معتادها غیب نمی‌شوند

محمدمهدی   پورمحمدی در مورد ریشه این اصطلاح آمده است که خدمتکاري در کوچه، کاسه اربابش از دستش افتاد و شکست. بيچاره که جرأت برگشتن به منزل را نداشت کاسه شکسته را به دست گرفته، گريه مي‌کرد و مي‌گفت:  «اي خدا چه کنم…‌ای خدا چه کنم». خواجه به سراغ او در کوچه‌ها مي‌گشت و از هر …

محمدمهدی   پورمحمدی
در مورد ریشه این اصطلاح آمده است که خدمتکاري در کوچه، کاسه اربابش از دستش افتاد و شکست. بيچاره که جرأت برگشتن به منزل را نداشت کاسه شکسته را به دست گرفته، گريه مي‌کرد و مي‌گفت:  «اي خدا چه کنم…‌ای خدا چه کنم». خواجه به سراغ او در کوچه‌ها مي‌گشت و از هر آشنايي مي‌پرسيد:  خدمتکار ما را نديده‌ايد؟ تا اين که يکي در جواب گفت: او را در فلان نقطه ديدم که «کاسه چه کنم» دستش گرفته بود. اين مَثَل در موردي به کار مي‌رود که همه راه‌ها به سوی فرد بسته شده، هیچ راه چاره‌ای ندارد، از تصميم‌گيري عاجز و در کار خود وامانده است,١
شهردار تهران دو روز پیش با حضور در محله عودلاجان از وضع معتادان متجاهر و کارتن‌خواب‌های مستقر در این محله دیدن کرد و به دنبال آن نامه‌ای خطاب به مردم تهران نوشت و آن را در صفحه اینستاگرام شخصی خود منتشر کرد. علت دیدار شهردار محترم آن است که پارک حقانی به صورت پاتوق شبانه‌روزی افزون بر دو‌هزار معتاد کارتن‌خواب آخر خطی و رفت‌وآمد پرشماری موادفروش و ساقی که تامین انواع و اقسام مواد مخدر، محرک، توهم‌زا و وسایل تدخین مورد نیاز آنها را به عهده دارند، درآمده است.
قول جمع‌آوری چندهفته‌ای و چندماهه مسئولان شهری برای ساماندهی معتادان پرخطر در محله هرندی تهران آنقدر عملی نشد تا بالاخره مردم در ١٩ آبان‌ماه گذشته برای چندمین بار خودشان به میدان این پارک پرآسیب و خطر رفته و معتادان را پخش و پلا کردند. در آن روز افرادی که گفته می‌شد مردم محلی هرندی هستند، با چماق‌ و بطری‌های بنزین، دور و اطراف پارک می‌چرخیدند و با پراکنده‌کردن معتادان داخل آلونک‌ها و چادرها، همه‌جا را به آتش می‌کشیدند و کارتن‌خواب‌ها، کتک‌‌خورده و گریان، از سرپناه‌های آتش گرفته فرار می‌کردند. مردم در توجیه این‌گونه اعمال خشونت‌بار خود می‌گویند که می‌خواهیم خودمان برای اینجا تعیین تکلیف کنیم، کسی به داد ما نمی‌رسد!

ما جرأت نداریم زن و بچه‌مان را در این محله تنها بگذاریم، هر آن ممکن است به ما حمله کنند. با شورای محله و کلانتری همکاری کردیم و امروز این کار را شروع کردیم تا پارک را تمیز کنیم، اما شهرداری و بهزیستی با ما همکاری نکردند. شهرداری می‌گوید من کار خودم را می‌کنم و امنیت پارک به من ربطی ندارد. آنها که در این محله نیستند اما هر شب خودروهای ما را خالی می‌کنند و به زنان و دختران ما حمله می‌کنند.
شهردار منطقه ١٢ در این مورد گفت: عده‌ای از این افراد منازلشان در نزدیکی پارک قرار داشته و در این مدت بیشتر در معرض مشکلات بوده‌اند. طبق آنچه من مطلع شدم مردم، معتادان را از محدوده نزدیک خانه‌های خودشان پراکنده کرده‌‌اند که بخشی از آنها به قسمت جنوبی پارک رفته‌اند و بخشی دیگر هم پراکنده شده‌اند. البته به نظر می‌رسد تا چند ساعت دیگر دوباره پارک از معتادان پر شود چراکه آنها نمی‌توانند جای دوری بروند,٢
شهردار محترم منطقه ١٢ درست می‌گفت. وضع به سرعت به حالت اولیه برگشت، تا این‌که دو هفته بعد از آن، یعنی همین پریروز مجددا اهالی محله به پارک یورش بردند. مردان عصبانی که برخی ریش‌سفیدهای محل هم در بین آنها بودند در دسته‌های بیست، سی نفری معتادان و کارتن‌خواب‌ها را از دخمه‌ها بیرون آورده و از پارک بیرون می‌کردند. یکی از آنها با اشاره به دریاچه خشک شده پارک می‌گوید:  در هر کدام از چادرهای سفری رنگ‌به‌رنگ آنجا خانواده‌ای، زن، بچه و مردی زندگی می‌کند. اینجا پارک نیست، شیره‌کش‌خانه است! آیا آقای شهردار حاضر است در نزدیکی چنین پارکی زندگی کند؟ ما چه تقصیری داریم، بچه‌هایمان را نمی‌توانیم بیرون بیاوریم و با اشاره به سرنگ‌های استفاده‌شده‌ای که روی زمین افتاده می‌گوید اینجا منشأ ایدزه… این معتادها و کارتن‌خواب‌ها را هرکجا می‌برند، ببرند، فقط اینجا نباشند!٣
نامه‌ای که توسط شهردار محترم پس از دیدار از محله عودلاجان، هرندی و پارک حقانی، خطاب به مردم تهران نوشته شده، مصداق بارز و نمونه اتم و اکمل «کاسه چه‌کنم» است. بارها در یادداشت‌های چهل و پنج‌گانه «فرزندان شیطان» نوشتم که دمل اعتیاد سال‌هاست که دیگر زیرپوستی و پنهان کردنی نیست. این دمل بدخیم، بزرگ شده، رسیده، سر باز کرده و خون و چرک عفن آن روی پوست شهرها و روستاهایمان جاری شده و می‌رود که بسیاری از جاها را به گند بکشد. ١٦‌هزار معتاد متجاهر که در پارک‌ها، فضای سبز بین اتوبان‌ها، بیغوله‌ها و خرابه‌های شهر تهران به زندگی نکبت‌بار خود ادامه می‌دهند، به کجا بروند؟ این را خود معتادان به خوبی می‌دانند و به روشنی بیان می‌کنند. معتادی که خرت و پرت‌هایش را روی کولش می‌اندازد، در جواب این‌که به کجا می‌روی، می‌گوید: نمی‌دونم، می‌رم یه قبرستون دیگه… ما از جای دوری نیومدیم، خونه‌مون همین‌جاست. دیگری می‌گوید:  الان ما رفتیم، بعدش چه؟ نمی‌توانند که ما را غیب کنند!٤
آقای شهردار در بازدید از محله هرندی می‌فرمایند:  درحال حاضر جمعیت معتاد کمتری نسبت به قبل در این دو پارک تردد می‌کنند و افراد معتاد به دلیل اقدامات سلبی صورت گرفته در این پارک‌ها به مکان دیگری نقل مکان کرده‌اند!٥ آقای شهردار! معتادها که غیب‌شدنی نیستند، اگر از پارک حقانی رانده شوند، به یک پارک دیگر می‌روند و از آنجا به جایی دیگر خواهند رفت و از این به بعد جنابعالی باید هر دو هفته یک‌بار به نوبت به اهالی محله‌های مختلف مژده بدهید که افراد معتاد به‌دلیل اقدامات سلبی صورت گرفته، به مکان دیگری نقل مکان کرده‌اند! در یادداشت بعدی راجع به نامه شهردار محترم به اهالی تهران بیشتر خواهم نوشت.
١- پایگاه خبری تحلیلی تعامل،
http://www.taamolnews.ir/fa/news/٧٧٠٩٢
٢- روزنامه شرق، ١٩/٨/٩٤
٣- روزنامه شهروند، ٧/٩/٩٤
٤- همان منبع
٥- روزنامه آفتاب، ٨/٩/٩٤

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا