والدین خیانتکار چه بلایی سر بچه ها می آورند!
یقینا تربیت و سرنوشت کودکان در اثر خیانت یکی از والدین، تغییر می کند و اغلب آنان نمی توانند مسیر درستی را برای آینده خود انتخاب کنند. کودکان ما بسیار ریزبین و هشیارتر از آنند که والدین بتوانند چیزی را از دیدشان مخفی کنند. شاید آن ها چیزی را بروز ندهند، اما مطمئن باشید این …
یقینا تربیت و سرنوشت کودکان در اثر خیانت یکی از والدین، تغییر می کند و اغلب آنان نمی توانند مسیر درستی را برای آینده خود انتخاب کنند. کودکان ما بسیار ریزبین و هشیارتر از آنند که والدین بتوانند چیزی را از دیدشان مخفی کنند. شاید آن ها چیزی را بروز ندهند، اما مطمئن باشید این دلیل نمی شود که متوجه چیزی نشوند؛ بنابراین والدین نباید تصور کنند که اگر موضوعی را مخفی می کنند، کودکانشان نیز بی خبر می مانند.
والدینی که در ارتباط زناشویی خود مشکل جدی دارند، تا جایی که تجاربی مثل خیانت و روابط ناسالم را رقم می زنند، قطعا الگوی خوب و شایسته ای برای فرزندانشان نیستند و باید به زودی زود منتظر بروز همین رفتارهای ناشایست از جانب فرزندانشان در نوجوانی یا جوانی باشند. از آنجایی که والدین الگوی اصلی رفتار در کودکانند و پدر و مادر جزو گروه های مرجع رفتاری برای آن ها هستند، کشمکش ها و درگیری های آن ها در زمینه خیانت، کودکانشان را نیز در آینده به همین دایره می کشاند.
تاثیر خیانت بر کودکان
علی رغم تصورات ما، کودکان به سادگی به این پی می برند که پدر یا مادر و یا هر دو آن ها از حریم اخلاقی خارج شده اند. کودکی که در چنین محیطی رشد یافته است استعداد ذاتی برای انحراف را پیدا می کند و این امر متاسفانه می تواند در دوران بلوغ منجر به بروز بحران های اخلاقی در آن ها شود. این مسئله نیز باید یادمان باشد که کودکان خود را در مرکز جهان می دانند و بنابراین هر اتفاقی که روی دهد به نحوی به آن ها مربوط می شود.
کودکان ممکن است در اثر مشکلاتی که به سبب خیانت بین پدر و مادرشان به وجود می آید به این نتیجه برسند که مسبب تمامی مسائل آن ها هستند و بخاطر حرفی که زده اند یا کاری که انجام داده اند این اتفاقات روی داده است و بنابراین احساس گناه و شرمندگی می کنند. در چنین مواقعی آن ها خود را در اختلاف میان والدینشان مسئول می دانند و فکر می کنند می توانند به اوضاع سروسامان بدهند و سعی می کنند کودک بهتری باشند و تصور می کنند که می توانند کاری انجام دهند که والدینشان آشتی کنند.
اما وقتی این اتفاق نمی افتد و نقشه هایشان با شکست مواجه می شود، احساس ناتوانی و ناامیدی بر آن ها غلبه می کند و بعد از تمام این ها، احساس مخرب اندوه و اضطراب در آن ها شکل می گیرد. اندوه از این بابت که چرا در درست کردن رابطه والدینشان ناموفق بودند و اضطراب، به این خاطر که نکند زمانی والدینشان از هم جدا شوند و در نهایت نیز این موجودات بی گناه کارشان به افسردگی کشیده می شود که خود از تاثیرات مستقیم این مسئله به شمار می آید و درواقع یک تاثیر ثانویه است که به دنبال اندوه، احساس تنهایی و اضطراب به وجود می آید.
در مواجهه با خیانت بهتر است تا جای ممکن کودکانمان وارد موضوع نشوند؛ چرا که در صورت آگاهی، ممکن است به مرور زمان تغییرات در رفتار و نگرششان به والدین و حتی زندگی آینده خودشان به وجود آید. این تغییرات ممکن است در مسائل عاطفی، اعتقادی و یا اعتماد والدین و اطاعت پذیری کودکان اتفاق افتد.
تغییرات عاطفی در کودکانِ والدین خیانتکار
پس از فاش شدن خیانت در احساسات و عواطف کودکان تغییرات اساسی رخ می دهد که در زیر به آن ها اشاره می کنیم:
1- حالت تهاجمی، گاهی اوقات کودکانمان وقتی شرایط را درک می کنند، با والدی که به او خیانت شده است، همراهی می کنند و غم وی را به خود تعمیم می دهند و خود را مانند او فردی شکست خورده به حساب می آورند؛ درنتیجه حالات روحی شان به هم می ریزد و احساس سرگردانی و سردرگمی در عشق و دوست داشته شدن را در درونشان تجربه می کنند.
2- گاهی نیز به واسطه جو حاکم بر خانواده با شخصی که خیانت کرده است، همراه می شوند و والد قربانی را مقصر می دانند و همچنین با الگوبرداری از والدینشان در اختلافات و یا عملکردشان در زندگی والد خیانتکار را همراهی کرده و از او پیروی می کنند.
3- برخی اوقات کودکانمان از هر دو والدشان می رنجند و خودخوری می کنند و گوشه گیر می شوند. گاهی سرکش، پرخاشگر و انتقامجو می شوند. آن ها زمانی که مسئله خیانت والدشان فاش می شود، خودنمایی شان در خانه به واسطه شوکی که به والد خیانت دیده و بحران هایی که به وسیله برملا شدن این مسئله در خانواده پیش می آید، کاهش می یابد.
راهکارهایی برای کودکان آسیب دیده
قبل از اینکه به راهکارها بپردازیم، باید به این مسئله توجه کنیم که خیانت والدین به واسطه مشکلات اساسی که بینشان به وجود می آید در کودکان باعث آسیب روانی- عاطفی شدید می شود و با ایجاد ضربه روانی یا استرسی که تجربه می کنند، آن ها را دچار عدم تعادل روانی، کاهش انگیزه و امید، ترس و دلهره و خلا روانی می کند؛ بنابراین باید این مهم را مدنظر قرار دهیم که قبل از اینکه درصدد از بین بردن آسیب در کودکانمان شویم، ابتدا باید آسیبی را که توسط شرایط حاکم بر خودمان وارد شده است، از بین ببریم.
برای این کار لازم است مدیریت بحران را بیاموزیم و سپس سعی در بالابردن مهارتمان در این زمینه کنیم؛ بنابراین اگر می خواهیم میزان آسیب دیدگی کودکانمان را کاهش دهیم ابتدا باید از لحاظ شرایط روحی در موقعیت مناسبی باشیم. حال در زیر به راهکارهای کاهش آسیب برای کودکان آسیب دیده می پردازیم:
– ضروری است که وضعیت روانی عاطفی کودک مدنظر قرار گرفته شود؛ مثلا باید نیازهایش را مهم بشماریم و در رفع آن تلاش کنیم؛ چرا که در این طور مواقع کودک به شدت درصدد جلب توجه است.
– باید از توانایی ها و محدودیت های کودکمان مطلع باشیم و مثلا برای فهم احساسش سعی کنیم همانند او فکر کنیم و از پنجره ذهن او به اطراف بنگریم.
– سعی کنیم تا جایی که می شود در فعالیت هایش مشارکت کنیم؛ چرا که مشارکت در فعالیت های کودک سبب می شود راحت تر احساسات و نگرش هایش را درک کنیم.
– بیاییم با کودکانمان هم سطح شویم؛ مثلا از نظرات و احساساتشان بپرسیم و در صورت لزوم آن ها را لمس کنیم. به صورتشان لبخند بزنیم، تماس چشمی خود را وقتی در حال صحبت با ما هستند، قطع نکنیم و نوازششان کنیم؛ در عین حال باید حواسمان را نیز جمع کنیم تا این کارها را به طور افراطی انجام ندهیم که شکلی مصنوعی به خود بگیرد یا اینکه کودک از محبت افراطی ما خسته شود، بلکه باید تلاش کنیم تا حد تعادل را حفظ کنیم.
– می توانیم از کودکان بخواهیم احساسش را نقاشی کند و یا استیکرهای صورت را به او نشان دهیم و مثلا از او بخواهیم تا بگوید در حال حاضر احساش شبیه کدام یک از آن هاست.