رشیدپور: تلويزيون «ديد در شب» نميخواهد
زمستان ٩٤، يك سورپرايز رسانهاي داشت؛ «ديد در شب» كه رضا رشيدپور در آن روبهروي چهرههاي «خبرساز» از هر ژانري مينشيند و كمي صريحتر از قواره گفتوگوهاي ويديويي است اما نه به قدر گفتوگوهاي ژورناليستي ما، بيپرده و شفاف. سوژههاي او كساني هستند كه توجه عمومي را برميانگيزند؛ به همين سبب هم روي صندلي داغ …
زمستان ٩٤، يك سورپرايز رسانهاي داشت؛ «ديد در شب» كه رضا رشيدپور در آن روبهروي چهرههاي «خبرساز» از هر ژانري مينشيند و كمي صريحتر از قواره گفتوگوهاي ويديويي است اما نه به قدر گفتوگوهاي ژورناليستي ما، بيپرده و شفاف.
سوژههاي او كساني هستند كه توجه عمومي را برميانگيزند؛ به همين سبب هم روي صندلي داغ ديد در شب يك روز «امير تتلو» مينشيند و روز ديگري محمد جواد ظريف اما خودش قبول ندارد «سوژههاي ساده» را انتخاب ميكند تا بتواند در فن گفتوگو كردن از پس آنها برآيد.
با هر پارامتري بخواهيم حساب كنيم، ديد در شب به دليل شكستن رخوت و سكون رسانهاي، به اين سبب كه نشان ميدهد بيرون از تلويزيون را هم ميتوان ديد و ديده شد و البته به خاطر تمام جنجالهايي كه بر پا كرده، يك اتفاق رسانهاي خوب براي زمستان ٩٤ بهشمار ميآيد، آنقدر كه «اعتماد» را بر آن داشت كوزهگر را در كوزه بيندازد، رضا رشيدپور را بنشاند روي همان صندلياي كه ميهمانانش مينشينند.
براي او كه فكر ميكرد يك گفتوگوي ساده مطبوعاتي پيش رو دارد، مانند آن چندتايي كه در يكي دو جريده نوشتاري «سبك زندگي» انجام داده، كمي غافلگيركننده به نظر ميرسيد؛ غافلگيري اوليهاش حضور دوربين «اعتمادآنلاين» و درخواست براي نشستن او روي صندلي ميهمانان «ديد در شب» بود كه با كمي خودداري دست آخر انجامش داد و غافلگيري دوم خيلي زود از راه رسيد، گير افتادن در تنگناي يك گفتوگوي پينگپنگي فشرده و پر ضرب كه آخرش با اين جمله از آن راضي به نظر ميآمد؛ «كاش پيش از اين گفتوگو، جاي ديگري گفتوگو نميكردم».
تمام دو ساعت چالش من و او البته به همين خوبي و خوشي نگذشت. هنگامي كه از «نزديكي او با قاليباف» گفتوگو را آغاز كرديم، گاردش را بست، هرچند «نزديكي سياسي با قاليباف» را انكار كرد اما اين را هم گفت؛ «در يك برهه زماني روتوش شدهترين و قابل پذيرشترين سياستمدار فعال در عرصه اجتماعي آقاي قاليباف بود و به جهتهايي جذابيت بيشتري نسبت به ديگران داشت. . . طبيعي است كه من هم در اتفاقهاي رسانهاي ايشان نزديكتر و راحتتر بودم».
كمي عقبتر از اين هم رفتيم، به دوران محمود احمدينژاد كه دستكم در زمان دولت نخست او، ستاره اقبال رضا رشيدپور در آسمان بيستاره تلويزيون ايران سوسو ميزد. نپذيرفت كه با دولتمردان نهم رابطه نزديكي دارد و هنگامي كه يادش آوردم در بحبوحه ٨٨، او «جشن اخراجيها» را با حضور حسيني، وزير ارشاد احمدينژاد و مسعود دهنمكي اجرا كرده، در دو جمله توجيهش كرد؛ «شغل من اجراست» و «آقاي دهنمكي همين كه به سمت فيلمسازي رو آورده… خيلي بهتر از اين است كه از ديوار سفارت بالا برويم و كوكتلمولوتف پرت كنيم».
پرسشهاي كمي جهتدار و پر از دستانداز، گارد مجري ديد در شب را بستهتر ميكرد اما سرانجام نقطههاي توافقي هم يافتيم، آنجا كه به تلويزيون پرداختيم، به گذشته درخشانش در برنامههاي «تاكشو»، كنار گذاشته شدن از تريبون صداوسيما و وضعيت حالاي اين رسانه كه به قول رضا رشيدپور؛ «تلويزيون شاخكهاي انگيزشي خودش را از دست داده، اصلا احساس ميكنم ارادهاي براي دويدن نيست چه رسد براي رسيدن به خط پايان، شايد خسته است، قدمزنان كنار پيست سوت ميزند و تماشاچيان و بقيه دوندهها را نگاه ميكند…».
خيلي محكم به من گفت كه «تلويزيون ما ديد در شب نميخواهد» و شايد همين نخواستنها، توفيقي اجباري شد تا «ممنوعالتصوير» تلويزيون در بيرون از اين جعبه جادو حيات رسانهاي خود را ادامه دهد؛ از شبكه ايرانيان كه فراخوان خيابان جردن و بازداشت دو ساعتهاش را موجب شد كه حالا بگويد؛ «پيامهاي امنيتي من را نميترساند ولي عقل من را به كار مياندازد. من مثل برخيهايي نيستم كه پرچمشان بيا منو بگير است، اصلا دلم نميخواهد وارد چالش امنيتي شوم» تا دوستي با محمد رويانيان و پرونده فساد اقتصادي در ستاد سوخت كه رشيدپور دربارهاش گفت؛ «هيچ اطلاعي از آن پروندهها نداشتم».
كمي درباره همكارانش حرف زد؛ بيشتر از همه «احسان عليخاني» را ميپسنديد، جواد يحيوي را «نارفيقي» دانست كه قدر محبتهايش را نفهميد، عادل فردوسيپور و برنامهاش را «آخرين سنگر مخاطب تلويزيون» ناميد، «خندوانه» را برنامهاي براي «خنديدن و نينديشيدن» نامگذاري كرد و به ادعاي خودش تنها اجرايي كه از «علي ضيا» ديده، كليپ مشهور «كلاهگيس» در زمان تساوي دربي پايتخت بود نه اجرايي تلويزيوني. درباره تمام اينها حرف زديم تا برسيم به «ديد در شب» و جنجالهايش و دستاولترينش سحر قريشي كه رشيدپور گفت: «قصد و غرض اين نبود نابود شود» و اصرار داشت كه حتي كمك كرده «سحر پرمخاطبتر هم بشود».
آن چيزي كه در اينجا رشيدپور را به واكنش واداشت، اين پرسشم بود؛ «شهرام جزايري در آن گفتوگو مغلوبت كرد؟» و مجري ديد در شب براي آنكه ثابت كند، تمام آن ماجرا جور ديگري بوده، به قول خودش «اين را براي نخستينبار در برابر دوربين» ما گفت؛ «آقاي جزايري بهشدت از ابتداي گفتوگو خواهش ميكرد كه بچهاش جلوي دوربين بيايد، اتفاقا شايد خود آقاي جزايري از فرزندش در مقابل ميليونها بيننده سوءاستفاده كرد…».
در اين مورد خاص، راست و دروغش را بايد شهرام جزايري بگويد اما گپوگفت ما، گفتوگوي جذابي شد كه متن كامل آن را در يكي دو روز آينده«سالنامه» خواهيد خواند و به زودي در «اعتماد آنلاين» هم خواهيد ديد، تلاشي بود كه پيدا و پنهان چهره سازنده «ديد در شب» را از نزديك تماشا كنيم؛ شايد هرگز نميدانيد كه «چهره عجيب تاريخ ايران» براي رضا رشيدپور، «رضاشاه» بوده است.