دو کلمه خصوصی با حسن روحانی
آیدین سیار سریع فارغ از اینکه این مقایسه کار زشتی است و اگر به هرکسی این حرف را بزنی تا دو سال باهات صحبت نمیکند باید بگویم به غیر از این که تو اهل تدبیر و آینده نگری و دوراندیشی و برنامهریزی و انضباط مالی هستی یک فرق دیگر هم با احمدی نژاد داری که …
آیدین سیار سریع
فارغ از اینکه این مقایسه کار زشتی است و اگر به هرکسی این حرف را بزنی تا دو سال باهات صحبت نمیکند باید بگویم به غیر از این که تو اهل تدبیر و آینده نگری و دوراندیشی و برنامهریزی و انضباط مالی هستی یک فرق دیگر هم با احمدی نژاد داری که من آن را امروز یعنی شنبه که در جمع استانداران و فرمانداران سخنرانی داشتی فهمیدم. آن فرق این است که احمدی نژاد معمولا وقتی ازش سوال میشد، میگفت « من از شما میپرسم» و عینا همان سوال را تکرار میکرد. طوری که آدم دچار فلج حرکتی میشد. ولی تو بدون این که سوالی ازت پرسیده شود تمام سخنرانیهایت بر پایه سنت حسنه «من از شما میپرسم» قرار گرفته. یادم میآید قبلا یک بار خیلی عصبانی بودی و پرسیده بودی «چرا نمیگذارید اساتید در دانشگاه راجع به مسائل کشور اظهارنظر کنند؟» که اتفاقا بنده همان موقع از طرف مردم ازت عذرخواهی کردم و قول دادم دیگر تکرار نکنند و این طور نباشد که تا یک ساعت از وقت کلاس میگذرد هی به اساتید کشور بگوییم خسته نباشید و به این ترتیب نگذاریم که بندگان خدا آخر کلاس دو دقیقه هم راجع به مسائل کشور اظهارنظر کنند. دیروز هم تو با همان لحن قشنگت صحبتهای مهمی مطرح کردی و مطابق معمول سوالاتی پرسیدی. پرسیدی که: «چه کسی حق دارد با لحن بی ادبانه با سردار دیپلماسی کشور صحبت کند؟» حسن جان! نکته قشنگی مطرح کردی. با سردار دیپلماسی هیچکس حق ندارد بی ادبی کند ولی به نظرم همچنان با محمدجواد ظریف میشود بی ادبانه صحبت کرد. من نظرم این است که اسم شناسنامهای ظریف را هم عوض کنیم و بگذاریم سردار سازندگی. هم قشنگتر است هم کسی دیگر جرات نمیکند بگوید بالای چشمت ابروست. سوال بعدیای که مطرح کردی این بود: «انتخابات بدون رقابت امکان پذیر نیست. اصلا انتخاب یعنی چه؟» از آنجایی که تو تا الان در سوئیس زندگی میکردی و زیاد با کشور ما آشنایی نداری باید خدمتت عرض کنم که انتخاب (که در کشور شما به آن election میگویند) به این معنی است که مثلا از شما میپرسند چه نوشیدنیای میل دارید؟ میگویی آب پرتقال. میگویند آب پرتقال نداریم، آیس کافی هست و قهوه ترک. میگویی من اصلا نمیتونم کافیین دار بخورم، دکتر منع کرده! میگویند: باشه پس همون قهوه رو میاریم. در پایان هم از آنجایی که ایرانیها اصولا آدمهای مهمان نوازی هستند عمرا بگذارند نخورده از کافه بیرون بروید، همانجا آن قهوه را با قیف تا ته میریزند توی … توی … شما بهش چی میگین؟ آهان حلق … میریزند توی حلقتان که بفهمید دفعه بعد همان اول باید همان گزینهها را انتخاب کنید. آقای روحانی قربان شکلت این فرآیند انتخاب بود دیگر اگر ضعفی در توضیح ماجرا دیدی بگذار به حساب حمایت بی دریغ وزارت ارشادت از مطبوعات. حسن جان! به یک نکته دیگر هم اشاره کردی که من را متوجه اشتباهاتم کرد. گفتی: «چه نعمتی بالاتر از این که استانداری و فرمانداری و وزیری، وقتی در خیابان راه میرود چهره مردم را بشاش ببیند». قربانت گردم برای همین بود که این اتوبوسیها و بی بلیتها را عوض نکردی؟ پیش خودت گفتی احمدی نژاد بامزه بود و مردم میدیدنش میخندیدند، بگذارم فرمانداران و اینها همان طوری احمدی نژادی بمانند که مردم وقتی آنها را میبینند بشاش شوند؟ تازه دارم حکمت کارهایت را متوجه میشوم. ببخش که این همه جاجت کردم. (جاج چیز بدی نیست. همان قضاوت است). ضمنا خیلی حرفهای دیگری هم راجع به انتقاد از قوا و اینها زدی که من را نگران کرد. یک موقع توقیفت نکنند حسن. به نظرم اینقدر درگیر سیاست نشو. اصلا به من و تو چه ربطی داره، بیا یک گوشه بنشینیم نان و ماستمان را بخوریم که البته همان دو سه هزار تومان خرج بر میدارد. اصلا ولش کن. بیا یک گوشه بنشینیم همدیگر را نگاه کنیم و لذت ببریم. البته لذت هم خوب نیست و ممکن است مسئله ساز شود. این هم بی خیال. بیا یک گوشه بنشینیم و با بعضی از وزرایت هیچ کاری نکنیم.
ارادتمند تو، سیارسریع