روایتی دردناک از زندگی یک معلول
روایتی دردناک از زندگی یک معلول «علیرضا فیضی» پسری ۲۲ساله و دارای معلولیت جسمی و حرکتی است که این معلولیت بر تکلم هم او تاثیر گذاشته است، اما به رغم تمام این ناتوانیها جوانی پر شور و فعال است. او درباره خود میگوید: «با زردی بالا (۴۰ درجه) به دنیا آمدم، اما در بیمارستان دیر …
روایتی دردناک از زندگی یک معلول
«علیرضا فیضی» پسری ۲۲ساله و دارای معلولیت جسمی و حرکتی است که این معلولیت بر تکلم هم او تاثیر گذاشته است، اما به رغم تمام این ناتوانیها جوانی پر شور و فعال است.
او درباره خود میگوید: «با زردی بالا (۴۰ درجه) به دنیا آمدم، اما در بیمارستان دیر متوجه شدند و در نتیجه خونم را دیر عوض کردند به همین دلیل معلول شدم. پزشکان گفته بودند؛ اینکه بیماری روی مغزم تاثیر نداشته، معجزه است.»
علیرضا در ۲ سالگی پدر خود را از دست داده است. مادرش نیز خانهدار هتلی در تهران و نانآور خانواده ۳ نفرهشان است. برادر کوچکترش شاغل است وخودش هم دیپلم فنی و حرفهای در زمینه کفاشی دارد.
وی از نگرانیهایش برای داشتن اشتغال و آیندهای میگوید که در آن نیازمند کسی نباشد و میافزاید: « ۴ ساله که روی پای خودم هستم. میخواهم مستقل باشم. چندین بار نیز برای به دست آوردن کار با سازمان بهزیستی، ریاست جمهوری و فرمانداری مکاتبه کردهام. البته فرماندار شهر ری کارم را پیگیری میکند، اما حقیقت آن است که هر جا میروم به من پیشنهاد کار با حقوق کم در حد ۲۰۰، ۳۰۰ هزارتومان میدهند، اما من که با چنین حقوقی نمیتوانم؛ زندگیام را بچرخانم.»
او ادامه میدهد؛ «در حال حاضر برای خودم اشتغالزایی کردهام با یک کوله پشتی به ادارهها میروم و واکس میزنم، درآمدش ماهیانه ۳۰۰، ۴۰۰ هزار تومان است. البته کار اصلی من تعمیرات کفش است.»
علیرضا با همان سختی که در تکلم دارد و حال ناراحتی نیز که به آن اضافه شده است، میگوید: «مسئولان من را میبینند، ولی برایم کاری انجام نمیدهند. من با بنری که درست کردهام و در آن درخواست کار کردهام به بهزیستی هم رفتهام، اما آنان من را به یکدیگر پاس میدهند.»
این سخنان جوان معلول درحالی بیان میشود که کنوانسیون حمایت از حقوق معلولان – که در کشور ما به رسمیت شناخته شده و براساس تمامی قواعد بینالمللی موظف به رعایت آن هستیم- در بند ۲ ماده ۸ خود ارتقاء شناسایی مهارتها، شایستگیها و تواناییهای افراد دارای معلولیت و مشارکت آنها در محیط کار و بازار کار را از وظایف دول عضو دانسته، همچنین در بند ۱ ماده ۹ خود دولتها را به توانمندسازی افراد دارای معلولیت جهت داشتن زندگی مستقل و مشارکت کامل درتمامی جنبههای زندگی مکلف میکند.
درباره بیمه افراد معلول سختگیری میشود
این عضو جامعه معلولان کشور با اشاره به اینکه زندگی برایش بسیار سخت است، میافزاید: «قصد داشتم؛ خود را بیمه خویش فرما کنم، اما به خاطر داشتن معافیت پزشکی سربازی، تامین اجتماعی قبول نکرد و گفت؛ افرادی که معافیت دارند را قبول نمیکنیم، باید دوره خدمت سربازی را گذرانده باشید تا قبول کنیم، چون برای افرادی که معافیت پزشکی دارند، سخت کار پیدا میشود»
وی معتقد است؛ «تامین اجتماعی درباره بیمه سختگیری زیادی میکند به علاوه آنکه هزینه بیمه نیز خیلی بالاست.»
علیرضا ادامه میدهد: «برای اینکه خودم رو بیمه خویش فرما کنم، گفتند؛ ماهیانه ۲۰۰ هزار تومان لازم است، بپردازم؛ مگه من چقدر درآمد دارم؟!»
ماده ۲۵ کنوانسیون دولتها را مکلف میکند که تبعیض علیه افراد دارای معلولیت را در مفاد بیمه درمانی، بیمه عمر و سایر بیمههایی که در قانون ملی مجاز شناخته شده، ممنوع کند به جهت آنکه به روشی عادلانه و منطقی ارائه شود. اقدامی که به نظر میرسد در کشور ما به فراموشی سپرده شده و به رغم سخنان مسئولان هنوز معلولان کشور نمیتوانند به راحتی از خدمات بیمهای بهرهمند شوند.
علیرضا ادامه میدهد: «پس از مکاتباتم با ریاست جمهوری ایشان من را به سازمان بهزیستی معرفی کردند، بهزیستی هم من را به شهرداری منطقه ۲۰ معرفی کرد تا جایی را برای من در نظیر بگیرند که بتوانم بساط تعمیرات کفشم را در آنجا به پا کنم، با اینکه یک فضای ۴ متری برای من کافیست، اما قبول نکردند چون فقط به تولیدیها جا میدهند نه برای تعمیرات.»
بسیج هم به اشتغالم کمک نکرد/ برخی مسئولان بهزیستی برخورد بدی با من دارند
وی با تاسف میافزاید: «برای بازیگری هم اقدام کردم، اما من را نخواستند؛ فرماندار شهر ری هم برای کار، من را معرفی کردند اما در نهایت هیچ جوابی نگرفتم و هیچ کاری هم برای من پیدا نشد.»
جوان معلول این حکایت به فعالیتهایش در بسیج اشاره کرده و حکمهایش را که از پایگاه بسیج محل به او داده شده نشان میدهد و میگوید: «من مسئول امداد و نجات، مسئول دبیرخانه پایگاه و مسئولیت پیک پایگاه را برعهده دارم.»
علیرضا ادامه میدهد: «از طریق سایت پایگاه بسیجی که در آن فعالم، فرمهایی را پر کردم، اما ۲ سال است که نتیجهای نگرفتهام دوستانم که شرایط من را دارند، هم هیچ نتیجهای نگرفتند و نتوانستهاند؛ کار پیدا کنند.»
این جوان معلول دغدغههای دیگری هم دارد؛ از بالا بودن هزینههای توانبخشی همچون فیزیوتراپی و گفتار درمانی در کشور میگوید و اینکه سازمان بهزیستی به این موضوع رسیدگی نمیکند.
او ادامه میدهد: «برای بهبود مشکلات گردن و دستم هر روز به فیزیوتراپی نیاز دارم و باید برای هرجلسه۳۰ تا ۴۰ هزار تومان پرداخت کنم به همین خاطر یک دستگاه فیزیوتراپی به قیمت ۲۷۰ هزار تومان خریدم، اما جنسش چینی بود به خاطر همین نتوانستم از آن استفاده کنم. قیمت یک دستگاه فیزیوتراپی با کیفیت بالا حدود ۲ میلیون تومان است.»
علیرضا میگوید: «فاکتور جلساتی را که به فیزیوتراپی رفتهام به سازمان بهزیستی بردم تا هزینه آن را پرداخت کند، اما قبول نکردند وگفتند: «بودجه نداریم و شما باید از خدمات فیزیوتراپی سازمان استفاده کنید، اما سازمان بهزیستی فیزیوتراپهای مجربی ندارد و برای فیزیوتراپی از همان دستگاههای نامرغوبی استفاده میکند که من در خانه دارم به علاوه از خدمات فیزیوتراپی سازمان بهزیستی تنها میتوانم ۲ جلسه در ماه استفاده کنم، اما من به بیش از این مقدار نیاز دارم، بنابراین فیزیوتراپی سازمان بهزیستی کمکی به بهبود من نمیکند.»
او همچنین از برخوردهای بدِ برخی مسئولان سازمان بهزیستی گلایه میکند و میگوید: گاهی در بهزیستی برخی از مسئولان برخورد بدی با من دارند و به من میگویند؛ از اینجا برو وگرنه برایت گران تمام میشود.»
وی ادامه میدهد: «گردنم نیاز به نوعی درمان لیزری دارد تا عضلات آن باز شده و بتوانم آن را صاف نگه دارم و به مخاطب مستقیم نگاه کنم، برای اینکه بتوانم مداوم از این روش درمانی استفاده کنم باید دستگاه آن را داشته باشم که قیمتش ۲۰ میلیون تومان است.»
کسی از جامعه معلولان حمایت نمیکند/ معلولان به ترحم نیاز ندارند
او از برخورد جامعه با معلولان نیز گلایه کرده و میگوید: والدین باید به فرزندانشان یاد بدهند که افراد معلول را مسخره نکنند، مردم وقتی معلول میبینند، میایستند و نگاه میکنند این موضوع ما را ناراحت میکند.»
علیرضا با تاکید براینکه کسی از جامعه معلولان حمایت نمیکند، میافزاید: وقتی مردم با فرد معلول مواجه میشوند؛ این جمله را میگویند «خدا شفاش بده» در حالیکه معلول نیاز به این نوع دعا ندارد، معلولان نیاز به کمک و رسیدگی دارند نه ترحم. حتی گاهی وقتی فرد معلول را میبینند؛ صدقه میدهند. معلول نیاز به صدقه کسی ندارد. چرا باید چنین رفتارهایی در جامعه وجود داشته باشد، این رفتارها به منِ معلول برمیخورد.»
او از مسئولان میخواهد که در زمینه اشتغال به معلولان کمک کرده و شرایطی برای معلولان فراهم کنند که آنان به راحتی بتوانند در خیابانها رفت و آمد کنند و در حقیقت محیط اجتماع را برای معلولان مناسبسازی کنند، زیرا شرایط به گونهای است که رفت و آمد برای معلولان مشکل است.»
وی تاکید میکند: «شهرداری در این زمینه اقدامی انجام نمیدهد و تنها کاری که میکند، آن است که روز جهانی معلولان در فرهنگسراها همایش و برنامههای تبلیغاتی برگزار میکند.»
علیرضا اهل مطالعه است و دوست دارد در رشته علوم سیاسی ادامه تحصیل بدهد، اما برای اینکه بتواند کار کند از ادامه تحصیل انصرف میدهد. او به هنر هم علاقه دارد و سعی میکند؛ گیتار بنوازد، یکی از همکاران مادرش هر از گاهی به او آموزش میدهد.
وی بزرگترین آرزویش را دیدار با رهبر انقلاب، ظهور امام زمان(عج) و داشتن استقلال مالی و شغلی عنوان میکند.
نگذاریم آینده معلولان در فقر و بیسرپناهی بگذرد
با شنیدن درد و دلهای علیرضا به این فکر میافتم که شاید بهتر است؛ مسئولان کنوانسیونی را که چند سالی است، پذیرفتهاند یک بار دیگر نگاه کنند. پیماننامهای که درآن بارها بر لزوم ایجاد حقوق مساوی برای معلولان با سایر افراد جامعه، مناسبسازی اماکن برای افراد با معلولیتهای مختلف، داشتن امکانات بهداشتی و توانبخشی مناسب و آموزش و استخدام و اشتغال این افراد و… تاکید کرده است.
علیرضا از بیتوجهی مسئولان میگوید؛ مبادا که با ادامه این بیتوجهیها و کوتاهیها فردای علیرضاها که دیگر پدر و مادر نمیتوانند؛ دستگیرشان باشند به خاطر بیکاری و فقر در خیابانها بگذرد یا ناچار شوند برای گذران زندگی خود دست نیاز به سوی اطرافیان دراز کنند، زیرا چنین مسائلی نه تنها فرد معلول را با احساس تحقیر و بیفایده بودن مواجه میکند که اطرافیان را نیز با دردسرهای دیگری رو به رو میسازد.
به یاد داشته باشیم که معلولیت نتوانسته است، برای علیرضا محدودیت ایجاد کند؛ او زنده است و با تمام وجود امیدوار و باانرژی، اوبه ناتوانیهایش بها نمیدهد و نگاهش تنها به سمت تواناییهایی است که دارد. آنچه او را محدود و نگران کرده است؛ بیتوجهی مسئولان به آینده وی و عدم حمایت مناسب از طرف آنها است. آیندهای که با یک توجه میتواند؛ سرشار از شادی و آرامش باشد و با ادامه بیتوجهیها رنگ و بوی ناامیدی و رنج را به خود بگیرد.
واقعا برگزاری انواع همایشها و سردادن انواع شعارها درباره کمک به معلولان چه فایدهای دارد، وقتی به آن عمل نشود. زمانیکه یک جوان معلول اما توانا برای داشتن فضایی ۴ متری که بتواند در آن به تعمیرات کفش پرداخته و مخارجش را تامین کند باید سالها دوندگی کرده و در پایان نیز به جایی نرسد، آیا باز هم میتوان از حمایت معلولان توسط مسئولان مربوطه دم زد؟
هر چند برنامه جامع از حقوق معلولان که در ۶۶ماده به تصویب هیات وزیران رسیده و تا حدود زیادی با کنوانسیون حمایت از حقوق معلولان نیز مطابقت دارد، برنامههای خوبی را در خود جای داده است اما همچنان گفت از تصویب تا اجرا راه بسیار است.
مبادا که تصویب کامل و اجرای این برنامه یا قانون چنان به درازا کشد که عمر و جوانی بسیاری از معلولان امروز به هیچ روزنهای از امید به پایان برسد زیرا روزهای رفته از عمر را با هیچ بهایی نمیتوان پرداخت و افرادی همچون این جوان معلول نباید روزگار سالمندیشان را در خرابه آروزها و امیدهایشان بگذرانند.
علیرضا امروز از مسئولان و هر فردی که بتواند او را در داشتن فضایی برای کسب و کار مستقل یاری کند میخواهد که به او توجه کنند و نگذارند که فردایش در بیکاری و فقر بگذرد. به ویژه آنکه افرادی در شرایط وی به خدمات بهداشتی و توانبخشی مداوم نیاز دارند که بدون داشتن درآمد نمیتواند آنها را تامین کند.
176/