محاکمه گالیله ؛ واقعاً در آن ماجرا چه گذشت؟
تنشها زمانی بیشتر بالا گرفت که گالیله در سال ۱۶۳۲ کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد و بار دیگر از صحت حرفهای کوپرنیک و نادرستی نتایج بطلمیوس سخن گفت.
ناگهان خشم و غضب روحانیون مانند صاعقه منفجر شد: چقدر باید شخص بیباک باشد که مسائلی را که قبلاً مورد بحث واقع شده است از سر بگیرد و درباره دعاوی قضاوتشده از نو ادعانامه صادر کند و بالاتر از همه چه توهین بزرگی است که یک فرد غیرروحانی دلایلی را که از طرف مقامات روحانی غیرقانونی اعلام شده است تکرار کند
محاکمه گالیله یکی از فصلهای مشهور تاریخ جهان است و چنانکه خواهیم دید، برخی حقایق موجود در بطن جامعه آن عصر را به ما نشان میدهد. اما واقعاً در آن ماجرا چه گذشت؟ روایتی که پییر روسو در کتاب تاریخ علوم ارائه میکند چنین است:
محاکمه گالیله ؛ چالشهای اولیه زندگی علمی
گویا ماجرا از میدلبورگ و ساخت دوربینی که اشیای دور را بهتر نشان میداد شروع شد. ابرازی که ساخت گالیله نبود، اما وی که آن زمان دانشمندی مطرح و مقیم ونیز ایتالیا بود آن را ارتقا داد. آنچه گالیله ساخته بود به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و او آن را روی کلیسای سن مارک گذاشت.
ثروتمندان و متنفذان شهر ونیز، نگاه کردن به دوردستها با این وسیله را تفریحی جالب و سرگرمکننده میدیدند اما خود گالیله دوربین را به طرف آسمان گرفت. وی «مشاهده کرد که ماه برخلاف نظر ارسطو که آن را کرهای صاف و صیقلی میدانست تماماً پوشیده از کوهها و درههایی است که نور خورشید برجستگیهای آن را مشخصتر کرده است.
ستارگان نامرئی بسیار کشف کرد که تاکنون شناخته نشده بودند و به خصوص لکه متحدالشکل کهکشان تبدیل به گرد و غباری از ستارگان گردید و نیز چهار قمر کوچک را دید که به دور سیاره مشتری در حرکت میباشند و بالاخره لکههای خورشید را به چشم دید». گالیله آنچه را که دیده بود در جزوهای به نام قاصد آسمان ثبت، و سپس جزوه را منتشر کرد؛ «که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت و در عین حال جمعی از مردم نیز بر او اعتراض کردند».
مثلاً از وی پرسیدند که چرا تعداد سیارات هفت نمیداند، درحالی که تعداد فلزات هفتتاست، شمعدان معبد هفت شاخه دارد و در سر هر انسان هفت سوراخ موجود است؟ یا مثلاً پرسیدند آیا واقعاً تو آسمان را بهتر از بطلمیوس میشناسی و خیال میکنی ستارگانی وجود دارد که او آنها را نمیشناخته است؟ پاسخ گالیله ساده و صریح بود: خودتان از پشت دوربین با چشم خود نگاه کنید تا واقعیت را ببینید و متوجه شوید که چه کسی اشتباه میکند.
محاکمه گالیله ؛ آغاز مبارزه
گالیله پیش از آن هم بسیار مشهور بود، اما بعد از انتشار جزوه قاصد آسمان شهرتش بیشتر هم شد. روسو روایت خود را چنین ادامه میدهد که یکی از اشراف فلورانس، گالیله را متقاعد کرد که به آن شهر برود و مطالعه و تدریس را آنجا دنبال کند. شرایط و دستمزدی که وی پیشنهاد میکرد در تصمیمگیری گالیله موثر بود؛ «بنابراین دانشمند بزرگ به شهر فلورانس رفت و بیش از پیش برای دفاع از عقاید خود غیرت و حمیت نشان داد.
اما متقاعد کردن مردمان آن زمان کار مشکلی بود. کافی نبود که به ایشان بگوید: فلان و فلان اثر دستگاه کوپرنیک را ثابت میکند و شما میتوانید این آثار را با چشمان خود ببینید! مطلب مهم این بود که دلایل موضوع را از کتاب مقدس استخراج کند و میبایست فقط در این کتاب براهین لازم را جستجو نماید.
پس همه متون مقدس را کاملاً حلاجی کرد و ثابت نمود که این کتب با نظریه حرکت زمین توافق دارند. وی این کار را از لحاظ مآلاندیشی انجام داد و با این حال گاهی از نیش زدن و مسخره کردن مخالفین خودداری نمیکرد. آنان نیز با حدت و حرارت به او جواب میدادند.
زاهدی از سلک دومینیکن بر بالای منبر به او حمله کرد اما از طرف رئیس فرقه خود مورد سرزنش واقع شد و گالیله نیز مهر سکوت بر لب زد و اظهار داشت که از جواب دادن به مهملات سی یا چهل هزار راهب شرم دارد. اما عالمان حکمت الهی به شدت فشار میآوردند و مرتباً شکایتی از پس شکایت دیگر به دربار پاپ میرسید».
البته «در همان هنگام گالیله مراتب عبودیت و اطاعت خود را به درگاه پدر مقدس اظهار داشته بود». از اینرو برخی درون دستگاه کلیسا حامی وی بودند و با محاکمه گالیله که خواست شاکیان بود مخالفت میکردند. حتی خود پاپ (پُل پنجم) هم شخصاً به گالیله محبت داشت. اما در کل، گالیله و حامیانش در یک طرف و جریانی قدرتمند در درون دستگاه کلیسا در طرف دیگر رودرروی هم صفآرایی کردند و «مبارزه آغاز شد».
کوششها برای محاکمه گالیله
گالیله نمیتوانست مخالفین خود را با استفاده از ارائه نتایج تجربه و مشاهده محکوم کند و هیچ استدلال غیرمذهبی برای آنها کفایت نمیکرد، زیرا روحانیون جز کتاب مقدس و نوشتههای ارسطو چیز دیگری را به رسمیت نمیشناختند و قبول نداشتند.
دانش نجوم برای آنکه بتواند پیروان بطلمیوس را به خطاهایی که در ذهن داشتند واقف کند میبایست به دلایلی از درون کتاب مقدس استناد میکرد یا اینکه موضوع را به یکی از تفاسیر آن ارجاع میداد. اما مشکلی این وسط وجود داشت؛ «کلیسا هرگز اجازه نمیداد که یک فرد غیرروحانی کتاب مقدس را مطابق میل خود تفسیر کند و در اطراف مباحث دینی مباحثاتی پیش آورد که وسیله تفرقه و انشعاب مؤمنین گردد و چون این کار ممکن نبود طبعاً میبایست گالیله محکوم شود. حتی اگر خود پاپ و کاردینالهای او از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بودند محاکمه گالیله و محکومیت او اجتنابناپذیر بود».
تنشها زمانی بیشتر بالا گرفت که گالیله در سال ۱۶۳۲ کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد و بار دیگر از صحت حرفهای کوپرنیک و نادرستی نتایج بطلمیوس سخن گفت. «ناگهان خشم و غضب روحانیون مانند صاعقه منفجر شد: چقدر باید شخص بیباک باشد که مسائلی را که قبلاً مورد بحث واقع شده است از سر بگیرد و درباره دعاوی قضاوتشده از نو ادعانامه صادر کند و بالاتر از همه چه توهین بزرگی است که یک فرد غیرروحانی دلایلی را که از طرف مقامات روحانی غیرقانونی اعلام شده است تکرار کند».
و سرانجام، محاکمه گالیله
پاپ جدید (اوربان هفتم) که اتفاقاً او هم از علاقهمندان به گالیله بود سد راه دشمنان وی نشد. زیرا در آن مقطع این شائبه به وجود آمده بود که گالیله در کتاب جدید خود پاپ را ـ البته نا مستقیماً که به اشاره ـ مردی ابله و احمق توصیف کرده است.
گالیله را برای مواخذه و محاکمه به رُم احضار کردند ـ هرچند نه به او بیاحترامی شد و نه دشواری چندانی را تحمل کرد. فقط روز ۲۲ ژوئن سال ۱۶۳۳ وادارش کردند که این توبهنامه را امضا کند: «من، گالیله، در هفتادمین سال زندگی، در مقابل شما بزرگواران زانو میزنم و درحالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود آن را لمس میکنم، توبه میکنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار مینمایم و آن را منفور و مطرود میدانم».
روسو در ادامه روایت خود میافزاید که گالیله اصلاً شکنجه نشد و «اگر گزارش محاکمه او را از انظار مخفی داشتند برای آن نبود که شدت آن را از مردم بپوشانند بلکه به عکس میخواستند عفو و اغماض بیش از اندازه راپوشیده دارند».
به قول ژوزف برتران، واتیکان که رسالت خود را استیلا بر افکار از طریق ترس و وحشت میدانست نمیخواست با این آسانگیری نسبت به گالیله، ابهت خود را مخدوش سازد، و ضروری بود که ملایمتی که در قبال گالیله نشان داده بودند پنهان بماند.
و اما گالیله مدت کوتاهی با کمال احترام زیر نظر ماند و بعد به عمارتی مجلل در حاشیه فلورانس رفت و همانجا مسکن گزید. نزدیک به هفتاد سال از عمرش میگذشت (متولد ۱۵۶۴)، اما اوضاع جسمی و روحی و ذهنیاش مساعد بود. از مطالعه آسمان دست کشید و به دینامیک روی آورد. وی تا ژانویه ۱۶۴۲ عمر کرد.