دروازه تفرجگاهی چالوس جولانگاه سارقان و معتادان
موبنا – اینجا میدان کرج است و هوا در حال تاریک شدن، فضای گوشهای از میدان شبیه زیر بازارچههای دهه چهل است انگار زمان از اینجا عبور نکرده، استرس در چهرهها موج میزند، مداوم به اینطرف و آنطرف نگاه میکنند، گویی که هرلحظه ممکن است دنیا به آخر برسد، بسیاری بساط کرده و منتظرند تا مشتری …
موبنا – اینجا میدان کرج است و هوا در حال تاریک شدن، فضای گوشهای از میدان شبیه زیر بازارچههای دهه چهل است انگار زمان از اینجا عبور نکرده، استرس در چهرهها موج میزند، مداوم به اینطرف و آنطرف نگاه میکنند، گویی که هرلحظه ممکن است دنیا به آخر برسد، بسیاری بساط کرده و منتظرند تا مشتری پیدا شود، اجناسی که قرار است به فروش برسد کهنه و دسته چندماند، برخیها میگویند جنس دزدی تا دلت بخواهد اینجا پیدا میشود.
مردی که دَشت میگیرد
فردی که بهزور روی پایش بند شده در گوشهای از میدان در حال فروش کفشهای استفادهشده و پاره است؛ حال خوشی ندارد در همین حین گویا بخت کفشهای رنگ و رو رفته باز میشود یکی از حاضران نیمچه تمایلی برای خرید نشان میدهد فروشنده چنان خوشحال میشود که گویی همین حالا در تالار خریدوفروش بورس است و میخواهد سهام یکی از شرکتهای بزرگ را معامله کند خریدار به کفشها نگاهی میکند، فروشنده شروع میکند به تعریف کردن، کمی جلوتر یکی داد میزند، لباس تکهای هزار تومان.
مردی که هیکل درشتی دارد و سبیلهایش را تاب میدهد در حال قدم زدن است، از یکی از کاسبان نزدیک سینما هجرت شنیده بودم که مردی با چنین مشخصات از حاضران دَشت میگیرد، منتظرم هوا کمی تاریکتر شود، مسیر میدان کرج به سمت چالوس را قدم میزنم هنوز به ایستگاه اتوبوس نرسیده سمت چپ خیابان کنار ساختمان مخروبهای حضور دو زن و سه مرد که در گوشهای نشستهاند نظرم را جلب میکند به سمتشان میروم، یکی از آقایان در حال چرت زدن است.
بساط مصرف شیشه در کنار خیابانی که انتهایش به ساحل و جنگل و تفریح ختم میشود کمی عجیب است، اجازه یک گپ و گفت کوتاه را میگیرم و مهرداد داوطلبانه شروع به صحبت میکند، لیسانس فیزیک دارد به شوخی میگوید؛ من کلکسیون مشکلات هستم و متأسفم که به دنبال اعتیاد رفتهام.
مهرداد درباره ترک کردن مواد همنظر جالبی دارد میگوید؛ خیلی راحت میتوانم ترک کنم ولی دلم نمیخواهد، علاقهام بیشتر از زندگی به مواد است.
وی سه فرزند دارد و البته کارتنخواب نیست، به گفته خودش خرج خانواده میدهد، وی در خصوص جمعآوری معتادان میگوید؛ این آقا را میبینید ( مردی که در کنار مهرداد چرت میزند) تحت پوشش بهزیستی است، در طرح جمعآوری معتادان میبرندش ولی یک روز نشده ولش میکنند او هم دوباره به خیابان برمیگردد.
البته مهرداد در خصوص مأموران مجری جمعآوری معتادان از سطح خیابانها هم نظراتی دارد و میگوید: شهرداری در خیابانها حکومت میکند، مأموران جمعآوری معتادان در دلرحم ندارند بدبرخورد میکنند، بعضی مواقع شده دست و پای معتاد را شکستهاند.
وی در ادامه به یک ضربالمثل قدیمی اشاره میکند و میگوید: به شهرداری میگویند کلاه بیار سر میبرد، مأموران یک باطوم و شوکر دارند تا میخورد معتاد را میزنند خوب اگر معتاد مریض است ببریدش بیمارستان، اگر مجرم است ببریدش زندان دیگر این بازیها چیست.
یکی از بانوان حاضر در جمع هم از دست مأموران جمعآوری معتادان شاکی است، اسمش مرضیه است، میگوید یک سؤال دارم چرا مأموران مرد باید زنان معتاد را جمعآوری کنند؟
من، مرضیه؛ معتادم!
مرضیه که لحظاتی پیش در حال مصرف شیشه بود، میگوید: معتادم! نمیتوانم دزدی یا خودفروشی کنم مجبورم گدایی کنم چرا میخواهند ما را بهزور به کمپهای اجباری ببرند کسی که نمیخواهد ترک کند این کار را بهزور انجام نمیدهد.
مهرداد که از برخورد بد مأموران جمعآوری معتادان ناراضی است میگوید: برخورد بد آنها بسیاری از معتادان را جری میکند که به مصرف مواد ادامه دهند.
وی که کمی عصبانی شده گویا تجربه کمپ اجباری را دارد کمی صدایش را بالا میبرد و می گوید در این کمپ ها آدم را می کشند در هوای سرد زمستان معتاد را مجبور می کنند آب یخ روی سرش بریزد.
مهرداد حرف جالبی میزند، می گوید اولین خبرنگاری هستید که با او مصاحبه می کنم،از وی میپرسم خریدن مواد مخدر سختی دارد،جواب قابل تاملی می دهد…مهرداد در ادامه حرف جالبی میزند و میگوید: اولین خبرنگاری هستید که با او مصاحبه میکنم!
از وی میپرسم خریدن مواد مخدر سختی دارد، جواب قابلتأملی میدهد. به گفته مهرداد خرید مواد مخدر جای به خصوصی ندارد، برخی میگویند منطقه «حصار» بهراحتی مواد خریدوفروش میشود ولی مهرداد، میدان کرج همانجایی که بسیاری از معتادان در حال خریدوفروش اجناس کهنه برای تأمین موادشان هستند را با دست نشان میدهد و میگوید آنجا را میبینید؛ در چشم برهم زدنی میتوانید انواع مواد را خریداری کنید.
مهرداد در پایان سخنان خود می خندد و می گوید؛ ای بابا الان خرید مواد از خرید مایع ظرفشویی راحتتر است.
گپ و گفتم با مهرداد و مرضیه و دیگر حاضران تمام میشود، هوا کاملاً تاریک شده به سمت میدان کرج برمیگردم، ازاینجا شلوغی میدان مشخص است نیم ساعت نگذشته است که جمعیت زیادی در میدان جمع شدهاند صدایشان به گوش میرسد همه در حال تقلا برای فروش اجناس هستند.
کاسبان به ستوه آمدهاند
کاسبان میدان کرج به ستوه آمدهاند یکی از آنها میگوید معتادان در میدان خریدوفروش اجناس کهنه را انجام میدهند ولی خریدوفروش مواد در کوچههای کناری میدان انجام میشود.
این کاسب میگوید: همین یک ماه پیش بود که طرح پاکسازی مناطق آلوده در میدان کرج اجرا شد ولی باگذشت یک ماه اوضاع بهتر نشده که هیچ بدتر هم شده است.
یاد گفتوگوی فرمانده سابق انتظامی شهرستان کرج میافتم هفتم مردادماه گفته بود: طرحهای پاکسازی مناطق آلوده بهصورت مستمر اجرا میشود.
نیروی انتظامی به وظایفش عمل میکند، شهرداری برای نگهداری متکدیان تدبیری ویژه کندسید حسین سید حقیقی به شکایت شهروندان در خصوص تجمع معتادان در میدان کرج اشارهکرده و گفته بود: ششم مردادماه با حضور نیروهای پلیس و شهرداری طرح پاکسازی در میدان کرج اجرا شد.
فرمانده سابق انتظامی شهرستان کرج در پاسخ به این پرسش که چه تضمینی وجود دارد که دوباره معتادان در میدان کرج تجمع نکنند، گفته بود: نیروی انتظامی به وظایف خود عمل میکند نیاز است که شهرداری برای نگهداری متکدیان تدبیری ویژه کند.
پیشنهاد یکی از کاسبان میدان کرج که دلِخوشی هم از تجمع معتادان ندارد، خطی بر ادامه حضورمان در این منطقه میکشد، «حالا که هوا تاریک شده به کوچهها سر نزنید» راست هم میگوید آن کوچهها در طول روز اوضاع مناسبی ندارند چه برسد به شبها…
منبع: مهر