کلیه‌ات چند، عمو موسی؟

رسول بهروش در این میان شاید یکی از ویژه‌ترین عکس‌العمل‌ها مربوط به موسی سلامت می‌شد؛ جانباز مشهور پرسپولیسی که بیشتر بازی‌های خانگی این تیم را از کنار زمین تماشا می‌کند. او در این مورد پستی در یکی از شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد که مملو از احساسات بود: «طارمی را در سالن والیبال دیدم. به او …

رسول بهروش
در این میان شاید یکی از ویژه‌ترین عکس‌العمل‌ها مربوط به موسی سلامت می‌شد؛ جانباز مشهور پرسپولیسی که بیشتر بازی‌های خانگی این تیم را از کنار زمین تماشا می‌کند. او در این مورد پستی در یکی از شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد که مملو از احساسات بود: «طارمی را در سالن والیبال دیدم. به او گفتم اگر به خاطر پول می‌خواهی بروی، نرو. من یک کلیه سالم دارم که آن را می‌فروشم و پولش را به تو می‌دهم».
اینکه امثال طارمی در پرسپولیس می‌مانند یا نه و حتی اینکه این تیم در فصل آینده یا 20 سال آینده چه عملکردی خواهد داشت، چندان مهم نیست. اهمیت حقیقی در دست نوشته موسی سلامت جاری است؛ آنجا که این یادگار حزن‌انگیز جنگ با 70 درصد جانبازی، روحیه‌ای را به رخ می‌کشد که این روزها کمتر نشانی از آن را در جامعه می‌توان پیدا کرد. او ذوب در عشقش است و ابایی از پرداخت سنگین‌ترین هزینه‌ها برای آن ندارد. اصلا و مسلما همین روحیه بود که سال‌ها پیش ایران را در برابر تهاجم بیگانگان سر پا نگه داشت و حتی یک وجب از خاک کشور را تسلیم دشمن نکرد. آن روزها ارتش سربازان ایران از آدم‌هایی تشکیل می‌شد که همه‌شان می‌دانستند هر اختلاف سلیقه‌ای را باید پشت خط چال کرد و با تمام وجود پای معشوق ایستاد. عمو موسی یکی از بازماندگان همان نسل است. این همه تیر و ترکش، این ویلچر ابدی و این بدن تکه و پاره آشکارا نشان می‌دهند او برای باورش قیمت سنگینی پرداخته و هرچه در چنته داشته را پیشکش کرده است. شاید آن روزها خیلی از هم‌رزمان موسی سلامت از بسیاری از مسائل مملکت دلگیر بودند، اما ایستادند و برای همان مملکت جنگیدند، چون می‌دانستند اگر «اصل» در کار نباشد، دعوا بر سر «فرع» بی‌معنا خواهد بود.
این حس «وفاداری» شاید یکی از ارزشمندترین میراث‌هایی بود که از دل جبهه‌های نبرد بیرون آمد و البته مغفول ماند. هنوز هم به وضوح می‌توان همین خلق‌وخو را در وجود یکی مثل موسی سلامت دید؛ مردی که هر زمان در ورزشگاه بوده، فارغ از هر نتیجه‌ای که به دست آمده و هر اتفاقی که در زمین رخ داده، پرچمش را گردانده و از تیمش حمایت کرده است. برای او مهم نیست که دایی و کریمی خرخره هم را می‌جوند؛ هر کدام‌شان که در پرسپولیس بوده‌اند، حداقل طعم پشتیبانی عمو موسی را تمام و کمال چشیده‌اند. در روزگاری که سلام و خداحافظی یک ستاره یا یک مربی می‌تواند جبهه هواداران یک تیم را کن‌فیکون کند، با مردانی از جنس موسی سلامت می‌شود دنیا را تسخیر کرد. برای عمو چه اهمیتی دارد که قیمت سالم‌ترین و جوان‌ترین کلیه‌های بازار هم بیشتر از چند ده میلیون تومان نیست و با چنین رقمی نمی‌شود یک ستاره فوتبال را در تیمش نگه داشت؟ او انگار هیچ‌وقت اهل این قبیل سوالات نبوده؛ چه اینکه سال‌ها پیش هم از خودش نپرسید آیا اهدای بدنش برای حفظ وطنش کافی است یا نه؟ امثال او هرچه دارند در راه عشق می‌گذارند و  مخلصانه و بی‌ادعا در هوای آن نفس می‌کشند. این پاکباختگی، شاید همان چیزی باشد که امروز کم داریم؛ امروز که انشعاب کلیدسازان و دلواپسان رمق ملت را برده، امروز که دوگانه قلعه‌نویی و مجیدی استقلال را متلاشی کرده و امروز که «من» به بزرگ‌ترین واحد از تقسیمات اجتماعی ایران تبدیل شده است!

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا