ويراني از شهر نرفته است!
ندا فرشباف اینجا از توابع شهرستان ورزقان است، روستایی که به دلیل صعبالعبور بودن در دوردستها قرار گرفته و کمتر عابری راهش به این گذر میافتد. سه سال از 21 مرداد مهیب و ترسناک سال 91 میگذرد. بسیاری زلزله از یادشان رفته و دیگر کمتر کسی سالگرد این روز را به خاطر دارد و برای …
ندا فرشباف
اینجا از توابع شهرستان ورزقان است، روستایی که به دلیل صعبالعبور بودن در دوردستها قرار گرفته و کمتر عابری راهش به این گذر میافتد. سه سال از 21 مرداد مهیب و ترسناک سال 91 میگذرد. بسیاری زلزله از یادشان رفته و دیگر کمتر کسی سالگرد این روز را به خاطر دارد و برای کمکرسانی به مردم زلزلهزده سر میزند. وارد شهرستان ورزقان می شویم، پس از پرسوجو به سه روستایی میرسیم که هر سه به نسبت قابلتوجهی از امکانات اولیه محروم ماندهاند. حدود 10 کیلومترراه خاکی طی میکنیم تا برسیم به روستای «چراغلی».
سه سال از آن روزهای سخت گذشته اما هنوز نواقص بسیاری در روستا به چشم میخورد. کانکسهایی که دیگر جزیی از زندگی مردم شدهاند و خانههای نیمه ساختهای از دور خود نمایی میکنند. راه دسترسیاي که به سختی به خودرویی امکان عبور میدهد و کودکانی که از داشتن نعمت ادامه تحصیل محروم هستند. «ایپک ناز» زنی حدودا ۴۰ ساله است، ما را میبیند و کنجکاو میشود که از کجا و برای چه به روستایشان سفر کردهایم، روستایی که نه راه دسترسی دارد، نه مدرسه راهنمایی برای ادامه تحصیل کودکان و نه حتی خانه بهداشتی که در صورت بیماری بتوان به آن مراجعه کرد. جاده خاکی روستا هم که امکان سفر را برایشان بسیار دشوار کرده است. روستایی که حدود ۶۰ خانوار دارد و ۴۰ دانشآموز، ولی به دلیل صعب العبور بودن راه این دانش آموزان نمیتوانند بالاتر از مقطع ابتدایی ادامه تحصیل دهند. ایپک ناز میگوید سه فرزند دارد ولی هر سه آنها تا مقطع ابتدایی تحصیل کردهاند. میپرسم چرا به روستاهای دیگر نمیروند. با حالتی که ناراحتی در چهرهاش نمایان است میگوید: ما مردم فقیری هستیم خانم جان از راه کشاورزی امرار معاش میکنیم، روستا آب ندارد و مجبور هستیم محصولات دیمی بکاریم و برداشت کنیم، اما درآمد آن آنقدری نیست که کفاف زندگیمان را بدهد. هزینه رفت و برگشت روزانه یک ماشین به روستا ۶۰ هزار تومان است هیچ خانوادهای در روستا این امکان را ندارد روزانه چند هزار تومان برای رفت و آمد بچههایش هزینه کند. با اینکه در عصر تکنولوژی و ارتباطات زندگی میکنیم اما این کودکان هنوز از امکانات ابتدایی تحصیل محروم هستند. چند کیلومتر جلوتر اما، روستای دیگری هست که شرایطی بسیار وخیمتر از روستای چراغلی دارد. خودرو ما به سختی یاری میکند و با سلام و صلوات خودمان را به روستای «ایشیقلی» میرسانیم. مردم مهربان روستا طبق عادت به استقبالمان میآیند. با صحنهای عجیب روبه رو میشویم؛ روستایی که روی یک سطح صاف و ارتفاعی بسیار بلندتر از حد معمول خانهسازی شده است. چند قدمی با روستاییها پیش میرویم اما جلوتر انگار جر و بحثی پیش آمده است. چند نفر از مسئولان شرکت توزیع نیروی برق روستایی آمدهاند و برق مردم را قطع کردهاند؛ مردمی که بعد از سه سال هنوز خانههایشان را به سختی بازسازی میکنند. «ایشیقلی» روستایی که نامش با نور و روشنایی گره خورده است در تاریکی به سر میبرد. مسئول شرکت برق که از حضور ما خبر ندارد برخورد نامناسبی با مردم داشته و مدام تهدیدشان میکند. وقتی متوجه ما میشود رفتارش تندتر میشود و میگوید من نیروی انتظامی را در جریان میگذارم شما حق ندارید از این روستا عکس بگیرید! روستای «ایشیقلی» روستایی که در وسط درهای خوش آب و هوا قرار داشت و رودی از کنارش عبور میکرد پس از زلزله ارسباران آنچنان ویران شد که کارشناسان بنیاد مسکن به دلیل نرمی خاک و رانش زمین تشخیص دادند که از دره نقلمکان کنند و در یک زمین مسطح اسکان داشته باشند. اهالی روستا از دره به چند متر بالاتر نقلمکان میکنند اما چون زمین بالایی به خودشان اختصاص ندارد مجبور به پرداخت هزینه زمین هستند. متری یکهزار و ۲۰۰ تومان که اگر هر خانواده بخواهد ۱۰0۰متر زمین بخرد بايد حدود یک میلیون و دویست هزار تومان هزینه پرداخت کند که این مساحت تنها برای اسکان خانوادهاش کافی است. وجود سرمایه برای خرید زمین کشاورزی و طویله هم جای خود دارد. این روستا که راهی نامناسب و دور از دسترس دارد با وجود همه این سختیها ۷۰ خانوار در آن زندگی میکنند. اما شرکت توزیع آب و برق و گاز میگویند روستاییان باید برای هر خانه مسکونی یک کنتور جدا تهیه کنند و انشعاب بگیرند.
مردمی که در پایین دره در بهشتی خوش آب و هوا زندگی میکردند اکنون پس از گذشت سه سال از آن زلزله وحشتناک درد زلزله یادشان رفته، اما هنوز زندگیشان سامان نگرفته است و برای داشتن امکانات اولیه زندگی (آب و برق و گاز) امکاناتی که در خانههای سابقشان داشتند مجدد باید متحمل پرداخت هزینه باشند. در همین مورد با اهالی روستا صحبت میکنم که مردی با صدای بلند از سمت چپ به سویمان میآید، بلند بلند صحبت میکند و از ما طلب کمک دارد، تا میفهمد خبرنگاریم از خدا خواسته شروع به صحبت میکند. مرادعلی مرد میانسال روستایی که شغلش کشاورزی است از هزار درد نگفتهاش میگوید، از زمینی که باید خریداری کند، از انشعاب آب و برق و گاز که حدود ۳ میلیون تومان هزینه دارد، از سختی رفت و آمد به روستا و از هزاران مشکل دیگر که همه پول میخواهد و پول و این روستاییان محروم در خرجی روزمره خود ماندهاند. میپرسم زمستانها چطور میگذرد؟ میگوید گفتن ندارد که خواهرم خودت وضعیت را میبینی؛ آب که نداریم با تانکر آب حمل میکنیم، برق هم که نیست. زمستانهای ورزقان خیلی سرد و طاقت فرسا میشود، حتی یک خودرو هم از اینجا عبور نمیکند. با این سختی و نبود کار مردم مجبور به مهاجرت فصلی هستند و زمستانها را در شهر کارگری و در حاشیه شهر در خانهای اجارهای زندگی میکنند.
مرادعلی میگوید: شغل ما کشاورزی است و به دلیل کمبود آب محصولات دیمی میکاریم. امسال هم که خشکی بود باران آنچنانی نبارید. از او میپرسم چرا برای گرفتن انشعاب آب و برق اقدام نمیکنید؟ احساس میکنم شرمگین میشود و من از پرسش خود شرمگینتر. میگوید: خواهرم یک روستایی ۳ تا ۵ میلیون تومان درآمد سالانه دارد چطور میتوانیم زمین خریداری کنیم، هزینه انشعاب بدهیم و با همه اینها ماهانه اقساط وام ساخت مسکن را هم پرداخت کنیم؟ طاهره، یکی دیگر از اهالی روستا میگوید: مسئولان میگویند به شهرها مهاجرت نکنید، ما در شهر جایی نداریم، شغلی نداریم. به شهر که میرویم باید کارگری کنیم، برای اینکه بتوانیم در روستای خودمان زندگی کنیم به امکانات نیاز داریم. شما بگویید چه کسی میتواند در روستایی که هیچ امکانی نداردزندگی کند؟ راه دسترسی نامناسب، نبود آب و برق و گاز؛ نبود خانه بهداشت و مدرسه… در این روستا به هر طرف که نگاه کنی مشکل دارد، انگار مصیبت از در و دیوارش میبارد. قبل از زلزله مدرسهای در مکان سابق روستا وجود داشت که آن هم با خاک یکسان شد، اما در حال حاضر نه مدرسهای دارد و نه خانه بهداشتی، اگر کسی در این روستا بیمار شود با توجه به راه نامناسب دسترسی و زمانی که باید تا رسیدن به بیمارستان صرف شودمحکوم به مرگ است. روستایی دیگر بعد از «ایشیقلی» وجود دارد به نام «خلف انصار» اما مسیر دسترسی به اندازهای نامناسب است که برنامه سفر را به سمت روستاهای توابع اهر تغییر میدهیم. در سر راه با روستای «اورنگ» همان روستایی که مقام معظم رهبری برای بازدید به آن سفر کردند مواجه میشویم. تا نزدیکی روستا جاده آسفالت شده است. دیده شدن این روستا در رسانهها از طرفی و قرار گرفتن سد «ستار خان» در جوار این روستا از طرف دیگر باعث رونق و آبادانی آن شده است. چند زن در کوچه پس کوچههای روستا نشستهاند، از آنها میپرسم بعد از زلزله چه وضعیتی داشتید؟ «ملیکه» دختر جوانی است که از دیگران سبقت میگيرد وبا سرعت میگوید: بعد از بازسازی روستا به ما قول اجرای طرح هادی را دادند ولی هنوز خبری نیست. پیرزن بغل دستیاش حرف ملیکه را قطع میکند و میگوید، میگویند دولت ۶۰۰ میلیون تومان برای آسفالت و جدولکشی خیابانهای روستا در نظر گرفته است اما ۳ سال است که وعده میدهند و عمل نمیکنند! گشتی در روستا میزنیم، با فاصلهای کمتر از ۲۰ کیلومتری دو روستای اورنگ و ایشیقلی؛ شاید به اندازه زمین تا آسمان فرق دارند. علاوه بر داشتن همه امکانات رفاهی در این روستا، حتی مسجد، مدرسه و خانه بهداشت آن به صورت کامل ساخته شده است، اما مردم ایشیقلی حتی راهی برای رفت و آمد هم ندارند. گاهی ۲۰ کیلومتر آنقدر طولانی میشود که باورش برایت سخت است؛ ۲۰ کیلومتری که قدرهزاران فرسنگ تو را از داشتن حقوق اولیه زندگی محروم میکند.