فرهاد ادبیات دانشگاه تهران، و آن ها در آن دوره، از سواد، شعور و غنای زیادی برخوردار بودند. بنابراین شک نکنید در هر تاریخ و دورهای، انسان اگر از سواد و هنر جامعه خودش، خصوصا ادبیات و هنرمندان واقعی، خبر داشته باشد، به این نتیجه می رسد که باید دور از هیجان زندگی اش را اداره کند و حتی گاهی روشن فکر باشد.
چقدر با آدم های سال های 33-32 معاشرت و مشورت کردید تا به این نقش برسید؟
بستری که در «شهرزاد» روایت می شود، دهه 30 است، اما روی این دهه تاریخی فوکوس نشده و ما اصلا در قصه، دنبال تاریخ و اتفاقات آن دوران نرفتیم. اگر این قصه، در آن دوره دارد روایت می شود، به این دلیل است که برای نویسنده و کارگردانش دوره جذاب تری بوده. بنابراین تنها اطلاعات من از تاریخ، به مطالعات مختصری که در گذشته داشتم، بر می گشت.
گرچه فیلمنامه این سریال و خود آقای فتحی، برای من کفایت می کردند. حتی وقتی استادم، آقای نصیریان، از اتفاقات آن دوران برایمان تعریف می کردند، تا حدودی در جریان برخی از اتفاقات آن دوران قرار می گرفتیم. اما من در این سریال بیشتر وظیفه داشتم روی بخش ادبی شخصیت فرهاد کار کنم که کار سختی هم نبود. چون از بچگی در کنار پدرم شعر زیاد می خواندم، مثل اکثر جوان های ایرانی هم نسلم، که شعرخوانی شان خوب است.
برخی از منتقدین، معتقدند که شما و شهاب حسینی باید جای نقش هایتان در سریال تغییر می کرد و به دلیل سابقه ای که در ارائه نقش دارید، باید قباد را شما بازی می کردید و فرهاد را شهاب حسینی بازی می کرد. این موضوع را شنیده اید؟ چه نظری درباره اش دارید؟
نه نشنیده ام، ولی یادم است اوایل که آقای فتحی پیشنهاد بازی در «شهرزاد» را به من دادند، صحبت های کوتاهی هم راجع به نقش قباد کردند، اما در نهایت، به این نتیجه رسیدند که بیننده با بازیگر دیگری، نقش قباد را می پذیرد. از نظر خودم هم قباد پیچیدگی های شخصیتی زیادی داشت که بازی کردن آن، در عین حال که سخت بود، به تجربه بازیگر هم ربط داشت. نمی دانم اگر قباد را من بازی می کردم، می توانستم به خوبی شهاب بازی کنم یا نه، چون ممکن بود به ریسک بسیار بزرگی برای آقای فتحی تبدیل شود. اما به نظرم شهاب، انتخاب بسیار درستی برای نقش قباد بود که خیلی خوب و حرفه ای این نقش را بازی کرده.
اگر دوباره کار تاریخی بهتان پیشنهاد شود، بازی می کنید؟
مهم ترین چیزی که مرا به سمت بازی در یک فیلم یا سریال می کشاند، فیلمنامه است. (همان طور که «شهرزاد» فیلمنامه درخشانی داشت.) فیلمنامه ای که فضایش صرفا شبیه کتاب نباشد و با توجه به محدودیت هایی که در سینما داریم، قابلیت اجرا را داشته باشد. علاوه بر این، کارگردان و نقش هم برایم خیلی مهم هستند.
برایم مهم است که کارگردان به کارش مسلط باشد و خودم توانایی اجرای نقش را داشته باشم. بنابراین هیچ فرقی نمی کند که آن کار تاریخی باشد یا درام. حتی لوکیشنش هم برایم مهم نیست. چون قبلا هم تجربه حضور در لوکیشن های متعدد و سخت را داشته ام و اغلب فیلم هایی که در این دو، سه سال اخیر بازی کردم، فیلم های خیابانی و جاده ای بودند.
شما این روزها دو فیلم «جامه دران» و «ماهی سیاه کوچولو» را در حال اکران دارید که هر دو، از کارهای اول فیلم سازانش هستند. اما برخی از منتقدین نگاه های متفاوتی نسبت به این دو فیلم دارند و معتقدند «ماهی سیاه کوچولو» مولفه ها و قواعد یک کار سینمایی را ندارد. چرا در این فیلم بازی کردید؟
من قرارداد بازی در سریال «شهرزاد» را در مردادماه سال گذشته امضا کردم. قرار بود فیلم برداری کار از شهریور آغاز شود، اما به دلایلی به تعویق افتاد. با این حال، من اجازه کار را در سینما نداشتم، چون از 15 مهرماه، برای «شهرزاد» مبلغ دریافت می کردم و نسبت به آن تعهد داشتم. یکی، دو کار قبل از «شهرزاد» پیشنهاد شده بود و با این که با تهیه کننده هایش صحبت کرده بودم، اما آقای عفیفه که در آن زمان مسئولیت تهیه کنندگی «شهرزاد» را به عهده داشت، اجازه بازی در این آثار را به من نداد.
اما سریال در زمان پیش تولید، دچار مشکلاتی شد و فیلم برداری چیزی حدود یک ماه و 20 روز، به تعویق افتاد. در آن فرصت محمدرضا شفیعی پیشنهاد بازی در «ماهی سیاه کوچولو» را مطرح کرد. وقتی فیلمنامه را تعریف کرد، تا حدودی متقاعد شدم که در فیلم بازی کنم. اما مشکل این جا بود که هنوز فیلمنامه را نخوانده بودم، چون فیلمنامه کامل نوشته نشده بود و آقای شفیعی آن را به من نداد.
با کارگردان هیچ صحبتی نکردید؟
چرا، یکی، دو ساعت هم با مجید اسماعیلی حرف زدم. اما چیزی که بیشتر آزارم می داد، فیلمنامه بود. ما در زمان دورخوانی هم با یک فیلمنامه نصفه و نیمه مواجه بودیم، حتی در بین همه عزیزانی که آن جا حضور داشتند، گفتم که نسبت به فیلم و پایان آن تردید دارم. اما چاره ای نبود، کاری بود که خودم قبول کرده بودم و نمی توانستم پا پس بکشم. باید دو دو تا چهار تای بازیگری را کنار می گذاشتم و خودم را برای بازی در این فیلم آماده می کردم.
اما من هم مثل خیلی ها، وقتی فیلم را دیدم، از خروجی اش راضی نبودم. نمی خواهم چیزی را گردن کسی بیندازم، چون هم چنان معتقدم که مجید اسماعیلی آدم باهوش و فهیمی است، اما یک کم زود تصمیم گرفته که کارش را در سینما شروع کند.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا