راهاندازی کمپین «کارتریج من هم خراب است»!
احسان ابراهيمي 17 مرداد 94 ساعت 10:06 صبح با هیات دولت جلسه داشتیم. در حاشیه جلسه از خانم ابتکار پرسیدم: «خانم راز اینکه خبرنگارهای اصولگرا اینقدر به شما گیر میدن؟ اتوبوس چپ میکنه، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ برق میره، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ طوفان میشه، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ رهبر فقید کره …
احسان ابراهيمي
17 مرداد 94
ساعت 10:06 صبح
با هیات دولت جلسه داشتیم. در حاشیه جلسه از خانم ابتکار پرسیدم: «خانم راز اینکه خبرنگارهای اصولگرا اینقدر به شما گیر میدن؟ اتوبوس چپ میکنه، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ برق میره، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ طوفان میشه، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ رهبر فقید کره شمالی به خواب رهبر جدیدشون میاد، میگن ابتکار باید استعفا بده؛ یک خواننده رپ ونزوئلایی به داعش ملحق میشه، میگن ابتکار باید استعفا بده! چرا؟ ماجرا چیه؟» علی ربیعی گفت: «خب معلومه! چون اصلاحطلبه!» پرسیدم: «علی آقا مگه شما اصلاح طلب نیستی؟» گفت: «هان؟» دوباره پرسیدم: «مگه شما اصلاح طلب نیستی؟ چرا به شما گیر نمیدن؟» گفت: «چیزه… خب… برای اینکه…» خانم ابتکار به کمکش آمد و گفت: «برای اینکه من عهد بستم از هیچ خبرنگاری شکایت نکنم.» پرسیدم: «میشه بیشتر ماجرا رو بشکافی؟» گفت: «ببینید، برخی هستند که تا راجع بهشون چیزی بنویسی، میرن شکایت میکنن. واسه همین کسی جرأت نمیکنه راجع بهشون چیزی بنویسه.» پرسیدم: «مثل کی مثلا؟» خانم ابتکار گفت: «مثلا…» این پسرک خاطره نویس پرید وسط حرفمان و گفت: «ئه ئه! نگیدها! خب الان من بنویسم هم شکایت میکنن که!» گفتم: «خب باشه، نگید خانم ابتکار. حرفتون رو ادامه بدید.» گفت: «یه دسته دیگه هم هستن مثل من. که نمیرن شکایت کنن. برای همین خبرنگارها از هر کسی دلشون پر باشه سر من خالی میکنن.» گفتم: «گروه دیگهای هم داریم؟» گفت: «بله؛ یه گروه هم داریم که تقی به توقی میخوره شکایت میکنن، ولی اینقدر ملت رو خون به جگر کردن، همه پیه شکایت رو هم به تنشون میمالن و باز مینویسن.» پرسیدم: «مثل کی؟» گفت: «مثل تیم احمدینژاد.» گفتم: «خب، فکر کنم فقط اونا اینطوری هستن. کس دیگهای نیست.» گفت: «چرا! وزارت ورزش شما هم همینطوریه!» علی ربیعی گفت: «البته یه گروهی هم هستن که اگه ازشون انتقاد کنی شکایت نمیکنن، خودشون چند نفر رو می فرستن اعمال قانونت کنن!»
ساعت 13:04 بعدازظهر
سر ناهار از بچهها پرسیدم: «راستی ماجرای کمپین من روستایی هستم که علیه آقای هاشمی راه افتاده چیه؟» اسحاق گفت: «هیچی. آقای هاشمی گفته بعضیها دیروز در روستاشون میگشتن، الان انقلابی شدن. بعد اصولگراها گیر دادن که هاشمی به روستاییها توهین کرده.» پرسیدم: «یعنی چی؟ یعنی وقتی اصولگراها میگن اون موقعی که جنگ بود توی کشور، بعضیها رفته بودن خارج تحصیل میکردن، اون وقت الان شدن دلسوز انقلاب، معناش اینه که دارن به فارغ التحصیلان خارج کشور توهین میکنن؟» نوبخت گفت: «لابد دیگه.» گفتم: «یعنی اگه من بگم طرف تا دیروز توی پارک بلال میفروخت، الان اومده واسه من نسخه پزشکی مینویسه، به بلال فروشها توهین کردم؟!» نهاوندیان گفت: «چقدر سوال میکنید! خب آره دیگه!» گفتم: «بابا من نگران این دلنگرانها شدم! دیگه بهونههاشون خیلی آفسایده! کمپین راه انداختن؟؟» اسحاق خندید و گفت: «البته کمپینی هم که نیست بابا! یه دونه از این زیر پلهایها که پرینت میگیرن و سیدی Selection شاد واسه ملت رایت میکنن پیدا کردن، گفتن یه برگه پرینت بگیره براشون «من روستایی هستم.» کارتریجش هم خراب بود بد پرینت گرفته. از روش 100 تا کپی گرفتن دادن دست روستاییها. اونا هم یهو میبینن نوشته «من روستایی هستم»، میگن خب راست میگه دیگه. هستم! وایمیستن عکس میگیرن.» علی جنتی را از ته ناهارخوری صدا کردم و گفتم: «علییییی! بعد از ناهار برو یه بهونه بده دست رسانههای اون طرفی بذار یه کم سرگرم شن. گناه دارن. خوردن به پیسی نمیدونن به چی باید حمله کنن!»
وقایعنگار 17 مرداد 94:
1. ابتکار: «عهد بستهام از هیچ خبرنگاری شکایت نکنم.»
2. کمپین «من روستایی هستم» علیه هاشمی رفسنجانی