فصل اکران‌هاست، نگذارید پایین بکشند

احسان ابراهيمي 29 تیر 94 ساعت 11:06 صبح قبلاها فقط فیلم‌های به اصطلاح روشنفکری اکرانشون متوقف می‌شد. چی شده؟ دامنه فیلم‌های توقیفی رو گسترش دادین؟ قدم به قدم دیگه قراره کلا سینما رو تعطیل کنیم آره؟» گفت: «نه! آخه فقط محتوای فیلم که نیست.» پرسیدم: «حاشیه‌های فیلم اینقدر مهمه که فیلم آیینی توقیف می‌کنید؟» گفت: …

احسان ابراهيمي
29 تیر 94
ساعت 11:06 صبح
قبلاها فقط فیلم‌های به اصطلاح روشنفکری اکرانشون متوقف می‌شد. چی شده؟ دامنه فیلم‌های توقیفی رو گسترش دادین؟ قدم به قدم دیگه قراره کلا سینما رو تعطیل کنیم آره؟» گفت: «نه! آخه فقط محتوای فیلم که نیست.» پرسیدم: «حاشیه‌های فیلم اینقدر مهمه که فیلم آیینی توقیف می‌کنید؟» گفت: «ئه! خب بذارید حرف بزنم دیگه! نخیر! فقط محتوای فیلم مهم نیست! کارگردانش هم مهمه!» پرسیدم: «یعنی چی که کارگردان هم مهمه؟» گفت: «ببینید وقتی یه فیلمی رو فرج‌ا… سلحشور و ده‌نمکی و شورجه ساخته باشن، هر حرف مسئله‌داری هم توش بزنن یا چهره هرکسی رو هم که نشون بدن، اسمش میشه هنر متعهد. نهایتا میگن طرف کار «روزآمد» انجام داده و هدفش جذب مخاطب برای دیدن یک کار متعهدانه است. ولی وقتی مثلا احمدرضا درویش و کمال تبریزی و این قبیل افراد همون فیلم رو بسازن و همون کارها رو بکنن، می‌شن تابوشکن و هتاک.» گفتم: «من متوجه نمی‌شم. می‌تونی یه کم واضح‌تر بگی؟» گفت: «ببینید؛ یه جورایی ماجرای خانه سینماست.» بادی به غبغب انداختم و گفتم: «گفتند این خانه نباید باز شود، ولی ما درب این خانه را باز کردیم!» گفت: «نه نه! منظورم این نیست. ببینید دعوا سر خانه سینما این نبود که بگن این خانه نباشه. چرا! می‌گفتن این خانه باشه، منتها صاحبخونه اینایی که هستن نباشن!» گفتم: «باز متوجه منظورت نمی‌شم.» گفت: «خب… بذارید یه جور دیگه توضیح بدم، دیگی که واسه من نمی‌جوشه، می‌خوام سر سگ توش بجوشه. الان افتاد؟» گفتم: «ببین هی داری پیچیده‌ترش می‌کنی! من این چیزا رو متوجه نمی‌شم. تنها چیزی که می‌دونم اینه که الان دیگه فصل توافقه! الان دیگه همه فیلم‌ها باید روی پرده باشه. فصل پایین کشیدن‌ها گذشته! برید فیلم آقای درویش رو بکشید بالا. نذارید جلوی اکرانش گرفته بشه.» جنتی این حرف‌های مرا که شنید، گویی خونی تازه در رگ‌هایش جاری شد. سینه‌اش را سپر کرد و گفت: «بله رئیس! الان می‌رم و همین کار رو می‌کنم! بنده اسیر این صحنه‌…» ناگهان مکث کرد. گفتم: «چی شد؟» گفت: «هیچی یاد یه چیزی افتادم. داشتم می‌گفتم: من اسیر این صحنه‌گردانی مثلا اعتراضی نمی‌شم.» او با همان سینه ستبر از اتاق خارج شد. تا او رفت، نهاوندیان آمد داخل اتاق. گفتم: «چه خبر محمد؟ خبر خوش برامون چی داری؟» گفت: «خوش که چه عرض کنم. اینطور که بوش میاد مجلس قصد نداره توافقنامه رو تصویب کنه. بدجوری شروع کردن به زدن. خونین و مالین شدیم هنوز از راه نرسیده.» با عصبانیت گفتم: «مگه من نگفته بودم هرگز اجازه نخواهم داد امید و اعتماد این مردم را خدشه‌دار کنند؟» گفت: «چرا گفته بودید، ولی کسی گوش نکرد که.» پرسیدم: «یعنی یه بار دیگه بگم هم باز فایده نداره؟» گفت: «نچ! باید یه گام عملی بردارید.» گفتم: «ای بابا… خب گام عملی و اینا رو که نمی‌تونیم زورمون نمی‌رسه… حالا چی می‌شه؟» گفت: «هیچی دیگه. توافق پر!» گفتم: «آخ آخ آخ…» بعد سرم را از پنجره بردم بیرون و علی جنتی را صدا زدم: «علی! علی! هنوز که نکشیدین بالا؟» جنتی با سر اشاره کرد که نه! گفتم: «بذارید همونطوری پایین بمونه. کاریش نداشته باشید. هوا پسه!» جنتی با فریاد پرسید: «چی دلواپسه؟» گفتم: «هوا! هوا پسه!» گفت: «آهان!» و لایک فرستاد و رفت. نهاوندیان با تعجب پرسید: «چی شده؟!!» گفتم: «هیچی بابا فیلم رستاخیر رو از پرده کشیدن پایین.»
وقایع‌نگار 29 تیر 94:
1. اکران فیلم رستاخیز به دلیل تجمع عناصر معترض لغو شد.
2. حمله دلنگرانان به توافقنامه هسته‌ای آغاز شد!‌

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا