یک دختر مجرد بیاور تا گنج را نشانش بدهم!
او تاکید میکند برای آنکه کارش به نتیجه برسد، باید کسی را که خواب میکند و جای گنج را به آن نشان میدهد، خانم مجردی باشد که ازدواج نکرده باشد! آقای گنجیاب کارش را به عرفان نسبت میدهد و میگوید: شاید باور نکنید که من فرزند مُرده خودم را با ذکر زنده کردهام! ذکرها اثرات …
او تاکید میکند برای آنکه کارش به نتیجه برسد، باید کسی را که خواب میکند و جای گنج را به آن نشان میدهد، خانم مجردی باشد که ازدواج نکرده باشد!
آقای گنجیاب کارش را به عرفان نسبت میدهد و میگوید: شاید باور نکنید که من فرزند مُرده خودم را با ذکر زنده کردهام! ذکرها اثرات شگفتانگیزی دارند.
قبل از هر کاری میخواهد وضو بگیرم و 100 بار ذکری را تکرار کنم. سه انگشتر از سنگهای متفاوت دارد که به نوعی ابزار کارش محسوب میشوند و روی هر کدام چیزی نوشته شده است. دو انگشتر را خودش دستش می کند و یکی از آنها را به من می دهد تا همزمان با آنکه ذکر می گویم دستم کنم. چشمانم را با دستمالی می بندد و بالای سرم می ایستد و شروع به ذکرخوانی می کند. از من میخواهد بعد از سه صلوات آرام آرام ذکر «یاهو» را زمزمه کنم.
هشدار میدهد بعد از چند دقیقه که پلکها و سرم سنگین شد، به خواب میروم و نور کوچک یا لکه ابری مقابل چشمانم ظاهر میشود و باید با صدای بلند به آن سلام کنم و خوشآمد بگویم، بعد از سلام آن نور یا ابر تبدیل به یک انسان میشود و درون من حلول پیدا میکند و سپس باید از او جای گنج را بپرسم و او هم جای گنج و نوع آن را به من نشان میدهد. اگر هم طلسمی در کنار گنج وجود داشته باشد، آن را نشان میدهد.
آقای گنجیاب تاکید میکند: ممکن است در جلسه اول به نتیجه نرسیم و برای پیدا کردن گنج نیاز باشد چندین جلسه این کار را انجام دهیم. بعد از 20 دقیقه نه نوری مقابل چشمانم حاضر میشود و نه ابری. بعد از یک تلاش بیهوده میگوید به این کار ایمان قلبی نداری و اعتقاداتت ضعیف است.
او در پاسخ به این پرسش که چندبار این کار را انجام داده بیان میکند: بارها این کار را انجام دادهام و جواب گرفتم. دختر جوانی را خواب کردم و جای گنج را پیدا کردیم، اما چون طلسم کار سنگین بود، اجنه به دنبال انتقام بودند و به خاطر پیامدهایش کار را نصف و نیمه رها کردیم.
هنگامی که میپرسم کسانی که به دنبال شما هستند چطور پیدایتان میکنند، اظهار میکند: بالاخره میشناسند دیگر.
آقای گنجیاب درباره اینکه تاکنون چند محل گنج را پیدا کرده است، میگوید: کسانی که برای این کار جلو میآیند تا خالص و مخلص نباشند نمیتوانند ادامه دهند. اگر نیت کسانی که به من مراجعه میکنند پلید باشد، گنج غیب میشود. برای مثال یک سال در یک منطقه کار کردیم، اما چون صاحب ملک قصد کلاهبرداری داشت، گنج غیب شد و بعد از من هم هر کسی را که آورد نتوانستند آن را پیدا کند.
او ادامه میدهد: قبل از شروع کار من با طرف مقابل صحبت میکنم که 10 درصد از پولی که از این کار بدست میآید برای خُمس آن بپردازند و مقداری را برای فقرا در نظر بگیرند و مابقی آن را هم به عنوان دستمزد کار بین گروه تقسیم کنیم، اما اغلب به محض اینکه به پول نزدیک میشویم تصمیم میگیرند همه آن را یکجا برای خودشان هزینه کنند.
آقای گنجیاب از طریق یکی از دوستانش با این کار آشنا میشود و به گفته خودش کمکم توانایی اینکه بدون گنجیاب محل آن را پیدا کند، بدست می آورد و حالا هم مشتریان خاص خودش را دارد و برای هر کسی هم این کار را انجام نمیدهد. به گفته خودش تا حالا بارها سرش را کلاه گذاشتهاند، اما چون به این کار عشق میورزد همچنان آن را ادامه میدهد.