قربانی اسیدپاشی: کمک کنید نفس بکشم
آمنه بهرامی بعد از گذشت ١١ سال از اسیدپاشی همچنان باید تیغ جراحی را تحمل کند. او قرار است بهزودی به دلیل عوارض ناشی از گاز اسید که باعث سوختن ریهاش شده، در اسپانیا عمل شود و از مسئولان خواست کمکش کنند تا دوباره بتواند راحت نفس بکشد. آمنه بعد از گذشت سالها و بارها …
آمنه بهرامی بعد از گذشت ١١ سال از اسیدپاشی همچنان باید تیغ جراحی را تحمل کند. او قرار است بهزودی به دلیل عوارض ناشی از گاز اسید که باعث سوختن ریهاش شده، در اسپانیا عمل شود و از مسئولان خواست کمکش کنند تا دوباره بتواند راحت نفس بکشد.
آمنه بعد از گذشت سالها و بارها عمل جراحی همچنان با عوارض ناشی از اسیدپاشی دستوپنجه نرم میکند و اینبار به دلیل نارسایی ریه زیر تیغ جراحی میرود درحالیکه هزینههای سنگین عملهای جراحی، آمنه را بهشدت تحت فشار قرار داده است.
آمنه که تاکنون نزدیک به ٢٠٠ عمل جراحی را پشت سرگذاشته است در شرایطی به سر میبرد که دیگر به بازگرداندن بینایی چشمهایش فکر نمیکند و فقط میخواهد بتواند یک بار دیگر راحت نفس بکشد.
آمنه که اکنون در شهر بارسلون اسپانیا به سر میبرد و قرار است بهزودی تحت عمل جراحی قرار گیرد، درحالیکه بهسختی نفس میکشید و صحبت میکرد، به خبرنگار ما گفت: «١١ سال از زمان اسیدپاشی میگذرد و من همچنان درگیر عوارض بعد از آن هستم. متأسفانه به بافتهای ریهام آسیب شدیدی وارد شده است.
پزشکان میگویند اسید وارد ریه نشده اما گاز اسید باعث شده بخش عمدهای از ریه از کار بیفتد و من نتوانم بهدرستی نفس بکشم. در طول این سالها خیلی تحت درمان قرار گرفتم اما کارساز نبود حالا نارسایی ریه به حدی رسیده که نفسکشیدن بدون اکسیژن برایم غیرممکن است و باید از ماسکهای مخصوصی استفاده کنم.
شش ماه است که از اکسیژن و ماسک مخصوص استفاده میکنم اما وضعیت بهتر نشده است و حالا دکترها میگویند وضعیت آنقدر بد شده که دیگر این درمان پاسخگو نیست و باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم. این عمل باید هرچه زودتر انجام شود».
آمنه ادامه داد: «١١ سال است که شبها نمیتوانم خوب بخوابم و هربار نفسم در خواب قطع میشود و کسی باید بالای سرم باشد تا بیدارم کند و دوباره به خودم بیایم و نفس بکشم چندین بار هم در خواب اکسیژن را قطع کردم بدون اینکه خودم متوجه شوم.
این در حالی است که صدای نفسکشیدنم آنقدر بلند است که تقریبا کسی نمیتواند کنارم بخوابد و در این سالها مادر یا خواهرم کنارم ماندند تا مبادا من در خواب خفه شوم. ١١ سال است که هیچکدام از ما خوب نخوابیدهایم. در این چند ماه اخیر وضعیت طوری شده که دیگر به بازگشت بیناییام فکر نمیکنم و آرزوی یک بار نفسکشیدن راحت را دارم.
آمنه درباره اینکه شایعه شده بود بیناییاش را به دست آورده است، گفت: من بیناییام را به دست نیاوردم، سهیلا جورکش، یکی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان، در یک عمل جراحی بیناییاش را به دست آورده است که البته برای من جای خوشحالی زیادی دارد؛ بالاخره دولت از یک قربانی اسیدپاشی حمایت کرد و او توانست به بارسلون سفر کند و بیناییاش را به دست آورد امیدوارم عمل با موفقیت انجام شده و بینایی سهیلا ماندگار باشد.
حتی اگر دولت وظیفهاش را در مورد یک قربانی که تا پایان عمر باید گرفتار عوارض ناشی از اسیدپاشی باشد انجام دهد، جای خوشحالی بسیار برای من دارد. با اینکه پروندهام بسیار موردتوجه افکار عمومی قرار گرفت و مردم زیادی با من همدردی میکنند متأسفانه از من حمایتی نشد و هیچ کمکی به من نکردند.
حتی تئاتری در مورد زندگیام اجرا شد که شنیدم خانم مولاوردی معاون امور زنان رئیسجمهوری و آقای هاشمی، وزیر بهداشت هم به تماشای تئاتر رفتند و تحتتأثیر هم قرار گرفتند اما واقعیت این است که تحتتأثیر قرارگرفتن آنها دردی از من دوا نمیکند؛ من نیاز دارم آنها از من هم حمایت کنند تا حداقل بتوانم نفس بکشم اما دریغ از حتی یک تماس تلفنی».
او ادامه داد: بارها به دفتر رئیسجمهوری رفتم؛ مرتب من را از این میز به آن میز میفرستند و دو سال و نیم سرگردان شدم بدون اینکه نتیجهای بگیرم. برای اینکه هزینه داروهایم و جراحیها را تأمین کنم وام گرفتم و مجبور به پسدادن آن بودم و تعهد داده بودم؛ دولت قبل گفته بود کمکم میکند و نکرد.
دولت آقای روحانی هم دو سال و نیم من را از یک میز به میز دیگر فرستاد بدون اینکه نتیجهای بگیرم و همچنان مقروض هستم و وضعیت خوبی ندارم. حالا هم نمیدانم عمل ریهام را چطور انجام دهم و چطور هزینههایش را تأمین کنم.
از مسئولان میخواهم یک لحظه خودشان را جای من قرار بدهند از وزیر بهداشت و معاون امور زنان میخواهم یک لحظه تصور کنند من چطور نفس میکشم، ماسک اکسیژن را روی صورتشان تجسم کنند. وزیر بهداشت که پزشک است و خودش بهتر میداند وضعیت چطور است.
آنها وقتی سرما میخورند و گلویشان درد میگیرد در خانه میمانند و استراحت میکنند و از سرفهکردن شکایت دارند و داروهای مختلف استفاده میکنند تا بتوانند راحت نفس بکشند اما من ١١ سال است که هرروز وضعم بدتر از قبل میشود.
هر روز نفسکشیدن برایم سختتر میشود. تنها حرفی که با آنها دارم این است که کمکم کنید نفس بکشم دیدن آفتاب و قشنگیهای دنیا پیشکش، یادتان باشد بعد از مرگم دیگر بیانیهدادن و تسلیتگفتن دردی از کسی دوا نمیکند».
176/