آلکسیس و هدیه شهردار

«وقتی نوجوان بودم، فقط هنگام مدرسه رفتن دست از فوتبال می‌کشیدم. به مادرم می‌گفتم می‌روم مدرسه اما وقتی کمی از خانه دور می‌شدم، دوباره شروع می‌کردم به بازی با همان کفش‌های مدرسه‌! هنوز بازی در آن شرایط را دوست دارم؛ چون همه مشکلاتم را فراموش می‌کردم و باید بگویم پس از گذشت سال‌ها هنوز نمی‌توانم …

«وقتی نوجوان بودم، فقط هنگام مدرسه رفتن دست از فوتبال می‌کشیدم. به مادرم می‌گفتم می‌روم مدرسه اما وقتی کمی از خانه دور می‌شدم، دوباره شروع می‌کردم به بازی با همان کفش‌های مدرسه‌! هنوز بازی در آن شرایط را دوست دارم؛ چون همه مشکلاتم را فراموش می‌کردم و باید بگویم پس از گذشت سال‌ها هنوز نمی‌توانم بدون فوتبال زندگی کنم. وقتی بچه بودم، التماس می‌کردم خانواده‌ام یک جفت کفش فوتبالی برایم بخرند اما متاسفانه مادرم قدرت خرید را نداشت. او یکروز به ملاقات شهردار آرائوکو، شهری که من در آن‌جا زندگی می‌کردم، رفت تا درخواست نوعی کمک مالی کند و از آن طریق برای من کفش فوتبالی بخرد. از این ماجرا باخبر نبودم تا این‌که یک شب یک جفت کفش فوتبالی از جانب شهردار به خانه ما ارسال شد. از دیدن کفش‌های ورزشی خیلی خوشحال و ذوق‌زده شده بودم. واقعا برای آرزومندترین بچه‌های نسل فعلی هم آن شادی و حس من قابل تکرار نیست. بلافاصله کفش‌ها را به پا کردم و برای بازی کردن به خیابان رفتم. اولین کفش فوتبالی‌ام خیلی لذت‌بخش بود. زندگی در آن دوران برای من بسیار دشوار به نظر می‌رسید، با این حال چون در کنار خانواده‌ام بودم و از طرفي خیلی متوجه ماجرا نبودم، دردهای روزگار در من اثری نداشت. به هرحال روزهای خوب رفته هم برای یادآوری مناسب هستند. زندگی فعلی‌ام را هم دوست دارم. روزهای تلخ گذشته به من یاد داد چگونه بهتر زندگی کنم و قدر آنچه دارم را با تمام وجودم بدانم.»

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا