خاطرههایی با طعم اجتماعی
علی نامجو| او که از دوران کودکی با موسیقیهای غیر ایرانی در حوزه راک بزرگ شده، امروز کاری را انجام میدهد که مختص خود اوست و به نظر بسیاری از منتقدان و کارشناسان حوزه موسیقی، فارغ از میزان کیفیت (که بحثی جداگانه میطلبد و نیاز به بررسیهای دقیق دارد) امضا و بیان شخصی یزدانی زیر …
علی نامجو| او که از دوران کودکی با موسیقیهای غیر ایرانی در حوزه راک بزرگ شده، امروز کاری را انجام میدهد که مختص خود اوست و به نظر بسیاری از منتقدان و کارشناسان حوزه موسیقی، فارغ از میزان کیفیت (که بحثی جداگانه میطلبد و نیاز به بررسیهای دقیق دارد) امضا و بیان شخصی یزدانی زیر بیشتر آنها حک شده است. یزدانی سال گذشته آلبوم سلولهای شخصی را روانه بازار کرد. این آلبوم با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد و چند ماه به صورت پیدرپی در لیست پرفروشترین آلبومهای ماه قرار گرفت. با وجود اين اما او هنوز در سال ٩٤ آلبومی را روانه بازار نکرده است. در مورد یزدانی که معمولا سالی یک آلبوم منتشر میکند، ارایه ندادن آلبوم جدید در سالجاری امری سوالبرانگیز است. یزدانی در سال جاری علاوه بر اجرای کنسرتهای متعدد در تهران و شهرستانها، مشغول بازی در چند فیلم سینمایی بود که البته برخی از آنها در نیمههای راه متوقف شدند. «شهروند» با این خواننده موسیقی پاپ درباره روزهای پیش رویش و کارهایی که درصدد انجام آنهاست گفتوگو کرده است:
رضا یزدانی را مخاطبانش علاوه بر انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت با بازی در فیلمهای سینمایی و قطعات تصویری در موسیقی فیلم و سریالهای تلويزیونی میشناسند. این بار اما یک تجربه متفاوت اتفاق افتاده است. شما برای نخستينبار در یک فیلم سینمایی بازی کردهاید که در آن با زبان معیار صحبت نمیکنید. زبان بوشهری در این فیلم محوریت دارد و ظاهرا همه بازیگران در فیلم اهل جنوب هستند؛ ماجرای بازی شما در این فیلم چگونه شکل گرفت؟
کارگردان فیلم احسان عبدیپور من را برای بازی در فیلم «آه ای عبدالحیم» انتخاب کرده بود. این موضوع را با تهیهکننده فیلم خانم مهتاب کرامتی در میان گذاشتند. خانم کرامتی نیز با حضور من در این فیلم موافقت کردند و در نهایت از دفتر ایشان با من تماس گرفته شد. من تا پیش از این آقای عبدیپور را ندیده بودم. به همین دلیل برای صحبتهای بیشتر قرار جلسهای بین ما گذاشته شد. در همان جلسه اول، برخوردهای آقای عبدیپور مرا به سمت او جلب کرد و به نظرم رسید که ایشان یک هنرمند بااستعداد و توانمند هستند. پس از آن فیلمنامه را خواندم. داستان فیلم و کل فیلمنامه به نظرم جالب رسید؛ بنابراین برای پذیرش فیلم شک نکردم؛ با این توضیح که اجرای کنسرتهای من تا قبل از ماه محرم در تهران و شهرستانها ادامه داشت و عوامل تولید هم قصد داشتند فیلم را از ابتدای مهر آغاز کنند، قرار بر این شد که من با اتمام کنسرتها وارد این پروژه بشوم. خوشبختانه و برخلاف برنامهریزیها، آغاز فیلمبرداری از ٢٣ مهر آغاز شد و من هم در کنار سایر دوستان و از ابتدای کار وارد پروسه ضبط فیلم شدم.
اتمام مراحل فیلمبرداری چقدر طول کشید؟ آیا همه این مدت را در جنوب بودید؟
مدت زمان فیلمبرداری ٤٠ روز به طول انجاميد و ما در طول این مدت در جنوب بودیم؛ البته قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود و وقتی در میانه ایام برگزاری کنسرتهایم قرار داشتم، به مدت یک هفته به بوشهر رفتیم تا با لهجه و محیط لوکیشنها بیشتر آشنا شویم. ناگفته نماند که پیش از شروع این کار سینمایی دو روز در پروژه سینمایی «شهاب حسینی» شرکت داشتم.
گویش بازیگران فیلم چگونه بود؟ آیا به زبان فارسی معیار صحبت کردید یا دیالوگها باید به زبان بوشهری گفته میشد؟
همه بازیگران این فیلم سینمایی با گویش بوشهری دیالوگ میگفتند. من، پگاه آهنگرانی و مصطفی زمانی با گویش بوشهری در این فیلم صحبت میکردیم و سایر بازیگران هم جنوبی بودند؛ بنا به اهمیت گویش در این کار، یک هفته در بوشهر بودیم تا با جزییات لهجه بوشهری تا حد ممکن آشنا شویم.
تجربه کار با تیم کارگردانی این فیلم و بازیگرانی که در آن ایفای نقش میکردند، برایتان چطور بود؟
همه بچههای گروه آنقدر با هم هماهنگ بودند که در تجربه کار در این فیلم واقعا به من خوش گذشت. هر روز حدودا ١٢ ساعت کار شدید داشتیم. در نخستين روزهای فیلمبرداری، هوا خیلی گرم بود اما بعدا هوا خنکتر شد. فارغ از شرایط کار در بوشهر که برای من تازگی داشت، فضای کار از ابتدا صمیمی بود. مصطفی زمانی و احسان عبدیپور برای ایفای هرچه بهتر نقشم به من کمک میکردند. با این توضیح باید بگویم که در مجموع از ایفای نقشم در این کار راضی هستم.
با توجه به اینکه ماجرای فیلم قبل از اکران نباید بهطور جزیی بازگو شود، در مورد کلیت فیلم و بهخصوص نقش خودتان توضیح دهید….
نقش من مربوط به جوانی است که پس از سالها از سفر بازمیگردد و به واسطه کاریزمایی که در او هست، تمام دوستان خود را متحول میکند. این افراد در کنار هم داستانها و اتفاقات مختلفی را شکل میدهند که فیلم آنها را روایت میکند. من در این فیلم یک تکقطعه را هم اجرا میکنم که یک کلیپ برای آن آماده کردیم و در فیلم پخش خواهد شد. این کار یک اثر متفاوت است که محسن شریفیان و بابک شهرکی آن را تنظیم کردهاند و تلفیقی از موسیقی محلی و ساز نیانبان با موسیقی من است. به نظر خودم این قطعه خیلی عجیب شده است. تلفیق جذابی در آن شکل گرفته و خودم آن را خیلی دوست دارم. البته ابتدا باید کار را بشنوید تا بتوانیم در موردش بیشتر صحبت کنیم.
با توجه به گفتههایتان در مورد فیلم، پیشبینی شما از استقبال مخاطبان نسبت به کاری که خواندید و در مجموع کل فیلم چگونه است؟
در مورد آن قطعه موسیقی باید بگویم تا مخاطبان نشنوند، نمیتوانم نظری بدهم؛ ولی مطمئنم که برایشان جذاب خواهد بود. پیشبینی من در مورد فیلم این است که قطعا از آن استقبال زیادی خواهد شد؛ چون ماجرایش بسیار جذاب و پرافتوخیز است.
از تجربه کار در فیلمی که شهاب حسینی در آن تهیهکننده است و در عین حال یکی از نقشهای مهم فیلم را ایفا میکند، توضیح دهید….
قصه این فیلم با یک کنسرت آغاز میشود که من و شهاب در آن بهعنوان هنرمند حضور داریم. او گیتارباس میزند و من هم گیتار الکتریک مینوازم. در این کار من و شهاب حسینی کاری را با هم میخوانیم. کارگردان فیلم شبیر شیرازی است و تهیهکنندگی فیلم را شهاب حسینی برعهده دارد. داستان این فیلم از نمایشنامه «خرسهای پاندا» نوشته «ماتئی ویسنی» گرفته شده است. داستان این فیلم درباره ٩ روز از زندگی یک خواننده جوان است که متفاوتترین ایام زندگی او در همین ٩ روز رقم میخورد.
بعد از توضیح در مورد فیلمهایی که بهتازگی در آنها ایفای نقش کردید، نوبت تازههای موسیقی است که جدیدا از شما منتشر شده یا در آیندهای نزدیک بنا دارید انجامشان دهید. آلبوم جدیدتان قبل از اتمام سال منتشر میشود؟
در ابتدا باید بگویم آلبوم جدید من اوایل سال ٩٥ منتشر خواهد شد؛ اما هنوز معلوم نیست که تاریخ دقیق انتشار آلبوم کی است؟ زیرا من ٤ قطعه را از پکیجی که بسته بودم، خارج کردم و ٤ قطعه جدید به آن اضافه کردهام. تنظیم چند قطعه را هم کاملا عوض کردم و شکل و شمایل آلبوم متفاوت شد. همین تحولات باعث شده که دقیقا نتوانم درباره زمان انتشار این مجموعه چیزی بگویم. در آلبوم پیش رو دوستانی با من همکاری میکنند که تا پیش از این تجربه کار با اکثرشان را نداشتهام.
مهدی ایوبی، علی رضا باران، احسان گودرزی، علی کمال حاجی نژاد و تعدادی دیگر از دوستان بهعنوان شاعر در این کار با ما همراه خواهند بود.
در ضمن بهتازگی قطعه جدیدی با ترانه مهدی ایوبی تولید شده که نامش«هفته دلتنگی» است و آهنگسازی و تنظیم کار به عهده بهروز پایگان است. «این روزا» نام کار دیگری است که آن هم تازه منتشر شده است. دوشنبه هفته بعد کنسرتی را در سالن میلاد نمایشگاه روی صحنه خواهیم برد که قرار است در آن «رفت که رفت»، «آوانگارد»، «پرواز عقاب»، «هفته دلتنگی»، «این روزا»، «قوی سیاه»، «دیوونه»، «آدم یه جاهایی رو مجبوره»، «ادامه بده»، «طهران تهران»، «کجا گمت کردم»، «بلاتکلیف»، «چمدون»، «هذیون»، «نوار»، «حافظ»، «شک میکنم»، «سیگار پشت سیگار»، «یخبندونای قطبی چشمات»، «حرفای بیمخاطب»، «کی فکرشو میکرد»، «کافه بهشت» و «کوچه ملی» برای مخاطبان اجرا شود. ٢ قطعه هم از آلبوم جدیدی که بهزودی قرار است منتشر شود در این کنسرت برای نخستينبار در کنداکتور قرار گرفته و به امید خدا اجرا خواهد شد.
حالوهوای آلبوم جدیدتان به نسبت اثر قبلی که از شما منتشر شد، چه تفاوتی کرده است؟
در این آلبوم کارها در فضاهای مختلف ازجمله فان، نوستالژی، بیان مسائل اجتماعی و… میگذرد. این آلبوم را از نظر حس و حال میتوانم با آلبوم «ساعتا خوابن» مقایسه کنم.
آلبوم آخر شما علاوه بر عرضه در لوح فشرده در سایت «بیبتونز» نیز به صورت تراکهای جداگانه به فروش رسید. با توجه به آمار فروش تراکها در این سایت به نظر میرسد این آلبوم با استقبال کمنظیر مخاطبان موسیقی مواجه شده است. نظر شما در مورد آمار فروش آلبوم «سلول شخصی» چیست؟
به لطف خدا تمامی آلبومهای من در فضای مجازی خوب به فروش میرسد و این اتفاق منحصر به این آلبوم نیست. فکر میکنم علت این حجم بالای خرید به خاطر مخاطبان خاصی است که من دارم. کارهای مرا بیشتر قشر تحصیلکرده و روشنفکر دنبال میکنند و در شرایطی که امکان خرید نسخه اصلی برایشان ممکن نباشد، ترجیح میدهند لااقل پول کمی را برای حمایت از کار از طریق شبکههای مجازی معین پرداخت کنند و حقوق مولف را نادیده نگیرند.
وجه متمایزکننده اجراهای رضا یزدانی توجه به پرفورمنس کارها است. این ویژگی را اساسا باید از خواننده ژانر راک متوقع باشیم یا آن را متأثر از علاقهمندی شخص رضا یزدانی بدانیم؟
ریشه علاقهمندی از دید خودم به دوران نوجوانی من باز میگردد. من کنسرتهای خوانندگان این ژانر را از نوجوانی دنبال میکردم. این افراد پرفورمرهای خوبی بودند. از سوی دیگر فعالیت من در زمینه سینما و بازیگری کمک کرد تا بتوانم در این زمینه قوی ظاهر شوم. در کل پاسخ سوال شما هر دو مورد است و این دو لااقل در مورد من در کنار هم تأثیرگذار بودند.
به نظر شما آیا دیگر خوانندگان فعال در عرصه موسیقی پاپ در ایران هم تا این حد توانستهاند در اجرای پرفورمنس در اجراهایشان موفق عمل کنند؟
نه؛ به عقیده من این موضوع آنچنان توسط دیگر خوانندههای ژانر پاپ در ایران مورد توجه قرار نگرفته است. البته بهتازگی دکورهای محدودی روی استیج استفاده میشود؛ اما آنچنان به پرفورمنس در کنسرتها دقت نمیشود. ناگفته نماند، نمیتوان همه مشکلات در این زمینه را به گردن خوانندگان انداخت. برگزاری کنسرت در ایران به هیچ عنوان قابل مقایسه با اجراهای خارج از کشور نیست. در کشورهای دیگر سالن چند روز قبل از اجرا در اختیار گروه قرار میگیرد؛ در نتیجه فرصت کافی برای طراحی صحنه، نصب دکورهای مورد نظر و ایجاد صفحات سفید برای پخش تیزر در حین کنسرت مهیا میشود؛ درحالیکه در ایران اگر بنا به اجرای کنسرت مثلا در ساعت ٥ باشد، به هیچ عنوان سالن را قبل از ساعت ٢ تحویل تیم هنری نمیدهند و این میزان وقت حتی برای تنظیم صدای میکروفنها کافی نیست و درنهایت در این فرصت فقط میتوان یک صدای معمولی (نه باکیفیت بالا) برای اجرا تنظیم کرد. در این شرایط اصلا زمان کافی در اختیار نیست تا بتوان به طراحی دکور فکر کرد. تنها کاری که ما میتوانیم برای جلوگیری از یکنواخت شدن صحنه کنسرت انجام دهیم، آوردن تابلوها و پرتابلهایی است که از قبل آماده شدهاند و دوستان من ٢ ساعته آنها را نصب میکنند.
به نظر میرسد ما با عدم ایجاد فرصت برای طراحی صحنه و حرکات خواننده روی استیج، بخش مهمی از جذابیتهای بالقوه در موسیقی پاپیولار را نادیده گرفتهایم. با این توضیح اما وجه متمایزکننده و پررنگ کارهای رضا یزدانی با وجود تمام این محدودیتها همین پرفورمنس است….
من تمام تلاشم را برای این کار انجام میدهم. به نظرم بیتوجهی به نقش پرفورمنس در کنسرتهای داخلی یکی از مهمترین دلایل افت آمار مخاطبان کنسرتها در سالهای اخیر است. در این شرایط یا باید خواننده پشت سر هم آلبوم وارد بازار کند تا مخاطب به سالن بیاید، یا با آمار کم مخاطبان کنار بیاید. چون مخاطب انگیزهای برای آمدن به کنسرت ندارد. چون مخاطب قطعات آلبوم را یک بار در کنسرت دیده و دلیلی برای رفتن دوباره به سالن برای شنیدن دوباره آن قطعات ندارد. صحنه هم جذابيت و انگیزشی را برای مخاطب ایجاد نمیکند تا برای دیدن آن به کنسرت برود.
با توجه به آنچه تا الان گفته شد، ارتباط شما با مخاطبانی که به کنسرت میآیند نسبت به خیلی از موزیسینهای فعال در موسیقی پاپ عمیقتر و نزدیکتر است. چه روشی را برای حفظ رابطه عمیق و اطلاع از نظرات و خواست مخاطبانتان در کنسرتها اتخاذ کردهاید؟
من همیشه تلاش میکنم تا با مخاطب ارتباطم را روز به روز نزدیکتر کنم. روش کار ما برای حفظ ارتباط تنگاتنگ با مخاطب شیوه خاص و منحصربهفردی است. در کنسرتی که در تهران اجرا کردیم ٦٠ قطعه را بهعنوان کاندیدا برای اجرا در کنسرت در نظر گرفتیم و از مخاطبان خواستيم از بین این قطعات، ١٨ کار را برای اجرا در همان کنسرت انتخاب کنند. درست است که شمارش نظرات سخت بود، اما دوستانم نظرات را گرفتند و بر اساس آنها ١٨ قطعهای که قرار بود در کنسرت اجرا شود، انتخاب شد. نتیجه این رأیگیری رضایت همه حاضران در سالن را به دنبال داشت؛ طوری که کنسرت برای همه دلچسب و خاطرهانگیز شد.
آیا این روش در کنسرتهای بعدی رضا یزدانی نیز ادامه خواهد داشت؟
قطعا این کار را ادامه خواهیم داد. برای اجرای کنسرت این روش در زمان اجرا به کار گرفته خواهد شد و در مورد آلبومها هم با استفاده از شبکههای مجازی نظرات را دریافت میکنیم. از طریق پستهایی که در اینستاگرام و دیگر شبکهها قرار میدهیم، نظرات مخاطبان را خواهیم خواند و قطعا برای آلبومهای بعدی از آنها استفاده میکنیم؛ مثلا با همین روش، امروز میدانیم که کدام قطعات در بین کارهای چهاردهگانه آلبوم «سلول شخصی» بیشتر مورد توجه طرفداران قرار گرفته است.
آقای یزدانی بسیاری از منتقدان علت اصلی موفقیت شما را بهواسطه مداومت در کار و از میدان به در نشدن توجیه میکنند. شما تا چه اندازه با این نظر موافقید؟
خودم هم همین نظر را دارم. این سالها حقیقتا به من سخت گذشت؛ اما همیشه برای خواسته و هدفم در موسیقی پافشاری زیادی کردم و مداوما به تلاشم در این مسیر ادامه دادم.
برای سوال بعدی، شما تا چه اندازه با نظر برخی که رضا یزدانی را خواننده نوستالژیبازی میدانند، موافق هستید؟
اساسا ترانههای من برای یک آلبوم به شکلی انتخاب میشوند که موضوعات اجتماعی، نوستالژیک و عاشقانههای متفاوت را در بر بگیرند. تا امروز همین انتخابها فونداسیون کارهای مرا شکل دادند. شما در کار «پرنده بی پرنده» با ٢ کار نوستالژیک «کافه نادری» و «لالهزار» مواجه هستید. در آلبوم «هیس» ترانه «شمال» و ترانه «کارتن» چنین فضایی دارد. در «ساعت ٢٥ شب» ترانه «کوچه ملی» و «پیکان» از چنین فضایی برخوردار است. در آلبومهای بعدی من هم این مسیر ادامه پیدا کرده است. اساسا نوستالژیخوانی را دوست داشتم و دارم. به این خاطر که مردم چنین خوانشی را دوست دارند و مورد اقبالشان قرار میگیرد. مردم اساسا خاطرهبازی را دوست دارند و این خود باعث میشود که کار من بهعنوان یک موزیسین تاریخ مصرف نداشته باشد. یکی از دلایلی که باعث شده کارهای آدمی مثل من که از دید عموم به شیوه خاصی میخواند، مورد اقبال قرار بگیرد، همین نوستالژیک خواندن است.
هر چند شیوه خوانش ترانهها توسط شما لااقل در دوره اخیر با هیچ خواننده ایرانی فعال در داخل یا خارج از کشور قابل مقایسه نیست، اما آیا در آغاز کار خوانندگی الگوی ایرانی را برای خواندن داشتید؟
نه؛ این مسیری بود که خودم انتخاب کردم و به شیوه تجربی در آن گام برداشتم. الگوهایم الگوهای غربی بودند و نه ایرانی. البته فرهاد بهنوعی آن شکل و جنس خاص بودن موسیقی را داشت؛ اما من هیچ گاه فرهاد را هم الگوی خودم قرار ندادم.
از میان مشاهیر موسیقی مدرن غربی چه کسی در خوانندگی الگوی شما بود؟
خیلی دوست ندارم در مورد خوانندهها و گروههایی که از آنها الگوبرداری کردهام یا تمام سابقه شنیداری من را تشکیل دادهاند، صحبت کنم؛ اما همین قدر میگویم که یک سابقه شنیداری طولانیمدت از دوره دبستان دارم؛ یعنی زمانی که یادم هست بچهها حتی در دبیرستان بهترین موسیقی غربیشان «مادرن تاکینگ» بود، من موزیکهای «پینک فلوید» را حفظ بودم؛ آنها را کاور میکردم و میخواندم. این موضوع به خودی خود، یک سابقه شنیداری طولانی از این جنس موسیقی را روایت میکند که از سالها پیش در من رسوخ کرده و بعدا به شکلی که مخاطبان کارهای من، امروز با آن مواجهند، ظهور کرد.
دقیقا از چه زمانی به سمت موزیکی از جنس پینک فلوید کشش پیدا کردید؟
وقتی کلاس اول راهنمایی بودم یکی از دوستانم مرا به این سمت راهنمایی کرد. او از خارج آمده بود و این جنس موسیقی را گوش میداد. آن موقع نه اینترنتی بود و نه ماهوارهای. ارتباطات بهشدت محدود بود. مخصوصا در سالهایی که من به دنیا آمدم و بزرگ شدم. دهه شصت بود و آنچه دوستم بهعنوان کسی که از خارج به ایران آمده بود، گوش میداد با موسیقی مرسوم آن دوره در جامعه ایرانی تفاوتهای اساسی داشت؛ یک سری کاست از آن گروهها داشت که همه را به من داده بود. ناگهان متوجه شدم سلیقه موسیقایی من همین است. موسیقی که اصلا بین مردم شنیده نمیشد و وجود نداشت. از آنجا بود که حرکتم به این راه جدی شد و بعدها رنگ و بوی دیگری به خود گرفت.
تا اینجا هم در مورد آثار سینمایی که بهتازگی در آن حضور داشتید، صحبت کردیم و هم پیرامون کارهای جدیدی که در موسیقی قرار است، انجام دهید، سخن گفتیم. در این قسمت نوبت به صحبت در مورد آخرین آلبوم شما میرسد با نام «سلول شخصی». آیا در میان کارهای این آلبوم قطعهاي است که بخواهید در موردش صحبت کنید؟
البته کارهایی را که تا امروز انجام دادهام، بیشترشان هنوز برای خودم تازگی دارند. اما «قطعه سیگار پشت سیگار» الان به خاطرم آمد که برای ساختش درگیر یک اتفاق شدم و بهتر بگویم ساخت این قطعه اتفاقی بود. من با اندیشه فولادوند در مورد یک کار دیگر مشغول بحث بودم؛ اما ناگهان مثل جنزدهها به سراغ گیتارم رفتم و از اندیشه پرسیدم «سیگار پشت سیگار» را همراهش دارد یا نه؟ این شعر را اندیشه فولادوند ١٠ سال قبل سروده بود و با اینکه خیلی از خوانندهها میخواستند روی شعرش آهنگ بگذارند و بخوانند، نپذیرفته بود. خانم فولادوند دفترش را باز کرد و شروع به خواندن آن قطعه کرد. از زمانی که من گیتار را به دست گرفتم تا زمانی که ساخت آن کار تمام شد، شاید ٥ دقیقه طول نکشید. از ٢ سال قبل قرار بود این کار را بسازم اما نمیدانم ناگهان چه اتفاقی افتاد که در طول ٥ دقیقه موسیقی این کار را ساختم.
179/