معلمی، مادری و تربیت فرزند
نرگس ملکزاده/ معلم خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که به گفته «هارلورک» در عین سادگی یک سیستم پیچیده است که کودک در آن پرورش مییابد. در میان اعضای خانواده مادر به عنوان مرجع و تاثیر گذارترین عضو خانواده، نقش کلیدی در مناسبات اجتماعی و اخلاقی افراد خانواده دارد و به عبارت دیگر و باتوجه به …
نرگس ملکزاده/ معلم
خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که به گفته «هارلورک» در عین سادگی یک سیستم پیچیده است که کودک در آن پرورش مییابد. در میان اعضای خانواده مادر به عنوان مرجع و تاثیر گذارترین عضو خانواده، نقش کلیدی در مناسبات اجتماعی و اخلاقی افراد خانواده دارد و به عبارت دیگر و باتوجه به اهمیت نقش خانواده درجامعه، میتوان مادران را معماران بنای جامعه دانست و توسعه یک جامعه را درگرو پیشرفت زنان آن و اموزش مادران دانست. حال مادرانی هستند که به دلایل مختلف– چه از سر اجبار چه از روی علاقه– پا را فراتر نهاده و نقشهای دیگری نیزدرعرصه اجتماعی برای خود تعریف کردهاند.
اشتغال زنان اگر چه در نگاه نخست میتواند ضرورتی برای تامین نیازهای اقتصادی و معیشتی باشد و اثرات مثبت شخصیتی همچون افزایش عزت نفس، تقویت کارایی و اثر گذاری در حل مشکلات و تصمیم گیریها در محیط خانواده را به دنبال داشته باشد، اما درعین حال معمولا میتواند اثرات پنهان مخربی در بستر نظام خانواده ایجاد کند.
گرین هاوس از روانشناسان تربیتی به شکل گیری تعارضی در محیط خانواده در نتیجه فعالیت زنان در محیط خارج از خانه اشاره میکند که به نوعی اشاره به تحت تاثیر قرار گرفتن مسئولیتهای خانوادگی زنان شاغل دارد. تعارضاتی که درنتیجه فشار روانی واسترس ناشی از کمبود وقت است و متعادل نگه داشتن رابطه اشتغال و مسئولیتهای محیط خانه را برای زنان دشوار میسازد. همین گونه آسیب هاست که معمولا به کم رنگ شدن روابط خانوادگی و فقدان تربیت مناسب فرزندان منجر میشود.
و این پرسش مهمی است که این روزها پیش روی جامعه ایرانی است. جامعهای که درمیانه سنت ومدرنیسم دست و پا میزند و زنانش بیش از همه درمعرض آسیبهای اجتماعی این واماندگی هستند.
درمیان مشاغلی که به وسیله زنها انتخاب میشود، حرفه معلمی همیشه از ارزشیترین مشاغل زنان به دلیل موقعیت اجتماعی و شاید موقعیت جنسیتی در دید عموم است. این گرایش به شغل معلمی به دلیل بافت جامعه است که زنان به مشاغلی روی آورند که وقت محدودتری از زندگی زن را در تصرف خود قرار دهد تا بتوانند به نقش مادری و همسر بودن خود به نحو مطلوب بپردازند. با این وجود این برداشت مناسبی از این حرفه نیست. معلمانی که عاطفه مادری خود را بین شاگردانشان تقسیم میکنند نیزمی توانند به دلیل محدودیت حضور در خانه درمعرض این آسیب (بیتوجهی به فرزند) قرار بگیرند زیرا کیفیت کنار هم بودن مادر و فرزند تحت تاثیر کمبود وقت و خستگی ناشی از کار بوده و این موضوع میتواند مادر را از فرزندانش دور کند.
همکاری که فرصت کنار فرزند بودنش را برای تشویق و تربیت و سرگرم کردن او در مدرسه صرف میکند اگر نتواند زمان نبودنش را به نحوی مطلوب جبران کند فرصت تکامل و خودسازی در جمع خانواده را از فرزندش دریغ کرده است زیرا فرزندان ارزشها را از کنشهای دوطرفه میان خود و والدین میآموزند. کنش متقابلی که باید حضور فیزیکی و عاطفی را به همرا ه داشته باشد.
مادری که ناخواسته بهترین زمان دلبستگی میان خود و فرزندش یعنی دو سال آغاز زندگی به دلیل اشتغال را از فرزندش دریغ میکند درواقع پناهگاه وجودش را در دوران نوجوانی و جوانی از او دریغ کرده است و ناخود آگاه حس بیقراری را به فرزندش هدیه داده است. زیرا اگر نیاز عاطفی از سمت مادر تامین نشود از طریق هیچ فرد و حتی هیچ نهاد جایگزین دیگری تامین نمیشود.
دراین شرایط و با توجه به نیاز حضور زنان درعرصه اجتماع چگونه میتوان این خلأ عاطفی را پوشش داد؟
به نظر میرسد، زنان شاغل باید کیفیت حضور خود را جایگزین کمیت حضور کنند و مهارت ذاتی خود در پرورش فرزندان را حتی در زمان نبود خود در منزل هدفمند برنامه ریزی کنند تا دلیلی برای عدم وابستگی روحی به فرزندان شان وجود نداشته و حس امنیت در فرزندان به خوبی تقویت شود.
دراین میان بانوان معلم به علت زمان کمتری که در منزل هستند حجم کارشان افزایش مییابد و شاید این محدودیت زمانی آنها را از لذت کنار خانواده بودن دور سازد و گاهی دیده میشود که در خانه نیزمشغله ذهنی کار خود را رها نکرده و گویا جسمشان در خانه و روحشان در کلاس و بین دانش آموزانشان جا مانده است.
روش مقابله با چنین مشکلی اتخاذ راهکارهایی مناسب برای غنی سازی اوقات حضور در خانه است. زیرا به اثبات رسیده است اگر میزان حضور والدین – از نظر بعد زمانی – در خانه مهم باشد ولی شدت و کیفیت حضور آنها اهمیت بیشتری دارد.
.179/