نقش 200 میلیون ساله بدن زنان در تکامل بشر!
این داستان چیزی است که می توان آن را “پیروزی ابزاری” نامید: انسان تسلیحات را اختراع کرد و بر همتایان خود و بقیه قلمروی حیوانات ادعای تسلط داشت و تمام دستاوردهای ما از آنجا نشئت می گیرد. ما هنوز به خود می گوییم که این زیرکی خاص دلیل موفقیت ما به عنوان یک گونه است. و شاید این درست باشد اما نه آن طور که شما ممکن است فکر کنید. در میان اجداد باستانی مان پرکارترین سازندگان ابزار احتمالا مرد نبودند. مهم ترین اختراع اولیه انسان ها احتمالا اسلحه، آتش، کشاورزی، چرخ و یا حین پنی سیلین نبود. بزرگ ترین نوآوری بشریت “دانش امراض زنانه” بود.
موبنا-در ابتدای فیلم “۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی” یکی از مشهورترین فیلمهای قرن بیستم نور ضعیفی بر روی زمین میتابد. “استنلی کوبریک” کارگردان فیلم گروههای از میمونهای خزدار را نشان میدهد بدون همسر، بدون فرزند و دست کم نسبت هیچ یک از آنان با همدیگر براحتی قابل تشخیص نیستند. یکی از میمونها استخوان بزرگی را از اسکلت بیرون میکشد و از آن استخوان برای به هلاکت رساندن یک میمون دیگر استفاده میکند. اجداد ماقبل تاریخ مان اولین سلاح را این گونه اختراع کرده بودند.
به گزارش آتلانتیک، این داستان چیزی است که میتوان آن را “پیروزی ابزاری” نامید: انسان تسلیحات را اختراع کرد و بر همتایان خود و بقیه قلمروی حیوانات ادعای تسلط داشت و تمام دستاوردهای ما از آنجا نشئت میگیرد. ما هنوز به خود میگوییم که این زیرکی خاص دلیل موفقیت ما به عنوان یک گونه است؛ و شاید این درست باشد، اما نه آن طور که شما ممکن است فکر کنید. در میان اجداد باستانی مان پرکارترین سازندگان ابزار احتمالا مرد نبودند. مهمترین اختراع اولیه انسانها احتمالا اسلحه، آتش، کشاورزی، چرخ و یا حین پنی سیلین نبود. بزرگترین نوآوری بشریت “دانش امراض زنانه” بود.
در میان دیرینه انتروپولوژیستها (انسان شناسان)، نخستیشناسان، اخلاق شناسان تطبیقی، دانشمندان علوم شناختی، و حتی مورخان علاقمندتر به میمونها اجماع نظری وجود دارد مبنی بر آن که اسلاف بشریت کاربران مشتاق ابزار و حل کنندههای باهوش مسائل بودند. این امری غیرمعمول نیست. حیوانات مختلفی از ابزار استفاده میکنند از جمله هشت پا و کلاغ. هم چنین، نخستیها از ابزارها استفاده میکردند البته نخستی شناسان کامل مطمئن نیستند که چه تعداد از آنان در طبیعت این کار را انجام میدادند. سوابق باستان شناسی نشان میدهد که برای مثال، میمونهای کاپوچین ۳۰۰۰ سال در حال تغییر ابزارهای سنگی بوده اند. بنابراین، در مفهوم گسترده استفاده از ابزار با بسیاری از جانوران باهوش مرتبط است. حتی پیش از آن در نسل انسانها در استرالوپیتی سین انسان گونههای منقرض شده که در جنوب شرقی افریقا زیست میکردند و راست قامت و ابزار ساز بودند و تقریبا ۳ میلیون سال پیش زندگی میکردند نیز استخوانهای فسیل شده شان نشان میدهند که با ابزار سنگی مرتبط بوده و و با آن ابزارها کار میکردند. آن پستانداران بسیار باهوش از هر چیزی که میتوانستند برای زنده ماندن استفاده میکردند.
توضیح این که چگونه مجموعهای از روشها که میتوان در مجموع آن را دانش زنان و زایمان نامید یا آن که چگونه هر نوع استفاده از ابزار تکامل یافته کار دشواری است، زیرا بافت مغز مشابه بافت رحم هرگز فسیل نمیشود. ما در واقع در مورد مجموعهای از رفتارها صحبت میکنیم نه درباره یک عضو و نه یک استخوان بلکه درباره چیزی که اجدادمان از تواناییهای شناختی و فیزیکی خود برای انجام آن استفاده میکردند صحبت میکنیم. با این وجود، مصنوعات استفاده از ابزار حفظ میشوند و زیست شناسان تکاملی میتوانند از آن برای ردیابی تغییرات در عادات و قابلیتهای گونههای در حال تکامل در بازههای زمانی وسیعی استفاده کنند به ویژه زمانی که این مصنوعات از سنگ ساخته شده و در نزدیکی استخوانهای فسیل شده اجدادمان قرار گرفته باشند.
پژوهشگرانی از جمله “برایانا پوبینز” دیرینه انسان شناس نشان داده اند که اشاره کرده اند نشانههای قصابی روی استخوانهای طعمه انسانها نشان میدهد که چگونه آنان از ابزارها برای دسترسی به غذاهایی استفاده میکردند که گوشتخواران دیگر نمیتوانستند استفاده کنند.
به طور کلی نوآوری همان کاری است که افراد ضعیفتر برای غلبه بر معایب نسبی خود انجام میدهند. از دیدگاه علمی نخستیهای ماده چیزهای بیش تری برای به دست آوردن و از دست دادن داشتند. اکثر آنان کوچکتر و آسیب پذیرتر از مردان بوده اند. با توجه به این که بدن آنان باید بچهها را بسازد، به دنیا بیاورد و از آنان پرستاری کند زنان نیز نیازهای فوری تری به غذا و ایمنی نسبت به مردان داشته و دارند. بنابراین، اگر اجداد ماده ما نیز حلال مسائل و مشکلات خوبی بودند پس منطقی است که آنان مخترع نیز بوده باشند مخترعانی که با محدودیتهای شان سازگار شدند اگرچه این تصویری نیست که ما معمولا از انسانهای اولیه ترسیم میکنیم. با این وجود، اختراع زنانه در شامپانزهها برخی از نزدیکترین خویشاوندان زنده ما به خوبی شناخته شده است.
شامپانزهها (بیشتر ماده و نه نر) در سنگال از نیزههای چوبی که ساخته بودند برای شکار طعمه استفاده میکردند. در نسل بعدی وضعیت چگونه بود؟ نتیجه یک مطالعه در جمهوری کنگو نشان داد در اکثر موارد آنان چگونه این کار را از مادرشان یاد میگرفتند. از نظر تکاملی گونهها واقعا با مشکلی سختتر از مشکلی که ما باید با آن مقابله کنیم مواجه نشده بودند: انسانها واقعا در بازتولید خود بد هستند. حتی امروزه نیز با وجود مداخلات پزشکی مدرن بارداری و زایمان مان و در نتیجه، بهبودی پس از زایمان طولانی تر، سختتر و بیشتر از سایر نخستیها در معرض عوارض فلج کننده است.
در مقایسه با سایر میمونها زنان انسان دارای دهانه لگن بسیار کوچکی هستند و نوزادان انسان سر واقعا بزرگی دارند، زیرا وقتی انسانها تکامل یافتند تا راست قامت راه بروند ساختار لگن شان نیز تغییر کرد. بسیاری از دیرینه انسان شناسان با تجزیه و تحلیل فسیلها بر این باورند که استرالوپیتی سینها نیز مشکل مشابهی داشتند. اگر نتوانید با موفقیت فرزندان زنده به دنیا بیاورید یا از زایمان جان سالم به در ببرید نسل شما رو به انقراض قرار میگیرد. با این وجود، در حال حاضر ۸ میلیارد انسان خردمند (هوموساپینس) بر روی سیاره زمین زندگی میکنند.
به نظر میرسد تنها دلیلی که ما به این عدد (۸ میلیارد نفر) رسیدیم آن است که اجدادمان در طول زمان اجتماعی بودن عمیق و تواناییهای شناختی عمومی خود را بر روی بزرگترین مانع پیش روی مان به کار گرفتند: انسانها مجبور بودند امراض زنانه را بشناسند و برای مقابله با آن روشهایی را ابداع کنند. مطمئنا مادران اجدامان به آهستگی، اما به صورت پیوسته کمک به یکدیگر برای زایمان را آغاز کرده بودند و به طور مستقیم الگوهای باروری شان را دستکاری میکردند: نه صرفا در لحظه تولد بلکه در روند باروری. بدون بقای نوزاد پس از زایمان هیچ یک از دستاوردهای مان امکان پذیر نبود.
همه بیماریهای زنان به طور قابل ملاحظهای مشابه هستند: این مجموعهای از اقدامات و دانش پزشکی انباشته شده است که سعی میکند با پیشگیری و درمان خونریزی بیش از حد رحم و عفونت باکتریایی، هدایت شدت تلاشهای زایمان برای مطابقت با اتساع دهانه رحم و افزایش یا پیشگیری از فرزندآوری زنان تولید مثل را ایمنتر سازد. نخستین اختراع معاصری که بسیاری از افراد با آن آشنا هستند معاینه از طریق اسپکولوم* بوده که در اواسط قرن نوزدهم تا حد زیادی از طریق آزمایشهای بیرحمانه و جراحی بر روی زنان مورد استفاده قرار گرفت. هم چنین، از گزارشهای مکتوب و گمانه زنیهای باستانی مشخص میشود که ابزارهایی از آهن برای بررسی وضعیت زنان ساخته شده بودند.
از آنجایی که جمعیتها بارها با چالشهای مختلفی یکی پس از دیگری مواجه میشدند اجدامان برای ادامه نوآوریهای فیزیولوژیکی یا رفتاری خود نیاز به رشد مجدد جمعیت زنده داشتند. گاهی اوقات این امر مستلزم تولدهای خوشهای در سالیان قبل بود. گاهی اوقات این در واقع به معنای داشتن فرزندان کمتر در مدت زمانی طولانیتر بود. صرفنظر از استراتژی هدف روشن بود: مادران و نوزادان بیش تری زنده بمانند.
برای ابداع دانش امراض زنانه انسانهای اولیه نیاز داشتند بتوانند به اندازه کافی به یکدیگر اعتماد کنند تا در لحظات حساس آسیب پذیری یعنی در مواقع زایمان، تولد و شیردهی اولیه در کنار یکدیگر باشند. به همین دلیل است که ورود ماماها یکی از آن لحظات در تاریخ انسان هاست که میتوانیم به راستی بگوییم:”این زمانی بود که انسان شدن را آغاز کردیم”.
این امر مستلزم جامعهای با همکاری عمیق زنان و یک ساختار اجتماعی بود که به رفتارهای مفید پاداش میدهد. “فرانس دو وال” زیست شناس و رفتار شناس جانوری و مدیر مرکز پیوندهای زیستی در مرکز ملی نخستی شناسی دانشگاه اموری این موضوع را مطرح ساخته که همکاری عمیق کلید بقای ما بوده است. با توجه به آن چه بسیاری از نخستی شناسان در میان جوامع میمونهای موجود دیده اند یک محیط زنانه با مشارکت بیش تر، زمینه اجتماعی حاصلخیزی را فراهم میکند که به موجوداتی مانند استرالوپیتی سین ها، هوموارکتوسها (انسانهای راست قامت)، هوموهابیلیسها (انسانهای ماهر) اجازه میدهد فرهنگ گستردهای از مامایی را ابداع کنند.
سابقه فسیلی داستان موفقیت انسانها را بیان میکند و بر نیاز به این شیوهها تاکید دارد و زمانی که انسانهای خردمند به سراسر قاره آفریقا و در نهایت جهان مهاجرت کردند زمانی که دیرین انسان شناسان آن را “گسترش بزرگ” مینامند ما نیز به طور همزمان تنوع ژنتیکی گونههای خود را کاهش میدادیم، زیرا در هر مکان جدید گروه جمعیتی تا حد زیادی با خودشان پرورش مییافتند. به منظور اجتناب از محکوم شدن به انقراض به دلیل همخونی هر گروه از انسانهای مهاجر تحت فشار بیش تری برای ایجاد و حفظ حداقل جمعیت قابل دوام در آن مکان جدید قرار میگرفتند.
هیچ استراتژیای کامل نخواهد بود، اما یک باروری پر هرج و مرج و بدون دانش مشترک و منابع مشترک مراقبت از کودک نیز خوب نخواهد بود. به عبارت دیگر، برای هر نقطه گذار در مهاجرتهای باستانی بشر منطقی است که انتظار داشته باشیم گروهی از افراد پیدا میشدند و به یکدیگر کمک میکردند تا به سختی بچههای کافی برای جایگزینی خودشان تولید کنند و راههایی برای حل مشکلات ذاتی همخونی پیدا میکردند و به شکل معجزه آسایی زنده میماندند.