وقتی خبرنگار معتاد می شود!
خیابان فدائیان اسلام – میدان شوش … جایی امن و معروف برای معتادان متجاهر و سارقان خرده پای تهرانی که برای دیدن و شنیدن ناگفته ها مجبور شدم با ظاهری شبیه معتادان و کارتن خواب ها یک شب را زیر پوست پایتخت زندگی کنم. ساعت ۱۸ عصر یکی از روزهای شهریور… آرام آرام تعداد معتادان، …
خیابان فدائیان اسلام – میدان شوش … جایی امن و معروف برای معتادان متجاهر و سارقان خرده پای تهرانی که برای دیدن و شنیدن ناگفته ها مجبور شدم با ظاهری شبیه معتادان و کارتن خواب ها یک شب را زیر پوست پایتخت زندگی کنم.
ساعت ۱۸ عصر یکی از روزهای شهریور… آرام آرام تعداد معتادان، کارتن خواب ها، افراد دوره گرد و سارقان خرده پا در حواشی میدان شوش زیاد می شود. هر که بقچه یا کوله و گونی در بغل دارد و در پیاده راه دور میدان بساطش را پهن می کند. از کفش های بدون بند و کهنه، ابزارآلات فرسوده، کیف پول، تلفن همراه سرقتی تا سیخ کباب، رادیوی قدیمی، کمربند پوسیده و غیره … خریدار و فروشنده هر دو از یک قماش هستند و هیچ مشتری یا فروشنده خارج از کارتن خواب نمی توانید مشاهده کنید. فروشندگان هم قیمت می دهند و هم با لوله شیشه ای پایپ خیلی راحت در انظار مخدر شیشه مصرف می کنند!
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
یک معتاد سارق: ۱۵ سال است پاتوقم شوش است!
یکی از کارتن خواب ها جوانی ۲۷ ساله بود که تنها یک جفت کتانی و چند تکه پرده توری قدیمی در بساطش داشت. با تعارف چند نخ سیگار به او گفتم: خیلی وقته اینجا بساط می کنید؟ نگاهی به من انداخت و گفت: بله حدود ۱۵ سال است … و بعد به سایر سوالاتم پاسخ درستی نداد. اما وقتی پرسیدم از صبح تا شب چه می کنید گفت: سرقت، دزدی، کیف قاپی، گشتن در سطل زباله … تا چیزی برای فروختن پیدا کنم!
درد دل های یک جگرکی
نکته قابل تامل این بود که تمام مغازه های نزدیک میدان باز بودند و کارتن خواب ها روبروی مغازه ها بساط خود را پهن کرده و هرکاری می کردند. البته از نزدیک شاهد درگیری چند مغازه دار با معتادان بودم که می خواستند آنها را از جلوی مغازه متفرق کنند. با این حال با ظاهری که داشتم نمی شد با مغازه دار مصاحبه کرد چون می ترسیدند تا اینکه به بهانه خوردن جگر وارد یک جگرکی شدم. بعد از اثبات خبرنگاری صاحب مغازه گفت: سالهای سال است وضعیت همینطور مانده و کاری از دست مسئول و ماموری بر نمی آید. ماموران می آمدند و هر بار گشت زنی و بگیر و ببند بود اما بعد از رفتن ماموران باز همین آش و همین کاسه است.
خانه اجاره ای ویژه معتادان
می گفت: وقتی پاتوق تمامی معتادان این منطقه و حتی سایر مناطق جنوب تهران شوش است نمی شود یک روزه و یک ماهه کار را تمام کرد. در این منطقه افراد خانه های چند اتاقه خود را به معتادان و سارقان اجاره می دهند و در هر اتاق هم ۲۰ نفر می خوابند. اصلا سودآوری خوبی برای صاحب خانه ها دارد. نه نیاز به رنگ و نقاشی است و نه هزینه های دیگر …خرابه اش را اجاره داده کیفش را می برد!
سئوال کردم چرا مغازه داران میدان شوش از مصاحبه یا انتقاد و اعتراض به وضع موجود می ترسند؟ پاسخ داد: مگر کاسب محل از جانش سیر شده…؟! اینجا معتاد نشئه می آید و معلوم نیست چه بیماری یا فازی دارد و از ما درخواست نان، کیک یا حتی آب می کند. من مجبورم بدهم چون اگر این کار را نکنم یا شیشه مغازه را پایین می آورد و یا با چاقو به من حمله می کند. شاید باورتان نشود اما روزانه ۲۰ تا ۳۰ مورد اینطور داریم. در حال گفتگو بودیم که معتادی وارد جگرکی شد و گفت: این تخم مرغ من را بپزید به من بدهید؟ و مغازه دار نگاه کرد و گفت این هم نمونه زنده اش! …
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
گشت محسوس نیروی انتظامی
پس از خروج از جگرکی یک گروهبان و یک سرباز نیروی انتظامی با موتورسیکلت در پیاده راه میان بساط معتادان و سارقان در حال گشت بودند. همراه آنها رفتم شاهد بودم که اوضاع را بررسی می کنند شاید به این دلیل که مواد مخدر علنی عرضه نشود.
همچنین خودروی شهرداری منطقه هم در ابتدای پیاده راه همراه با ۲ مامور شهرداری پارک شده بود. همه را می شناختند اما هیچ عکس العملی از سوی ماموران انجام نمی شد و سارقان ، معتادان و دستفروشان به کار خود ادامه می دادند.
از روی پل هوایی به آن طرف میدان رفتم که پارک کوچکی به نام پارک معتادان معروف است. روی پل هوایی که برای خودش داستانی داشت. از زن خیابانی تا گروه های سه نفره که با هم شیشه مصرف می کردند. باید گفت که پارک شوش حال و هوای دیگری دارد. خبری از بساطی ها نیست اما وقتی وارد شدم حیرت زده دیدم که چند جوان قوی هیکل روی نیمکت پارک نشسته و می گویند: دوا نبود؟ دوا!؟ که منظور همان هروئین است!
من هم گوشه ای با گونی که روی کولم بود نشستم و چند سیگار روشن کردم تا کمی با محیط آشنا شوم.
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
ماجرای خرید شیشه و هروئین
با ظاهری که داشتم از جوانی که به نظر می رسید فروشنده است سئوال کردم شیشه داری؟ گفت: چقدر می خوای …
گفتم: اندازه مصرف الان و فردا
گفت: شیشه به قیمت می دهم و برای مصرف امشبت می شود ۵ هزار تومان
گفتم: برای دوستم هم دوا می خواهم چی داری؟
گفت: ۱۰ هزار تومان برای مصرف امشبت می شود!
گفتم: پایپ برای کشیدن شیشه هم داری؟
جوان ساقی گفت: همراه من بیا …
همراه با ساقی به میان معتادان رفتیم. فریاد می زد: پاااایپ. پااایپ نبود! بعد یکی از آن طرف پارک گفت: بیا پایپ دارم! و ۲ هزارتومان دیگر دادم و پایپ خریدم.
به جوان ساقی گفتم: اگر زیاد بخواهم چه؟ می توانید برای یک ماهم بفروشید؟
گفت: بیا سوار موتور شو ….
با این جوان و گونی پر از پلاستیک و ظاهری که داشتم به محله دروازه غار رفتیم. بعد از یک ربع مردی قوی هیکل آمد و گفت: چیکاره ای؟
گفتم: دانشجو هستم اما برای امرار معاش گدایی هم می کنم. دوستانم هم وضعشان خوب است برای همین فروشندگی هم می کنم.
گفت: اگر شیشه گرم بالا بخواهید ارزان تر می شود. اما باید پول نقد بدهی …. برو پول بیار با همین آقا برگرد. در ضمن اگر بخواهی ساقی شوی حمایتت می کنم!
دوباره به پارک شوش بازگشته و در میان تاریکی روی چمن ها نشستم و مجبور بودم آنقدر سیگار دود کنم تا کسی شک نکند. یک خانواده می خواست از میان پارک عبور کند که به آنها از سوی معتادان توهین شد.
حکایت پارک معتادان
اما در میان صد ها معتادی که در حال کشیدن مخدر شیشه بودند برخی چهره ها قابل تامل بود. کودکانی که مجبور بودند کنار پدر یا مادر در پارک بمانند؛ رفتگر پیر که برایش دود می کردند و رانندگان تاکسی که با سختی می خواستند در ایستگاه پارک توقف کنند.
ضرب و شتم و فرار از معرکه …
اگر می دانستند خبرنگار هستی یا دوربین داری قطعا مورد اذیت و ضرب و شتم قرار می گرفتی با این حال عکاسی با نور کم آن هم از داخل گونی بسیار سخت بود. بعد از مدتی عکاسی تصمیم گرفتم دوربین را بیرون آورده و با نیت فروش دوربین دزدی عکاسی کنم. دوربین … دوربین فروشی دارم … چند نفر از سارقان معتاد به قصد خرید دوربین نزدیک شدند تا دوربین را ببینند و قیمت پایه آنها برای دوربین D۶۰ حدود ۵ هزار تومان بود! نفروختن دوربین به آنها موجب شد تا مورد ضرب و شتم قرار بگیرم اما با این حال توانستم فرار کنم.
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
برخی فروشگاه های دور میدان و حتی دکه های روزنامه از وضعیت موجود چندان ناراحت نبودند و در این میان منفعت هم داشتند. اصرار برای گفتگو با این افراد بی نتیجه بود. در هر حال استعمال مواد مخدر در انظار تنها محدود به میدان شوش تهران نبود بلکه بوی مخدر ما را به سمت میدان قزوین، اتابک و میدان محمدیه هم کشاند. هر چند تعداد معتادان در آنجا کم بود اما استعمال مخدر بدون ترس در خیابان و پارک ها مشهود بود.
چند ساعت خوابیدن روی چمن های پارک موجب شد تا گونی همراهم به سرقت رود اما کسی صدایم نکرد یا اینکه بخواهند ما را جمع کنند. کنارم چند معتاد در حال تزریق بودند که بعد از تزریق سوزن یکی از آنها شکست و سوزن را به سمت من پرتاب کرد. وضعیت آنقدر تلخ بود که شاید نتوان تمام دیده ها و شنیده ها را تنها در روایت یک شب کارتن خوابی آورد.
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
دوباره به میدان شوش بازگشتم تا وضعیت پارک را در ساعت ۲ نیمه شب رصد کنم. همچنان شلوغ بود. از داخل پارک عبور کردیم و کمی دورتر از میدان شوش داخل کوچه پس کوچه های محله وارد شدیم. کارگاه های تولیدی لباس تا ابزار و اوراقی ها که بوی تریاک و مخدر از پنجره ها بیرون می زد.
معتادانی که وضعیتشان بدتر از پارکی ها بود درون جوی های آب افتاده و برخی در سطل زبانه خوابیده بودند. این تصاویر تنها برای یک شب نیست بلکه بعنوان بخشی از واقعیت های تهران است که نباید از آن غافل شد.
وقتی خبرنگار معتاد می شود!
اگر خودروی شما فقط چند دقیقه در برخی کوچه های این محله توقف کند کارش یا به اوراقی ها می کشد و یا خدا می داند چه بلایی سرتان می آید. حمله به خودرویی که با آن برای گزارش رفته بودم سکانس پایانی کار بود. شیشه عقب شکست و بعضی از لوازم داخل خودرو سرقت شد.
آمارهای رسمی نشان می دهد بیش از ۲ میلیون معتاد در کشور داریم که این آمار در تهران برای معتادان متجاهر ۱۲ هزار نفر است. اما مرگ روزانه ۳ معتاد در کشور قابل تامل است.
با این حال ستاد مبارزه با مواد مخدر که همیشه مورد نقد رسانه ها و مجلس قرار داشته این بار با ریاست وزیر کشور اقداماتی را در دستور کار قرارداده و باید منتظر ماند تا هر چه زودتر وضعیت بهتر از گذشته شود.