زندگی قربانی اسیدپاشی پس از 24 سال
سپیده تنها 20 سال داشت که در انتقام کور هوویش با صورتی سوخته و چشمانی که رو به دنیای وهمانگیزش تاریک شده بود به کنج تنهایی پناه برد و تنها مونساش عصای سپید و عینک دودی و نقابی شد که برای فرار از نگاه هراسان مردم بر صورت داشت. 24 سال از آن روز کابوسوار …
سپیده تنها 20 سال داشت که در انتقام کور هوویش با صورتی سوخته و چشمانی که رو به دنیای وهمانگیزش تاریک شده بود به کنج تنهایی پناه برد و تنها مونساش عصای سپید و عینک دودی و نقابی شد که برای فرار از نگاه هراسان مردم بر صورت داشت.
24 سال از آن روز کابوسوار میگذرد و سپیده در حالی همچنان در رؤیای دیدن آسمان آبی صبح از خواب بیدار میشود که «زلیخا»ی کینهتوز از زندان آزاد شده و در کنار تنها فرزندش به روزهای شادی و خوشی میاندیشد.پرونده این زن ساروی که یک دهه قبل با حکم مستقیم رئیس وقت قوه قضائیه به جریان افتاده بود، مدتهاست در بایگانی اجرای احکام ساری خاک میخورد و حتی یک برگ نیز به آن اضافه نشده است؛ پروندهای که تنها روزنه امید را در دل این زن دردمند زنده نگهداشته تا شاید با احقاق حق از دسترفتهاش علاجی برای جراحات جبرانناپذیر جسم و روحش بیابد و فرود آینده مجهولش را در مسیر فراز بیندازد.
سپیده اسدی در روستای خارکش ساری فریب چربزبانیهای راننده سرویس مدرسه را خورد و روزی که تن به ازدواج با این مرد داد، چاره دیگری نداشت! وقتی این دختر جوان پا به خانه بخت گذاشت تازه فهمید شوهرش پیش از او ازدواج کرده و یک فرزند دارد. هووی سپیده که زلیخا نام دارد هر از گاهی به خانه زن دوم همسرش سر میزد و همیشه بین آن دو دلخوری به وجود میآمد، هنوز پنج ماه نگذشته بود که ناگهان ورق برگشت و هووی بداخلاق با سپیده مهربان شد و 17 روزی میهمان خانه تازهعروس شد.
سوم دی ماه سال 70 دو هوو با هم سر یک سفره صبحانه خوردند و سپیده برای کاری از خانه خارج شد و در مسیر از سوی هوویش هدف اسیدپاشی قرار گرفت. در این حادثه شوم، سپیده از ناحیه هر دو چشم، بینی، گوش و دستها آسیب جدی دید و با صورتی سوخته به زندگی در تنهاییاش خو گرفت و مدتها خود را در کمد چوبی پنهان کرد.
کمکهای مردمی
سپیده که زندگیاش را تباه شده میدید 8 سال برای فرار از مردم در خانه تنهاییاش مانده بود تا اینکه با انعکاس گزارش زندگی این زن دردمند در بخش جویندگان عاطفه روزنامه ایران و انعکاس این انتقامجویی هولناک در رسانههای داخلی و خارجی، او با حمایت مالی اقشار مختلف مردم و پزشکان درمانش را شروع کرد. سپیده با کینه هوویش همه زندگیاش را از دست داده بود و تنها امید داشت که چشمانش رو به زندگی باز شود.
با این امید و اعلام آمادگی دکتر خدادوست جراح و متخصص چشم، چشم چپ سپیده چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و برای دیدن سایهها بازماند اما چشم راست به علت از بین رفتن لایه شفاف روی قرنیه، بسته و دوخته شد. سپیده از آن زمان تاکنون 21 بار نیز پوست صورت و دستانش را تحت عمل جراحی قرار داده و به گفته خودش با تلاش پزشکان و کمکهای مردمی اندکی از جراحات جبران ناپذیرش را پوشانده است.
10 سال زندان برای هووی کینهجو
زلیخا، هووی سپیده پس از دستگیری با پذیرفتن جرمش پای میز محاکمه نشست و قاضی با توجه به اعتراف صریح متهم به این انتقامجویی کور، او را به اتهام اسیدپاشی به پرداخت 2/2 دیه یک فرد مسلمان به خاطر آسیبهای وارده به هر دو چشم، گوش راست و بینی همچنین پرداخت 15 میلیون ریال سال 75 بابت از بین رفتن صددرصد زیبایی دست و صورت و 10 سال حبس تعزیری محکوم کرد.
پرونده در سال 77 به بخش اجرای احکام دادگستری ساری فرستاده شد و زلیخا برای گذراندن محکومیتش به زندان زنان انتقال یافت. این زن که مدعی بود توانایی پرداخت دیه را ندارد پس از پایان دوران 10 ساله حبس در سال 88 از زندان آزاد شد و در آپارتمانی در نکا به زندگی عادی خود بازگشت.
امید آخر
این زن پس از 24 سال زندگی سخت با چهره اسیدسوخته همچنان در انتظار دیه چند صد میلیونی است تا بار دیگر آخرین شانساش را برای گرفتن جوانی تباهشدهاش امتحان کند. گرچه سپیده با یک چشم پشت شیشه سیاه عینک دودی حتی سایهها را هم به سختی میبیند اما از اینکه با شکل دلخراش چشمانش کسی را در کوچه و خیابان آزار دهد این سختی را به جان خریده و همچنان با دستانی به سوی آسمان برای به جریان افتادن پروندهاش دعا میکند.
زلیخا توان پرداخت دیه را ندارد
میکاییل بادله وکیل سپیده درباره این پرونده میگوید: «سپیده اسدی پس از این اسیدپاشی دچار نقصان کامل شنوایی گوش راست، بینایی هر دو چشم و آسیبهای بسیار شدید بویایی و تنفسی است و صددرصد زیباییاش را از دست داده است. این زن به علت نابینایی برای امرار معاش و تأمین مخارج حداقلی زندگی خود با مشکلات عدیدهای روبهرو است و وظیفه دولت است که او را به عنوان یک فرد بزه دیده مورد مساعدت و حمایت قرار دهند و هزینههای امرار معاش و درمان او را تأمین و پرداخت کنند.»
وی ادامه داد: «زلیخا از پرداخت دیه مورد حکم و ارش عاجز است. او زنی خانه دار است و تمکن مالی ندارد. شوهرش – همسر سابق سپیده – نیز در تأمین نیازهای اولیه زندگی با مشکل روبهرو است. پس از آزادی زلیخا از زندان، دادگاه اعسار (تنگدستی) او را پذیرفت و حکم به تقسیط دیه مورد حکم از قرار ماهی صد هزار تومان صادر کرد اما زلیخا این مبلغ را هم نداد. از طرفی با توجه به افزایش سالانه مبلغ دیه چیزی حدود 60 سال طول میکشد تا این اقساط به پایان برسد که منطقی و معقول هم نیست.»سپیده برای گرفتن این قسط با وجود نابینایی اقدام به جلب زلیخا کرد اما چون متهم پولی نداشت رضایت داد و او آزاد شد.
وکیل سپیده با اشاره به وضعیت مالی زلیخا میگوید: «گرچه زلیخا در طول این سالها از پرداخت مبلغ تعیین شده اظهار عجز میکند، اما به نظر میرسد دادگاه از سر ترحم و دلسوزی نسبت به سپیده – که شاید همین قسط ماهانه در صورت وصول به دردش بخورد – از دادن حکم اعسار کامل متهم اجتناب میکند اما با توجه به شرایط طرفین این پرونده – وضعیت اقتصادی زلیخا و نیاز شدید مالی سپیده – به نظر میرسد این پرونده از مواردی است که پرداخت دیه از بیت المال را اقتضا و ایجاب میکند و در این راه یاری دست اندرکاران و مسئولان قوه قضائیه را میطلبد.»