آیا تا به حال با کنسول های نینتندو بازی کرده اید؟

با کدام یک از کنسول های بازی شرکت نینتندو تا به حال بازی کرده اید؟ البته، تقریبا کمتر کسی از نسل جوان این کشور با سوپر ماریو (یا آنطور که در ایران معروف شد قارچ خور) روی سخت افزارهای کلون شده از روی کنسول بازی Famicom تحت عنوان «میکرو جنسیس» خاطره نساخته است.

موبنا – اما اخیرا، حداقل طی ده سال اخیر، تجربه بازی با کدامیک از کنسول های نینتندو را داشته اید؟ بنا به دلایلی گاه منطقی و گاه عجیب و ناملموس، جامعه گیمرهای ایرانی به اندازه کافی با سبک بازی سازی نینتندو آشنا نبوده و نیست. اصلا دلیل ساخته شدن کنسول کلون شده ای به نام میکرو جنسیس هم همین بود.

چینی ها این ابزار را ساختند تا مناطقی دورمانده از نگاه نینتندو را با آن پوشش دهند و پولی هم به جیب بزنند. خاورمیانه، همیشه یکی از مناطقی بوده که نینتندو هیچگاه در سرمایه گذاری نکرده و به طبع، توان رقابت با شرکت های بزرگ دیگر راه هم نداشته است.

بنابراین بی دلیل نیست که ایرانی ها، اعراب و دیگر کشورهای جان سالم به در برده از جنگ و فقر این منطقه هیچگاه نتوانسته اند به خوبی تجربه ای مناسب از کنسول های آن ها تجربه کنند. تصور کنید پلی استیشن ۳۰۰ دلاری با بهایی بسیار مناسب به دست تان می رسد اما برای مثال کنسول ۲۰۰ دلاری ۳DS را باید حتی از پلی استیشن ۴ هم گران تر بخرید.

بگذریم از تمامی دلایل منطقی که قشر عظیم گیمرهای ایرانی را از تجربه بازی های نینتندو محروم کرده، این بار سوژه صحبت ما این نیست. حتی نمی خواهیم بگوییم نینتندو چقدر نرم افزارهای معرکه ای می سازد یا سوییچ چطور کنسولی می تواند باشد.

بیایید با حقیقت هایی کنار بیاییم. آخرین کنسول خانگی نینتندو تحت عنوان Wii U شکست بدی خورد، در حالی که Wii یک موفقیت تجاری بزرگ محسوب می شود. DS توانست با اختلاف بسیار اندکی نسبت به پلی استیشن ۲، دومین کنسول پرفروش تاریخ شود و ۳DS هم گرچه به پای DS نرسید اما راضی کننده ظاهر شد.

حالا ما مانده ایم و سوییچ که در اعماق وجودش یک کنسول دستی محسوب می شود اما با آن می توان همانند یک پلتفرم همراه هم برخورد کرد و هزاران ناگفته دیگر که شاید در این مطلب جایگاه سخن آن نباشد.

این بار می خواهیم در مورد «سرگرمی» صحبت کنیم.

صنعت بازی های ویدیویی چه در شرق و چه در غرب می کوشند تا به یک هدف واحد نائل شوند و آن چیزی نیست جز سرگرم کردن مخاطب و کسب فروش بیشتر برای تولید محصولاتی خارق العاده تر از قبل.

اگر عمیقا خودتان را یک گیمر می دانید، بنابراین هدف از بازی کردن را هم یافته اید. گاهی اوقات می خواهید یک بازی در سبک موبا بازی کنید. مثلا دوتا ۲ یا لیگ آو لجندز تا مهارت های تان را به رخ دیگران بکشید. هدف تان از این بازی چیست؟

اینکه بازی می کنیم تا سرگرم شویم شاید برای جوامع غربی یک مسئله حل شده باشد که میانگین سنی گیمرهای شان ۳۱ سال است. قطعا ژاپنی ها می دانند چرا بازی می کنند که شرمی از بازی کردن در مترو ندارند و کسی هم با تعجب به آن ها خیره نمی شود.

اما نه، چنین باوری در جامعه ما دست کم پذیرفته نیست. بازی برای کودکان است، کسی که بازی می کند دلِ خوشی دارد و هنوز زیر بار سختی های زندگی نرفته است. نمی خواهیم وارد مسائل خرد اجتماعی شویم، اما حتی یک فرد مسن هم نیاز به سرگرمی دارد و جنس سرگرمی او با جنس سرگرمی ما تفاوت دارد.

تماشای یک فیلم سینمایی اکشن شاید چیزی به شما نیاموزد، شاید در اعتلای زندگی شما موثر نباشد، اما به هدف خود رسیده و دو ساعت شما را پای تلویزیون میخکوب کرده تا شما را سرگرم کند.

شما به سالن سینما نمی روید تا جدیدترین متودهای آموزش اخلاق را بیاموزید، به سینما نمی روید تا تاجر موفق شدن را بیاموزید، به سینما نمی روید تا سرباز کارکشته ای شوید، یا دیدن بدن سیلوستر استالونه روی پرده نقره ای از شما یک بدنساز نمی سازد.

چرا تصور می کنیم سرگرم شدن جرمی انکار نشدنی است و حتما باید افزودنی هایی به آن الحاق کنیم تا توجیه پذیرش کنیم؟ تا همین چند سال پیش باید نیش و کنایه های دیگران را می شنیدیم، کنایه هایی از جنس: «بزرگ شده اید، به فکر آب و نان باشید، بازی کردن آینده نمی سازد».

راه دوری نیامدیم، همه آن بزرگ ترها حالا یک موبایل به دست گرفته اند و با عینکی که نوک بینی شان گذاشته اند مشغول بازی با موبایل های شان شده اند. مگر قرار نبود ما بزرگ شویم؟ چه شد که حالا شما هم بازی می کنید؟ آب و نان چه می شود پس؟ آینده مان چطور؟

هدف از سرگرمی چیست؟ القای عمیق ترین مفاهیم بشردوستانه یا تعلیم نقطه تفاوت بین اگزیستانسیالیسم و اومانیسم؟ نه، بازی خوب سرگرم تان می کند. میل به سرگرمی بخشی از سرشت انسان بوده و نمی توان منکر آن شد.

از ابتدای تاریخ تاکنون، مردم سرگرمی را برگزیده اند تا از جدیت های زندگی شان فاصله بگیرند. به دور آتش می رقصیدند، روی دیوار غارهای شان با دست شکل جانوران را می ساختند و نقاشی می کردند. جلوتر آمدیم، ملیجک ها برای سلاطین سرگرمی مهیا می کردند و در گوشه کنار خیابان نمایش هایی اجرا می شد تا مردم از تماشای آن ها لذت ببرند و سکه ای هم می انداختند تا این نمایش ها تداوم داشته باشد.

تاریخ را خودتان می دانید، گزاف نمی گوییم، رسیده ایم به امروز که جدیدترین شکل سرگرمی، بازی های ویدیویی است. بازی خوب هم به مانند هر نوع سرگرمی و هنر پیشین، مشتمل بر شاخه های بسیار می شود که نینتندو استاد یکی از این شاخه هاست، شاخه ای که سرگرم کردن در آن اولویت اصلی بوده و به حق که در کار خود تا به امروز بهترین بوده.

یک بازی ساز خوب، سرگرمی خوب می سازد. شما از DOOM چه می آموزید؟ بله، یکی از بهترین بازی های سال ۲۰۱۶ از لحاظ محتوای داستانی شدیدا فقیر است و حتی گرافیک درجه یک و خیره کننده ای هم ندارد. بنابراین چرا از DOOM بازی کردن لذت می بریم؟ چون DOOM وحشتناک سرگرم کننده است و همه ما که از بازی لذت برده ایم، عاشق تکه تکه کردن هیولاها شدیم.

احتمالا اوورواچ هم بازی کرده اید. این بازی حدودا سه ماه پیش بیش از ۲۰ میلیون کاربر فعال در سراسر سه پلتفرم پی سی، پلی استیشن ۴ و اکس باکس وان داشت که برای یک بازی تازه از راه رسیده رقم فوق العاده ای محسوب می شود. با توجه به تخفیف های آخر سال میلادی و تحسین های گسترده ای که توسط رسانه ها از آن صورت پذیرفت، هیچ بعید نیست این رقم تغییرات چندین میلیونی به خود دیده باشد.

چرا میلیون ها نفر اوورواچ بازی می کنند؟ این بازی حتی یک بخش داستانی تک نفره هم ندارد. داستان میان کاراکترها در انیمیشن ها و کمیک بوک های خارج از بازی روایت می شود و فقط ۱۲ قهرمان در هر نوبت به جان هم می افتند تا بر سر یک محموله و یا نقطه استراتژیک در نقشه رقابت کنند. چه لذتی دارد چنین چیزی که میلیون ها نفر را روزانه سرگرم خود ساخته؟

پاسخ این پرسش را هم باید در کلمه سرگرم کننده بودن پیدا کنیم. همه بازی های ویدیویی به منظور یک هدف ساخته می شوند و آن هم سرگرم کردن شما به عنوان مخاطب است.

شاید شما از بازی های تعاملی دیوید کیج که بسیاری از آن متنفر هستند و آن ها را فیلم های تعاملی می خوانند لذت ببرید. شاید آنچارتد بازی کنید و هیچ لذتی بالاتر از بازخوانی داستان نیتن دریک با همه ریزه کاری های بی نظیرش در گرافیک تکنیکی و گیم پلی پیدا نکنید، شاید هم می خواهید در فورتزا هورایزن به جاده های استرالیا بزنید و با نهایت سرعت در ساحل برانید.

تفاوتی ندارد که چگونه سرگرم می شوید، روی دو پلتفرم اکس باکس وان و پلی استیشن ۴ بی نهایت بازی عالی و لذت بخش پیدا می شود که هر فردی با توجه به اولویت های شخصی اش می تواند از میان آن ها انتخابی داشته باشد.

اگر قرار بود همه اوورواچ را دوست داشته باشند، این عنوان حالا باید بیش از ۱۰۰ میلیون واحد می فروخت یا دلیلی نداشت آنچارتد ۴ کمتر از ۴۰ میلیون واحد (به تعداد پلی استیشن ۴ های فروخته شده) فروش داشته باشد. این بازی ها معرکه اند اما لزوما با سلیقه همه سازگار نیست. اما چه کسی جرات دارد آنچارتد را تجربه نکند و بگوید ناتی داگ بازی خوبی نساخته؟ چه کسی می تواند قدرت داستان سرایی دیوید کیج، سم لیک و کن لوین را زیر سوال ببرد در حالی که آثار آن ها را به اتمام نرسانده؟

تفاوت میان سلیقه و حقیقت، مرز واضحی نیست اما قابل درک است. اگر من از ویچر ۳ لذتی نمی برم دلیل بر ضعف آن نیست، بلکه من نتوانسته ام با محتوای پیش روی خودم ارتباط برقرار کنم. من نمی پسندم اما میلیون ها گیمر دیگر آن را عاشقانه می پرستند و آن را بلامنازع، بهترین بازی سال گذشته می خوانند.

می خواهم از این نقطه به بعد کمی بی پرواتر، کسانی که بدون تجربه عناوین نینتندو از آن مصرانه بیزارند را مورد صحبت قرار دهم و کمی داستان بگویم.

آخرین باری که یک نسخه از بازی The Legend of Zelda را به اتمام رسانده اید چه زمانی بوده؟ چند مرحله از Super Mario Galaxy را آزموده اید و چند بار در یک جمع دوستانه و خانوادگی با نینتندولند تجربه دورهمی های دلنشین را چشیده اید؟

کنسول های نینتندو همیشه در ایران گران قیمت و کمیاب بوده اند و با توجه به اینکه به طور کل سرگرمی برای مردم این کشور یک امر لوکس و گران قیمت به حساب می آید، تهیه کنسول و بازی هایش، هزینه سرسام آوری برای خانوارها به همراه داشته. بنابراین همانطور که پیشتر مفصلا گفته شد، قشر گسترده ای، از تجربه بازی ها و کنسول های نینتندو جا مانده اند و این مشکل یا اشتباه کسی نیست.

ولی تا به حال شده از خودتان بپرسید که چرا Mario شناخته شده ترین و پرفروش ترین سری بازی ویدیویی تاریخ بوده؟ تا به حال شده از انتخاب زلدا به عنوان «مورد انتظارترین بازی سال آینده» تعجب کنید؟ یا از خودتان بپرسید چرا Super Mario Galaxy باید میانگین امتیازات ۹۷ داشته باشد؟ مگر نمی گویید ماریو تکراری شده، پس چرا این ماریوی تکراری از نگاه همان منتقدینی که آنچارتد و هیلو را می ستایند توانسته میانگین ۹۷ را کسب کند؟

شاید احساس کنید بزرگ شده اید و به کمتر از Gears of War 4 و DOOM رضایت ندهید اما معیارهای دنیای بازی های ویدیویی چه در شرق و چه در غرب با پیشفرض های ذهنی جامعه گیمرهای ایرانی پیش نمی رود.

طی یکی-دو هفته گذشته که عامدانه و نه به جهت سرگرم کردن خود، در محیط خارج از خانه مشغول بازی با ۳DS بودم، نظرات جالبی شنیدم که به مکالمات جذابی منجر شدند؛ دقیقا به همان هدفی که می خواستم رسیدم. آخرین آن ها دو روز پیش بود، زمانی که دوستی پس از دیدن کنسول در دست من، خواستار «بایکوت کردن نینتندو» شد تا «شرش از سر صنعت بازی کنده شود». و بله، چنین نظراتی را زیاد می شنوم، چه در قسمت نظرات مطالب دیجیاتو و چه توسط دوستانی که طرفدار پر و پا قرص مایکروسافت و یا سونی هستند.

اما واقعا چرا؟ مشکل شرکتی که بهترین ها را می سازد چیست؟ هیچکس منکر سیاست های اشتباه این کمپانی ژاپنی طی چند سال اخیر نمی شود اما چرا چنین نفرتی نسبت به نینتندو وجود دارد؟ چند دقیقه بعد که مشغول بازی کردن Donkey Kong Country Returns 3D شد، خنده اش قابل کنترل نبود. می گفت اعتراف می کنم که حداقل این یکی خیلی سرگرم کننده و جذاب است.

به همین سادگی با اولین بازی که روی ۳DS تجربه کرد عاشق آن شده بود. یادش نمی آمد که آخرین تجربه اش از کنسول های نینتندو برای چند سال پیش است ولی از نینتندو متنفر بود و می خواست شر آن ها از صنعت بازی کنده شود و با این حال دقایقی بعد از گفتن این جملات، محو دانکی کانگ شده بود.

ساعاتی بعد، با دوست دیگری بودم که به سبب دختر بودن و باور به اینکه دنیای بازی های ویدیویی پر از خشونت است و برای پسرها ساخته شده، هیچگاه به دنبال تجربه ای جدید از این دنیای پر رنگ و لعاب نرفته بود.

رویکرد مشابهی را پیش گرفتم و دانکی کانگ را به او نشان دادم. چند لحظه طول کشید تا نحوه صحیح دست گرفتن کنسول را متوجه شود و بفهمد که باید چه دکمه هایی را به چه منظوری فشار دهد. زودتر از آنچه که فکرش را می کردم درگیر بازی شده بود.

چند دقیقه بعد با Mario Kart 7 او را آزمودم تا ببینم چه واکنشی نشان می دهد و پیش از اینکه رضایت دهد تا کنسول را بالاخره پس بدهد، چهار مسابقه کامل را انجام داده بود. یک روز از آن اتفاق گذشت و با پیامی مبنی بر اینکه «بازی میمون» (همان دانکی کانگ را می گوید) خیلی جذاب بود و دوست دارم دوباره آن را تجربه کنم مواجه شدم.

این برخوردهای مثبت پس از چندین دقیقه سرگرم شدن دلنشین نیست؟ فکر می کنم مشکل اصلی در همین نهفته است که شاید مخالفین بازی های نینتندو و نه مخالفین سیاست هایش، هیچگاه تجربه ای طولانی مدت از این عناوین را نداشته اند و غرق شدن در دنیای پر زرق و برق بازی های اکشن و پر جزئیات از لحاظ گرافیکی، مانع از آن شده تا اجازه دهند بدون پیش داوری به سراغ یک تجربه خالص از سرگرمی بروند.

دوست دیگری می گفت: «تا کی می خواهیم ماریو و زلدای تکراری بازی کنیم؟»

خب، داستان زمانی جذاب می شود که متوجه می شوم تا به حال حتی یک دقیقه هم هیچ یک از بازی های سری زلدا را بازی نکرده و آخرین تجربه اش از ماریو هم باز می گردد به همان نسخه ای که همه مان روی میکرو بازی کرده ایم.

چطور می توان با این جهل کامل نسبت به بیست و چند سال پیشرفت نظری این چنین داد؟ سوپر ماریو گلکسی ها هر کدام باب جدیدی در زمینه طراحی مراحل گشودند و بدون شک در دسته بهترین بازی های تاریخ قرار می گیرند. بگذارید روده درازی نکنیم و نگوییم که نینتندو چه شاهکارهایی دارد، همه دنیا این را می داند.

نینتندو ضعف های بسیاری هم دارد، خصوصا با شروع نسل هفتم، اتفاقات ناخوشایندی منجر شد تا وی یو فروش ضعیفی داشته باشد و ۳DS هم به اندازه DS موفق ظاهر نشود. Wii یکی از پرفروش ترین کنسول های خانگی و DS با فاصله ای بسیار کم از پلی استیشن ۲، دومین کنسول پرفروش تاریخ است اما این شرایط برای Wii U و ۳DS تکرار نشد.

گرچه ۳DS تاکنون با همین فروش ۶۰ الی ۷۰ میلیونی هنوز هم یک موفقیت بزرگ محسوب می شود اما Wii U یک شکست بزرگ است و کسی منکر آن نمی شود. با وجود بازی های بسیار با کیفیتی که برای آن عرضه شد، اما وی یو کنسولی نیست که همه بخواهند داشته باشند.

تکرار سیاست های اشتباه می تواند سوییچ را هم به کام مرگ بکشد و برای نینتندو حال و روز بدی رقم بزند. شاید جای شک و شبهه فراوانی در زمینه سیاست های اجرایی وجود داشته باشد اما ژاپنی ها در بازی سازی نابغه اند.

آنچه که روی کنسول های نینتندو بازی می کنید را عمدتا روی پلی استیشن ۴، اکس باکس وان و یا پی سی نمی توانید بازی کنید و بالعکس. نینتندو از همان ابتدا دنیایی متفاوت را به تصویر کشیده و نوآوری های بی بدیل اش دنیای بازی را به پیش رانده. فقط کافی است به چهار نسل پیاپی پلی استیشن و تغییراتی که در نحوه تعامل شما با بازی ها برقرار کرده اند نگاه کنید و همین بازه زمانی را برای نینتندو در نظر بگیرید.

ریسک پذیری های نینتندو اکثر اوقات جواب داده اند و گاهی اوقات مثل Wii U با بی میلی مواجه شده اند. همان ساختار Wiimote بود که سونی را مجاب به تولید کنترلر Move کرد. یا ایده بازی روی دو نمایشگر که در دو نسل DS و ۳DS با استقبال گسترده مواجه شد. تاریخ را بیش از این مرور نمی کنیم تا منشا بسیاری از فناوری های امروزی موجود در صنعت بازی را در نینتندو ریشه یابی کنیم.

اما باید دانست قیاس میان این دو کار درستی نیست، چون به وضوح دو بازار کاملا مجزا را هدف قرار داده اند. سونی و مایکروسافت در توسعه کنسول های خود کمتر ریسک پذیر بوده اند و با توسعه یک کامپیوتر متمرکز روی بازی های ویدیویی، بدنه اصلی مشتریان دنیای بازی های ویدیویی را هدف قرار داده اند اما نینتندو در زمینی جداگانه بازی می کند.

چه لطفی دارد که نینتندو هم کنسولی سنتی بسازد، یک کنترلر معمولی در دست تان قرار دهد و صنعت سه قطبی بازی تبدیل به تکرار و تکرار شود؟ چرا نباید عاشق شرکتی باشیم که بهترین نرم افزارها را تولید می کند و در عین حال برای تولید سخت افزار ریسک پذیری بالایی دارد؟

بازی های نینتندو فوق العاده اند. اگر به هر دلیلی تا به امروز از تجربه آن ها محروم مانده اید و یا آن ها را با آنچارتد و هیلو مقایسه کرده اید، لطفی کنید و یک شانس دوباره برای آشتی کردن با بهترین ها قائل شوید.

دنیای بازی های ویدیویی تنوع شورانگیزی دارد شاید زمان آن فرا رسیده باشد که با فراموش کردن همه تعصب ها نسبت به یک برند، یک ژانر یا یک سبک، به سراغ تجربه های جدیدی برویم و عینک بدبینی را از روی صورت برداریم.

 منبع: دیجیاتو

Mobna-Telegram

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا