وصیت نامه هنری کاپولا

کاپولای ۸۵ ساله در فیلم «مگالوپلیس» واقعیت‌های تلخ جهان آینده را به ما نشان می‌دهد که از آن می‌ترسیم و در بیرون مدیوم سینما واقعیات تلخ دوران ما را به زبان می‌آورد

کاپولای ۸۵ ساله در فیلم «مگالوپلیس» واقعیت‌های تلخ جهان آینده را به ما نشان می‌دهد که از آن می‌ترسیم و در بیرون مدیوم سینما واقعیات تلخ دوران ما را به زبان می‌آورد؛ از این‌که ناقوس مرگ مطبوعات به صدا درآمده، از اخباری که بدون منبع معتبر در رسانه‌ها منتشر می‌شوند، از جنگ‌ها، عوام‌فریبی‌ها و خیلی چیز‌های دیگر و راه‌حلی که ارائه می‌دهد این است که با هم درباره‌ی مشکلات جهان گفتگو کنیم.

 شاید فیلم مگالوپلیس فرانسیس فورد کاپولا از نظر خیلی‌ها شاهکار نباشد، اما مگر یک فیلمساز قرار است چند شاهکار در کارنامه‌ی هنری‌اش داشته باشد؟ خب همه می‌دانیم که کاپولا حتماً بیشتر از یک شاهکار دارد، پس اگر به فرض فیلم آخرش شاهکار نیست و به نظر بسیاری کسل‌کننده و پرگوست چه اشکالی دارد؟ اما این فیلم از بسیاری جهات مهم است.

این اثر به‌مثابه وصیت‌نامه‌ی هنری هنرمندی بزرگ یا شایسته‌تر است بگوییم غول هنری است که واقعیت تلخ این جهان را صریح و پوست‌کنده جلوی چشم ما می‌گذارد، از نگرانی‌هایش به ما می‌گوید؛ او نگران نسل‌های آینده است، نگران دموکراسی متزلزل در این جهان مشحون از جنگ است. او وقتی از توهین ترامپ به کامالا هریس می‌گوید این نگرانی پررنگ‌تر می‌شود.

سیاستمدارانی که قدرت را در دست دارند، ما را فریب می‌دهند و نمی‌گذارند آدم‌های فرودست واقعیت این جهان را یا به تعبیر کاپولا «چشم‌انداز درست» را ببینند. فرانسیس فورد کاپولا سال‌های زیادی با خود کشمکش داشت که آیا «مگالوپلیس» را بسازد یا نه. سال‌های زیادی یعنی بیش از چهار دهه فیلمنامه‌ی این فیلم گوشه‌ی ذهنش بود و مدام در شب‌ها و روزهایی فکر می‌کرد که آیا بالاخره می‌تواند این فیلم را بسازد یا نه. یک بار هم در اوایل ۲۰۰۱ تلاشی برای ساخت آن کرد اما وقایع ۱۱ سپتامبر کارش را متوقف کرد.

سال‌ها همچنان گذشت و این فیلم ساخته نشد تا این‌که بالاخره کاپولا عزمش را جزم کرد و تصمیم گرفت آن کاری که دلش می‌خواست سال‌ها بکند انجام دهد و این شد که بدون اتکا به کسی دست در جیبش کرد و از پولی که خودش از کسب‌وکارش درمی‌آورد شروع به ساخت این فیلم کرد تا حرف آخرش را در سینما بزند.

فرانسیس کاپولایی که با «پدرخوانده‌» اش جهان سینما را تسخیر کرد و فیلم‌های ماندگاری چون «اینک آخرالزمان» را در کارنامه دارد، حالا فیلمی ساخته که زمان در آن مفهومی بنیادی دارد؛ زمانی که کسانی کنترل آن را در دست دارند، اما مفهوم بنیادی‌تری که به آن اشاره می‌کند درباره‌ی جامعه مستبد است، دموکراسی در مقابل دیکتاتوری قرار می‌گیرد.

اما بیرون از قاب دوربین او نگرانی‌های دیگری هم دارد، نگران آب‌وهواست. بارها در صحبت‌هایش می‌گوید که نگران بچه‌هاست برای همین است که نمای پایانی فیلم مگالوپلیس با پلان کودکی تازه متولدشده تمام می‌شود، انگار او می‌خواهد بگوید که آینده مال همین کودکان است. این کودک نماد آینده‌ای است که کاپولا با تمام وجودش نگران آن است.

بله حالا کاپولا در این فیلم دارد از مفهومی گسترده‌تر صحبت می‌کند، مانیفستش را به مخاطبانش ارائه می‌دهد، او انگار پیر فرزانه‌ای شده است که به ما می‌گوید که حواس‌مان باشد که جهان و آینده‌اش در خطر است و نگرانی او برای آیندگان بیش از پیش می‌شود. او نگران جنگ‌هاست، این‌که باید از مردم مراقبت کنیم و حتی قسم بخوریم که مواظب مردم هستیم، او نگران کودکان، تمام کودکان جهان است؛ کودکانی که در اوکراین و فلسطین می‌میرند و این وظیفه‌ی سنگین بر دوش آیندگان است که مراقب آن‌ها باشند.

کاپولای ۸۵ساله در فیلم «مگالوپلیس» واقعیت‌های تلخ جهان آینده را به ما نشان می‌دهد که از آن می‌ترسیم و در بیرون مدیوم سینما واقعیات تلخ دوران ما را به زبان می‌آورد؛ از این‌که ناقوس مرگ مطبوعات به صدا درآمده، از اخباری که بدون منبع معتبر در رسانه‌ها منتشر می‌شوند، از جنگ‌ها، عوام‌فریبی‌ها و خیلی چیزهای دیگر و راه‌حلی که ارائه می‌دهد این است که با هم درباره‌ی مشکلات جهان گفت‌وگو کنیم.

او از ما می‌خواهد که فیلمش را ببینیم و بعد درباره‌ی آینده‌ی این جامعه صحبت کنیم این‌که چطور جهانی بهتر بسازیم. با تمام این تلخی‌ها او زندگی را جدی نمی‌گیرد، حالا که بیشتر عمرش گذشته به این نتیجه رسیده که همه چیز با بازی در این جهان ساخته شده است، هر آنچه اختراع شده نتیجه بازی کردن آدم‌ها بوده و چرا حالا باید همه چیز را جدی بگیریم بد نیست که کمی بازی کنیم؛ و آرزوی آخرش این است که وقتی چشم از این دنیا فرو می‌بندد ببیند که مردم دارند درباره‌ی جهان آینده و ساختن آینده‌ای بهتر حرف می‌زنند و آن‌وقت با لبخندی بر لب این دنیا را ترک می‌کند.

منبع
هم میهن
دکمه بازگشت به بالا