ويس و رامين به هم رسيدند
آرزو یزدانی: رامین اعتمادی بزرگ ،فارغالتحصیل رشته نقاشی، مدرس هنر، مجسمهساز، ویدئو آرتیست و پرفرمر است. اعتمادی از سال 1385 تا کنون 9 اثر در قالب پرفورمنس آرت داشته که میتوان به «اسناد یک تراژدی» گالری محسن، «اسناد رامین اعتمادی بزرگ» گالری محسن، «یاسین» گالری ایست و همچنین اجراهای بینالمللی «هیپولیت» اشاره کرد، «هیپولیت» پیش …
آرزو یزدانی: رامین اعتمادی بزرگ ،فارغالتحصیل رشته نقاشی، مدرس هنر، مجسمهساز، ویدئو آرتیست و پرفرمر است. اعتمادی از سال 1385 تا کنون 9 اثر در قالب پرفورمنس آرت داشته که میتوان به «اسناد یک تراژدی» گالری محسن، «اسناد رامین اعتمادی بزرگ» گالری محسن، «یاسین» گالری ایست و همچنین اجراهای بینالمللی «هیپولیت» اشاره کرد، «هیپولیت» پیش از این در کشورهای فرانسه، آمریکا و آلمان اجرا شده است. نام اثر او درفستیوال «سی پرفورمنس، سی هنرمند، سی روز»، «سند یک توافق از مجموعه اسناد تاریخی»است. از دیگر مجموعههای هنرمند میتوان به مجموعه مجسمههای «ما عشق را رعایت کردهایم» و «ویس و رامین» اشاره کرد که این پرفورمنس آرت اثری است در ادامه مجموعه «ویس و رامین». پنجمین دوره فستیوال «سی پرفورمنس، سی هنرمند، سی روز» امسال در موزه هنرهای معاصر برگزار شد.در استیتمنت هنرمند آمده است: « موزه ها موسسههايى هستند براى حفظ، نگهداری و نمايش مجموعه آثار هنرى، فرهنگى و تاريخی برگرفته از اسطورهها و انديشههاى كهن تا به امروز. گذر زمان، جنگها و… بخش عمدهاى از آنها را نابودکرده و تنها بخشی نجات یافتهاست. بخش نجات يافته، چون گنجى است گرانبها كه هر ملتى مىتواند به آن افتخاركند. اما گاه پيش مىآيد كه اين گنج دوران، از نظرها پنهان شده و به دلايل مختلف از جمله تغيير عرفها و هنجارهاى جامعه قابل نمايش نبوده و مخاطبين از رويت آن محروم مىگردند. اسطورهها حاصل از تفکر یک اندیشهاند که سینه به سینه و نسل به نسل چرخیده، تغییرکرده و به ما رسیدهاند و در طی این گذار نسبت به مکانها، سنتها و فرهنگهاي دگرگون شده و صيقل یافته اما مفهوم خود را حفظ کرده و تاثیر خویش را از دست ندادهاند.این اثر مشارکتی است در بازخلق و قابل نمایش کردن یکی از قدیمیترين روایتهای عاشقانه جهان و نخستین داستان عاشقانه منظوم ادب پارسی «ویس و رامین» با درنظر داشتن هنجارهای فرهنگی موجود در جامعه ایرانی اسلامی در موزه هنرهاى معاصر تهران. به بهانه این اجرا با این هنرمند به گفتوگو نشستیم:
از پرفورمنس آرت «سند یک توافق» شروع کنیم، اجرای شما به چند بخش تقسیم میشد و به نسبت دیگر اجراهای فستیوال پروسه طولانیتری داشت، برای خوانندگانمان توضیح بیشتری میدهید؟
پرفورمنس آرت «سند یک توافق» در ادامه مجموعه آثاری است که من با عنوان اسناد تاریخی کار میکنم. این اثر، قرار بود تمامی مراحل خلق مجسمههایی عاشقانه را تا رفتن آنها بر دیوارِ موزه هنرهای معاصر به نمایش بگذارد. فرآیندی که معمولا در ایران از جانب هنرمندان در دسترس مخاطبین و علاقهمندان هنری قرار نمیگیرد همچنین نمایش اسطوره-عاشقانههای ویس و رامین بر دیوار موزه هنرهای معاصر تهران. این اجرا حدودا دو ساعت زمان برد. ابتدا من از میان مخاطبین کسانی را انتخاب میکردم و آنها پس از ثبت نام وپر کردن توافقنامه و امضای آن وارد پروسه قالبگیری میشدند. در فاصله زمانی که قالبهای گچی در حال خشک شدن بودند ویديویی که توسط خانم اِشا صدر از مراحل ساخت مجسمههای ویس و رامین ساخته شده بود روی دیوار موزه پخش شد که در حقیقت مراحل پس از قالبگیری تا ریختن سلیکون و تولید مجسمههای فایبرگلاس و در نهایت رنگ کردن آن مجموعه بود. در انتها با همراهی مخاطبین مجسمهها روی قابهای چوبی به ابعاد x100 70 سانتی متر متصل شده و روی دیوار رفت. سپس اسم و مشخصات آثار به هر کدام اضافه شد.
چرا اینبار برای ساخت سند مجموعه مجسمههای عاشقانه سراغ رسانه پرفورمنس آرت رفتید؟
ایده کلی در تمامی آثار من ثابت هستند. اما رسانه و شکل اجرا نسبت به هر اثر یا مجموعه بنا به مکان و زمان برگزاری آن تغییر میکند. در این کار من فقط رسانه را تغییر دادم. ایده من همان سندسازی برای ساخت عاشقانههاست. در نمایشگاه قبلی در گالری محسن از رسانه مجسمه استفاده کردم ولی اینبار همان ایده با رسانه پرفورمنس آرت اجرا شد. در این رسانه چند بن مایه اصلی وجود داشت که عناصر آن را میساخت. مثلا زمان در پرفورمنس آرت یا واقعی بودن عناصر در آن بسیار مهم است، یعنی یک پرفورمر نقش کسی را در زمان یا جای دیگری بازی نمیکند، وقتی یک پرفورمر در شرایط اجرا قرار میگیرد خودش را در همان زمان ارائه میکند و قطعا باید خودش باشد. اینجا پروسه خلق یک اثر هنری-عاشقانه برای من که مجسمهساز هستم اهمیت داشت و آثاری که سالهاست جایشان بر دیوار موزه هنرهای معاصر تهران به دلیل هنجارهای موجود خالی است و از یاد رفتهاند. تنها با این رسانه میشد چنین امری را محقق کرد.
با این تفاسیر مهمترین عنصر این پرفورمنس آرت برای شما کدام بود؟
گاه عناصری در کار پر رنگتر میشوند و هنرمند از آنها استفاده بیشتری میکند. یکی از عناصری که در پرفورمنس آرت اهمیت خاصی دارد؛ مکانی است که پرفورمنس در آن اتفاق میافتد. وقتی من متوجه شدم که قرار است این پرفورمنس در موزه هنرهای معاصر اتفاق بیفتد، مکان در کانون توجه اصلیام قرار گرفت. یعنی این اثر در موزه هنرهای معاصر کامل میشود. مکان موزه برای من شباهت عجیبی دارد با ایده کلی من در مورد سندسازی. ایده کلی کارهای من بازخلق سندهایی از واقعیتند، پیشتر موضوعات اجتماعی و …اما حالا تغییرکرده و تبدیل شده به سندسازی از عاشقانهها. عاشقانههایی که از اسطوره میآیند و یا عاشقانههایی که اسطوره میشوند. موزه مکانی است که اسناد تاریخی و هنری را نگهداری میکند و ما میتوانیم برای دیدن این آثار و اسناد به آنجا برویم. درهمه موزههای بزرگ دنیا اسنادی هستند که مربوط به میراث بشر بوده و فقط تکههایی از آن باقی مانده است. اما به هر حال این آثار در موزهها به نمایش گذاشته میشوند.
فکر میکنید پیش از این از منظر مفهوم و محتوی یا حتی شکل ظاهری چنین اتفاقی در موزه هنرهای معاصر افتاده است؟
در موزه هنرهای معاصر بعد از انقلاب به دلیل تغییر رفتارها و هنجارهای اجتماعی جامعه نمایشِ آثار فیگوراتیو محدود شده و از میان رفت. یعنی در طی این سالها عاشقانههای بر دیوار موزه ندیدهایم و مخصوصا عاشقانه فیگوراتیو. شاید بتوانیم به معدود اتفاقهایی اشاره کنیم مثلا در گذشته اثر فرانسیس بیکن روی دیوار موزه بود، اما هیچگاه فیگورِ رئالِ عاشقانه اجازه رفتن روی دیوار را نداشت و دلیلش هم کاملا مشخص است که هنجارهای جامعه اجازه چنین اتفاقی را نمیداد. اولین چیزی که فکر کردم این بود که عاشقانههای ویس و رامین را روی دیوارهای موزه نمایش بدهم. عاشقانه فراموش شده ویس و رامین که از قدیمیترین عاشقانه های جهان است.
چطور چند اثر عاشقانه و فیگوراتیو را بدون برهم زدن هنجارها روی دیوار موزه بردید؟
ویس و رامین خود داستانی است که سالها اجازه پخش و تصویر سازی نداشته است. اما من با انتخاب بخشی از فیگورها که نمایش آن با عرف جامعه در تناقض نیست، ساختارها رابه نحوي تعیین کردم که قابل نمایش در موزه باشند تا بعد از35سال روی دیوار موزه هنرهای معاصر به نمایش درآیند و تمامی معیارهای جامعه در آن رعایت شده باشند.
نکته اصلی این اثر پروسه کار شما بود یا محصول نهایی که همچون باقی آثار هنری موزه روی دیوار قرار گرفت؟
در دوره پست مدرن پروسه یک اثر هنری هست که اهمیت پیدا میکند نه فقط محصول نهایی، پرفورمنس آرتمن پروسه خلق یک اثر هنری است. شما در موزه هنرهای معاصر تهران پروسه خلق سه اثر هنری عاشقانه را میبینید. گرچه هدف اصلی اجراي نمایش آثار روی دیوار موزه بود اما دلایل دیگری هم داشتم برای به نمایش گذاشتن پروسه ساخت مجسمهها. ما مدام در رسانه های مختلف تصاویری از کشت وکشتار میبینیم و هر کانالی را که انتخاب کنیم بخش بسیار زیادی از این تصاویر و اخبار مربوط میشود به جنگ و خشونت در جهان. در جامعهای زندگی میکنیم که دیدن جنگ وخشونت از رسانهها آزاد است اما نشان دادن یک ساز ممنوع است یعنی شما هیچوقت اجازه پیدا نمیکنید یک پروسه هنری را تصویر کنید. و این همیشه برای من سوال بوده است. من پروسهای را به نمایش گذاشتم که روند ساخت مجسمههای عاشقانه را نشان میداد و ترجیح دادم جای اینکه مردم، فجایع، درد و خشونت را ببینند پروسه خلق عاشقانه ها را ببینند و درساخت آن مشارکت کنند.
و این کاملا در چارچوب هنجارهای جامعه بود؟
بله، هنجارها رعایت شده بود. من بخش های قابل نمایش را انتخاب کردم وساختم، باقی بخشها در ذهن مخاطب ساخته میشود. البته اعتقاد دارم تفاوت فرهنگی بین مردمی که عادت دارند دائم خشم، خشونت و دعوا را ببینند با مردمی که عادت دارند به گالری و اپرا بروند و تصاویر هنجار ببینند در رفتارهای اجتماعیشان پدیدار میشود و میتوانیم دیدن خشونت را با رفتن به کنسرت و دیدن نمایشگاه و رفتارهای دوستانه جایگزین کنیم. چراکه اگر این جابجایی اتفاق بیفتد به تدریج هنجارهای جامعه ما هم تغییر میکند و میتوانیم شاهد جامعه مهربانتری باشیم.
معمولا هنرمندان اجازه نمیدهند پروسه ساخت اثر هنری آنها را کسی ببیند. شما چطور این قاعده را شکستید.
شاید در ایران این معمول نباشد اما در همه جای دنیا مخاطبین برای دیدن کارهای هنرمند در روزهای خاصی از سال میتوانند به آتلیه شخصی هنرمند بروند (open studio). درست است که معمولا هنرمند در آتلیهشخصیاش دست به خلق و ساخت اثرش میزند اما این فقط پروسه خلق اثر نیست که او را بدل به هنرمند میکند. یعنی تکنیک صرف نیست که از کسی هنرمند میسازد. بلکه ایده شخصی و روشی که برای بیان مفاهیم به کار میگیرد است که او را از دیگری متمایز میسازد و البته این مقوله قابل کپی برداری نیست پس ترسی هم برای نمایش این تکنیکها برای من وجود ندارد. من خواستم مردم در جریان آن قرار بگیرند، هیجانزده شوند تا شاید جایگزین آن خشمهایی شود که عادت به تماشایشان دارند.
شما به سند سازی در آثارتان تاکید دارید، نام این اثر هم «سند یک توافق» است، برایمان از علت انتخاب «ویس و رامین» برای این پرفورمنس آرت بگویید.
من روی سندسازی و اسطورهها کار میکنم، «ویس و رامین» هم یکی از مهمترین داستانهای عاشقانه ایرانی است که «لیلی و مجنون» ، «شیرین و فرهاد» و … از آن وام گرفتهاند. اسطورهها و افسانهها دائم بر چیزهایی تاکید میکنند که جایش در جامعه خالی است.
بنا براین میتوانیم نتیجه بگیریم که در طول تاریخ مشکلات زیادی با این موضوعات داشتیم و از کمبود محبت رنج میبردیم و این ریشه در تاریخ ما دارد. در این آثار من جایگزین رامینِ تاریخی میشوم. در تمامی آثارم قالبگیری دقیق از بدنم وجود دارد که آن را بدل به سندی شخصی میکند در عین حال آنها تکه تکه هایی از بدن هستند که آنها را انتزاعی و غیر قابل تشخیص برای مخاطب میکند. در این پرفورمنس آرت مخاطبین جایگزین ویس شده، ویسهایی که بدون هیچ پیش فرضی برای ساخت یک اثر هنری مشارکت میکنند تا اثر کامل شود و روی دیوار موزه نصب گردد.
تفاوت اصلی کار شما با یک ورکشاپ هنری چه بود؟
شاید اگر « اسناد یک توافق» در موزه هنرهای معاصر اتفاق نمیافتاد شبیه به یک ورکشاپ میشد اما وقتی در موزه و با هدف اینکه یک عاشقانه روی دیوار رود اجرا میشود، پروسه قالبگیری و ساخت مجسمهها تنها بخشی از اجرا است، اما هدف نهایی اجرا چالشی است درباره نمایش آثار فیگوراتیوِ عاشقانه در مهمترین مرکز هنرهای تجسمی ایران. و این اجرای مکان محور با این ساختار از ورکشاپ دور شده و بیشک تبدیل به یک پرفورمنس میشود.
در کل از اجرا راضی بودید؟ چه فیدبک هایی گرفتید؟
در پرفورمنس آرت همیشه احتمال شکست وجود دارد و این یکی از جذابیتهای این رسانه برای من است اما من به هدف اصلی این اجرا که بردن سه اثر بر روی دیوار موزه بود، رسیدم پس اجرای موفقی بود. در جواب سوال دوم باید بگویم من اصولا منتظر جواب نیستم.هنرمند درگیر ایجاد پرسش و چالش است. من حادثه ایجاد میکنم یعنی مخاطبین را در موقعیتی میگذارم که دچار چالشی مشابه شوند و واکنش طبیعی خود را داشته باشند. پس هر کس میتواند واکنش خود را داشته باشد، تاثیرهای متفاوتی از اجرا بگیرد و به جوابهای متعددی برسد.
179/