کاش میشد از این روزهای لعنتی برگشت به پاییز سال 80 به امید یه هوای تازه تر،ولی انگار سهم ما یه کوله بار حسرته!
گاهی وقتا با یه رویا میشه از حادثه رد شد،میشه مثل یه غریبه آشنای خوب و بد شد.،
همه ی زندگیم یه جایی حوالی سه شنبه 13 آذر 80 متوقف شد،جایی که برای اولین و آخرین بار آدمهایی شبیه خودم رو دیدم و بهشون علاقمند شدم و با دیوونگی هاشون،دیوونگی کردم و با گذشت حالا 18،عاشقانه از بهترین خاطره زندگیم یاد میکنم
ممنونم از همتون.از ناصر،رامین،کامی،نیما،نوید و البته خودت امیرجان
و صد البته خالق خط قرمز قاسم جعفری نازنین
18 ساله که دارم با خاطره هاش زندگی می کنم
کاش میشد از این روزهای لعنتی برگشت به پاییز سال 80 به امید یه هوای تازه تر،ولی انگار سهم ما یه کوله بار حسرته!
گاهی وقتا با یه رویا میشه از حادثه رد شد،میشه مثل یه غریبه آشنای خوب و بد شد.،
همه ی زندگیم یه جایی حوالی سه شنبه 13 آذر 80 متوقف شد،جایی که برای اولین و آخرین بار آدمهایی شبیه خودم رو دیدم و بهشون علاقمند شدم و با دیوونگی هاشون،دیوونگی کردم و با گذشت حالا 18،عاشقانه از بهترین خاطره زندگیم یاد میکنم
ممنونم از همتون.از ناصر،رامین،کامی،نیما،نوید و البته خودت امیرجان
و صد البته خالق خط قرمز قاسم جعفری نازنین